پست جدید جرمی زگگ
پست جرمی همین الان یهویی![]()
پست جرمی همین الان یهویی![]()
خب سلام ب همگیتون
الیام
شاید بشناسینم شاید ن
اهم خب قبلا ک مشاور و پلیس بیدم الانو نمد {گرچه اسمم تو پست ثابت هست ولی خب شاید چون کم فعالیدم دیگ نباشم}
حدود 2_3 ماهی میشد ب اینجا سر نزده بودم
تا اینک پانیذ جون اومدن گفتینوم برای جشن دعوتم کنن
منم تصمیم گرفتم اگ وقت کردم یکم اینجا هم فعالیت کنم
راسی قالب خوشگل شده {ولی من کلا با قالب حرفه ای حال نمیکنم
}
دلیل کم فعالیتم مدرسمه
البته فرزانگان این دردسرارو داره
وب خودمم کم سر میزنم حدودا روزی یبار
البته وبم چون هک شد و دوباره زدم یکم درگیر بودم در کل
اها درباره فعالیتم
اولا ک یکی از همایشای میراکلس رو اوردم بزنید رو این برید ببینید
و اینک خب فصل دو کنارت می مونم رو هم می خوام بدم{البته اول باید فصل یکش رو بطور کامل وارد وب جدیدم بکنم} و قصدم این بود در پس پرده ها رو اینحا بزارم
تو وبم نظر سنجی گذاشتم بیشتریا گفتن همونجا
البته اگ بخوام هر دورو بزارم خیلی کمتر ب فعالیتای کناره میرسم
همینا رو هم زنگای تفریحم {بین کلاسای انلاین« از ساعت۷ونیم تا ۱ و نیم کلاس دارم»}و اخر شبا می تایپم
همین بایی
گفتینوتو بچک

اممم خب الان ی بنده خدایی فرمود :
عسیس من یه پیام بده تو وب فن پیج که پارت جدید گذاشتی الان اومدم سر زدم دیدم یه عالمه پارت هست که براشون نظر ندادم
{دقیقا عین کلام خودشه}
اینو مامان خانومم هم یبار فرمودند
امم خب من فکر میکردم اونایی ک فن کنارت می مونن هستن حواسشون هس دیگع نمی خواد بگم
اما خب فهمیدم ن اینطور نیست و خواستم بگم
الان کنارت می مونمو تا پارت 25 دادم{یعنی امروز پارت جدید دادم/مامان خانون لطفا منو نزن
}
خواستم بگم اگ نخوندید برید بخونید مسئولیت نمی پذیرم
من دِیْنَم رو عدا کردم و کنارت می مونم را بر شما تمام کردم
{البته هنوز تموم نشده
}

اسما جون زحمت کشیدن چون تیزهوشان قبول شدم برام ی هدیه درست کردن ک خیلی دلمو شاد کرد
عسک خودم


عر نیگا چ شبیهمه{اممم شوخی موکولم ناراحت نشی اسما جون}

نمی دونم چرا می دوستمش
مرسی اسما جون
نظرتون راجبش چیه
خب می خوام شیرینی بدم
امم خب اونایی ک تو فن لاون می دونن شیرینیه چی
اممم خب من تیزهوشان قبول شدم{خیلی هاتون مودونید /یادتونه برا تیزهوشان جقد سر پارت پادن زجرتون میدادم
}(نخود :مریض
){جدیدا بد دهن شدی
}
امم خب و بهترین شعبه هم قبول شدم و در بهترین نقطه ی مشهد{والا اونقد درس نخونده بودم نمد چی شده
}
امممم می خوام شیرینی بدم
بزنید اینجا ببینیدچی لیست کردم
مامان خانومی یک کار خیلی خیلی خیلی واجب دارم بیا گفتینوم
سیلوو سیلوم
من وضعیتمو
اینک جطور میام وب چطور نمیام
و درباره داستان و همه همه رو توی وب خودم شرح دادم
و پست ثایت کردم
برید ببینید و درباره اینک داستانامو تو مدرسه ها ادامه میدم یا ن بفهمید
امممممم خب قصد داشتم
فردا پارت 1 در پس پرده ها رو بدم
اممم اما خب می دونین فکر میکردم کنارت می مونم پارت دیکه تموم میشه اما الان ی اسده ب ذهنم رسید ک باعث میشه چندین پارت دیکه هم طول بکشه
