راوی(من😇)
مرینت چشمانش را ارام باز کرد
ناگهان با دیدن موجودی که انجا بود خشکش زد
مرینت:
یه دختر بود البته نمی شد گفت دختر
موهای دختره قرمز بود به رنگ ❤(منظورش قرمز اون رنگیه😒)موهاش هم بلند بوداااااا بلند
یه پیراهن قرمز هم داشت یا استین های زرشکی
چشماش هم مثل یه کهکشان ابی بود
تقزیبا هم قد خودم بود و شکل تیکی
با اضطراب(اصلا دلم خواست اشتباه بنویسم😒)داشت نگاهم می کرد
من:تو.....تو.....تو....ک....ک.....کی هس.....س ...س...تی
دختره:مرینت منم تیکی
با خودم گفتم اگه یه ابر شرور باشه چی
بعد بهش گفتم:ت...ت......تی.........ک.....ک.....کی.....کیه
گفت:مری میخره باز در نیار منم.تیکی واقعی
دیگه نتونستم وانمود کنم لیدیباگ نیستم
گفتم:دورغگو تیکی کوامیه نه ادم
دختره: ببین مری باید بهم اعتماد کنی
_باشه.حالا قصیه رو تعریف کن
_خیلی خب یه لوحی هست به اسم لوح  رندا(renda)این لوحه چیزای غیر عادی رو عادی نشون می ده احتمالا از معبد شانگهای اوردنش تو پاریس و حالا هم من ادم شدم😔
_حالا چیکار کنیم؟نمی تونم برم