ربطش چیه؟
الان میگم
من خودم چون همزمان هر دو رو می نویسم قاطی کردم اینو با اون
چون این نکته رو هم یادم رفت بگم امم خب در پس پرده ها هم ادامه ی میراکلسه
و با اینک در پس پرده ها کلا با کنارت می مونم فرق دارع یکم خودم قاطی کردم
و خب مودونید
کنارت می مونم واقعا واقعا خیلی خیلی حساس میشه
حالا می خوام خودتون تصمیم بگیرید
1-هر دو رو با هم بزارم
2- صبر کنیم کنارت می مونم تموم شع بعد در پس پرده عا رو بزارم
می دونید چیه؟
امم خب نزدیک 3 _4 پارت دیگع مونده
اگه زود کامنت ها رو پر میکردید
خب 2 _3 روز دیگه تموم میشد
اما چون دیر کامنت ها رو پر میکند
ممکنه ی هفته طول بکشه
امم طرفذارای کنارت می مونم اول پارت بعدو بخونن بعد کامنت بدن
زود بگید چیکار کنم منتظرم
بابای

Behind the scenes
ب معنی
در پس پرده ها{یا ب عبارت دیگه پشت پرده ها}
نویسنده :Alya{خودم
}
ژانر : غم انگیز ، عاشقانه، رمز و رازی ، جنگی{همون بخش مبارزاتشون}
شیپش رو نمیگم ک لو نره
امم راسی شاید اولای داستان بنظرتون پوستر اصن مربوط نباشه اما اتفاقا شبیه تزین پوستر و پر معنا ترین پوستریه ک می تونست وجود داشته باشه بعدا میگم چرا
خب اممم
بخش هایی از داستان
ب حرف هایش گوش نمی سپرد
لحن صحبش خیلی جدی تر شده بود
شوخی نمی کرد
مزه نمی ریخت
لیدی باگ با چشمانی پر از بغض خیره در رفتن او ماند
... ممنون ادرین اما دیگه نمی خوام
بعداز جمع دور شد
...خودت اینطور خواستی
*اما... اما... ن ...من ...من ... تو ...تو حتی نذاشتی ...
بیشتر منتظر نموند
پشتش رو کرد و رفت
با قیافه ای جدی نیم نگاهی ب دستانش و سپس نگاهی ب سر تا پای لیدی باگ انداخت
چشمانش از قطره های ابی اشک پر شد
بغضش را غورت داد
لبخندی سراسر غم زد
گیتار را ب لوکا داد و از جا بلند شد
صدایش میلرزید
باور کردن این موضوع برایش غیر ممکن بود
* ن ... ن ... ن ... این امکان نداره ... این دروغه ... این ی کابوسه ...
فریاد زد : کابوووووووسسسسس
-اشتباه نکن اونی ک تا الان میدیدی ی رویا بوده...
خب خب
اینم بعضی تیکه های داستان
اها راسی خوب شد یادم اومد
امممم خب این داستان از زبون راویه
چون سبک داستان طوریه ک نمیشه از زبون شخصیتا باشه
و اینک
خب من چون خیلی رمان می خونم
اونم رمان کلاسیک چون از رمانای امروزی خوشم نمیاد
توش خیلی ادبی ان
و خب اولش ک داشتم می نوشتم میدیدم ی دفعه خود ب خود ادبی شد
اممم و اینک خب سبک داستان بلوط هم ک از زبون راویه دقیقا ادبیه
و خیلی عادت کردم و غیر ادبی برام سخته
و خب دروغ چرا از داستان خوشکل بلوط ایده کرفتم ک وقتی شخصیتا حرف میزنن گفتاری و خودمونی بشه
پس بلوط خانم رُخسَد
با اجازتون
داستان ادبیه اما موقع حرف زدن شخصیتا گفتاری
اممممممم خب اگ زیاد کامنت دادین و خوشتون اومد امروز میزارم
و گرنه فردا
اها راسی
شاید اولای داستان یکم ی کوچولو فک کنین تکراریه
اما داستان خیلی متفاوته
شرط میبندم تا ب حال داستانی با این موضوع نخوندین
فک نکنین دارن ازش تعریف میکنم!
میگم متفاوته
متفاوت ک تعریف نیست
خب امم منتظرم ببینم دوس دارید بزارم یا ن

سیلوم
اممم خوفید
چیزه 
عر نمد چرا جدیدا چن تا کلمه خیلی افتاده تو دهنم یکیش چیزه هس
حالا ولِلِش
امم این پیام برای اون خوشگلاییه ک فن داستانای منن و اونا رو می خونن{منظورم دختران}
خب من اولین داستانی ک انتشار دادم پس از باران بود ک خب خیلی با استقبال رو ب رو شد بیش از تصپرم یعنی اگه گنارت می مونم انقد طرفدار داشت باور نمی کردم
ک خب چون از توی موضوعات بزداشته شده دارم تو وب خودم میزارم ک اونایی ک دوست دارن بخونن
دومی وقتشه فراموشم کنی بود ک ب علت غم انگیزی زیاد و اینک تیزهوشان بود و وقت برای فک کردن نداشتم ادامه ندادم
یکیشم ک کنارت می مونمه ک پارم تو وب فن پیج میزارم
یکی دیگه هم نوشتم ک بزودی موزارمش
اما این ها بودن داستان های در زمینه ی میراکلس من
اما من 1 رمان دیگه هم نوشتم

ک اونو تو وب گرلز لند ک توش مدیر دو ام میزارم
ازونجایی ک بازدید وب بسیار پایینع این رمانم کمتر مورد توجه قرار گرفته
و باعث شده از دادن یک رمان دیگه هم صرف نظر کنم
اسم اینم رمانم "من میترسم پیشم بمون "هست ک بیوگرافیشو تو همین وب ک ادرسش تو لینکا هست میبینید
و خب می خواستم در کنار این رمان ی رمان دیکه ب اسم "اتفاق "بزارم اما فعلا نمی زارم چون بازدید پایینه
حتما ازین وب دیدن کتید و اگه طرفدار داستانام هستین بی تردید ازین داستانم خوشتون میاد
تازه منه بنده خدا و مدیر اولمون ک احتمالا همه می شناسید اما با ی اسم دیگه فعالیت میکنه توی این وب عکسای قشنگ قشنگ
میزاریم و تازه معرفی اهنک میکنیم و بغییر ازینا این وب ی وب کد نویسی و قالب سازی هم هست
البته منه بنده خدا با اینک ی عالمه والپیپر دخترونه{ ساخت خودم} دارم و با اینک ی عالمعه عکسا ی خوشگل خوشگل ک دوستم میسازه دارم وقت نمیکنم بزارم
اما شما حتما ی سر بهش بزنید منم سعی میکنم چیزای باحال بزارم
و اینک دوستتون دارم و راستی ب اونایی ک من می ترسم پیشم بمون رو می خونن بگم ک پریروز پارت دادم 
بیا گفتینوم
الیا اومده با
عکس نوشته های افسانه ای
(نخود : الیا و اعتماد ب اسمون افسانه ای
)
خب بچه ها
من ک می دونم دلتون برای عکس نوشته هام تنگ شده بود
(نخود : بچه ها از اسمونم بالا تر هست؟؟ من دیگ نمی دپنن ب این چی بگم)
خب دوباره عکس نوشته هامو گذاشتم ک البت بیشترش تکراریه
البت تکراری خودم
یعنی خودم درستشون کردم و خودم قبلا گذاشتم
اما اگ دوست داشته باشین و خوشتون اومد
جدید درست می کنم و میزارم



چنگده من خوفم
{بچه ها فک نکنین خیلی خود شیفته ام ها !! ب شوخی میگم بخدا}
پلگگگگگگگگگ
عرررررررر
دوباره ایمیل گفتینومو گم کردم
البت نگران نشین منظورم اون گفتینوی وب گرلز لنده
پلگ من تورو اپراتور کردم نمی تونی از همین روش ایمیلمو بهم بگی
پلگ بیا گفتینوت کمک کن
تکرار میکنم بقیه نگران نباشن این گفتینوم مربوط ب بچه های فن پیج نیس
بچه ها من چند هفتس ک می خوام این پست رو بزارم اما یا یادم میره یا وقت نمیشه
الان با دیدن پست پانیذ یادم اومد
قبلش ی چیزی بگم :
من و سوفیا دوستای صمیمی بودیم و توی مدرسه از کلاس دوم دوست بودیم
ک خب سال پیش چون مدرسمون از هم جدا شد ارتباطمون کمتر شد اما بازم روز در میون هربار 1 ساعت و خورده ای تلفن حرف میزدیم {البت اگ تیزهوشان قبول نشم دربیرستانی ک پیش ثبت نام کردم دربیرستان سوفیاس یعنی همون دبستان امام حسین ک از کلاس اول میرفتیم اینبار میریم دبیرستانش چون سطح درسیش خیلی بالاس و فقط یکم از تیزهوشان پایین تره}
تا اینک من وب فن پیج رو بهش معرفی کردم و اون اینجا نویسنده شد و خب همه باهاش اشنا شدین و از شخصیتش خوشتون اومد
اما مثل اینک سر ی اتفاق مامانش اونو از اومدن ب وب منع کرد
من هی می خواستم بهش زنگ بزنم اما می ترسیدم مامانش برپاره و درباره ی اون اتفاق ازم بپرسه{من همه چیو می دونستم} و خب منم محبور بشم جواب بودم و سوفیا ناراحت شه
برای همین منتظر موندم تا ابا از اسیاب بیافته
حدود ی هفته بعد زنگ زدم خونشون و گقتن اشتباه گرفتی و فهمیدم خونشونو عوض کردن {قرار بود اسباب کشی کنن}ب گوشیش زنگ زدم جواب نداد ب مامانش زنگ زدم بازم جواب نداد یعنی مشغول بود
چند بار تو ن روز مختلف بهش زنگ زدم اما هیچی ب هیچی
تا اینک وی پی ان تلگرامم بعد سال ها درست شد و از تلگرام بهش پیام دادم
و ...
جوابمو داد
خیلی هم گرم و صمیمی
بعدم گفت حالش کاملا خوبه فقط دیگ گوشی نداره مامانشم خیلی با گوشیش کار داره{جنبه ی کاری داره} و نمی تونه ب سوفیا بده و خب هنوز فعلا هم توی باغشونن و تلفن ندارن
تمام ماجرا
چن وقته می خوام بگم وقت نمیشه
پس اصلا نگرانش نباشین حالش خوبه
البت چن وقت پیش تلگرامم خود ب خود پاک شد ولی قصد دارم بهش بزنگم
و اینک ...
همین
بابای
کار من شده برا این و اون پست گذاشتن
خانم مامان خانم گفتینوتون پیام پادم ی چکی بکن بی زحمت
عزیزم تو گفتینوت پیام دادم سر بزن
شوکول جان شما هم بیا گفتینوی خودم
سلام سلام سلام
راهو باز کنید الیا بیومد
سیلوم سیلوم
بله بله کن متعلق ب همه ام
(نخود : قربون اون اعتماد ب آسمونت بشم ){هن؟ ن ب اون شوری شور ن ب این بی نمکی}
لب تابمو دادم درس کنن
زیاد نمی تونم عکس بزارم
قبلا خیلی از بچه های این وب داستانامو می خوندن
اما الان اون تعداد نصف شدن
دلیلش چیه
ب هیچ وجه فکر نمی کنم داستان کنارت می مونم از داستان پس از باران بد تر باشه
یعنی بهتر نباشه بد تر نیست
نویسنده ی هر دوشون خودمم
چطور ممکنه برای پارت های وسط تا اخر اون بین 30 تا 40 تا کامنت بدید{کامنت=نظر}
بعد برای پارت های اخر این داستان 20 تا هم ندین{لطفا نویسنده هایی ک کامنت های داستانشون کمه دلداریم ندن ک مال منم کمه برای من ک انقد زیاد کامنت میدادن چنین موضوعی سخته خواهشا مقایسه نکنید}
من توی داستانم ب هیچ وجه منحرفی ندارم{برای اونایی ک منحرفی دوست ندارن}
ولی عشق موضوع اصلیه
ولی داستانو طوری نوشتم
ک اگه چیزای عاشقانشو حذف کنیم بازم داستان باشه و محتوا داشته باشه
ن مث بعضی داستانا ک اگه منخرفی رو حذف کنیم هیچی نمی مونه {حتی عشق}
حرف اول و اخرم اینه
می خوام بدونم چرا
چرا بارانو می خوندن اینو نمی خونن
اگ هر ایرادی داره بگین
با هر زبونی ک می خوان
اصن با لحن تند بگین ولی بگین فرقش با پس از باران چیه؟؟؟
{اونایی بگن ک کنارت می مونمو می خونن}
منتظرم
و از اونایی هم ک همیشه می خونن ممنونم
عزیزم دلیل اینک اون گفتینوم لود نمیشع اینع ک خرابه
خیلی وقت هم هس خرابه
من یکی جایگزینش زدم ک بعد ایمیلشو گم کردم
حالا دوبارع یکی دیگ زدم و خیلی ها هم می دونن و ازونجا باهاشون در ارتباطم
goftino.com/c/hnA0hl
و خب ادرس گفتینومو توی لینکای این وب بروز رسانی نکرده بودم اما الان درستش کردم
تو یا می تونی بزنی روی همین ادرسی ک اون بالاس
یا همین الان بری تو لینکا {لینکای همین وب}
بزنی رو گفتینوم میاد
بعد هم رمزو بگیری
بعد بیای وب خودم
اونجا خیلی وقت پیش توی ی پست خصوصی کدشو با عکس موس برات گذاشتم
اما رفته جز مطالب قرن بوق
الان تاریخشو درست میکنم بیاد اول
بعد بیا گفتینوم رمزشو بگیر
ب همین راحتی
جانان جون موست خیلی وقته امادس
چن بار بهت گفتم بیا بگیرش نیومدی
خیلی وقته از زمان چالش گذشته
شوکولات بین ساعت3 تا5 منتظرتم بیا گفتینوم لطفا
سلام سلام
دیدم ی پست گذاشتم و چنین گفتم ی پستم بزارم دو تا عکس بزارم
و خب
می هوام با این عکسا زجرتون بدم
فک کنم دیگ ب آلی زجر کش معروف شدم
اون از داستانام این از عکسام
برسد ببینیید
چرا وب انقد ساکت و بی حس حال شده
یکی از دلایلی ک دیگ تو وب فعالیت نمی کنم همینه
وب یجوری شده
من اولش ک با وب اشنا شدم عاشقش شدم
وب واقعا بهترین بود و لیاقت بهترین ها رو داشت
اما حالا
1.تعداد پستا کمتر شده
2. پستا همه شخصیه و بی محتوا و مسخرن
3. کسی مطالب جالب نمیزاره
4 . نویسنده های خوب کم پیدا شدن و رفتن
5. همه جدیدا و بی حس حال من واقعا الان خیلی ها رو نمی شناسم و خب اونایی ک می شناختم الان معلوم نیس کجان{منظورم دوستای خودم نیس منظورم اوناییه ک باهاشون تو وب دوست شدم}
و خب تمام این موضوعات
باعث میشع من مطالب میکسا عکسا اهنگا و عکس هایی ک از اینستای عواکل میراکلس دارم رو توی وب خودم بزارم{البت فعلا بعضیاشونو گذاشتم بقیه تو صفن }
واقعا من دلم برای چن تا داستان فوق العاده لک زده
داستانای همتون هر کدوم ب شیوع ی خودشون عالی و بی نظیرن
اما خب ب خاطر یکسری دلایل مثل منحرفی هاشون و بعضی ایرادای نویسندگی{من نویسنده ام و بعضی ایرادا واقعا میزنن تو چش} خب ...
داستاناتون هر کدوم ب شیوه ی خودشون بهترینن و نمی خوام ناراحت شین
فقط می خواستم بگم
کاش وب میشد همون وی قبلی
من واقعا ولم برا چن تا داستان معرکه تنگه {البت از حق نگذریم یکی دو تا از داستانا رو خیلی دوست دارم}
کی با من موافقه
بیاین وبو برگرذونیم ب همون وب قشنگی ک قبلا بود
من متوجه شدم ک بعضیا هنوز نمی دونن کنارت می مونم ب وب فن لاو منتقل شده
پس برای همه ی طرفدارا ی کنارت می مونم
کنارت می مونم ب وب فن لاو منتقل شده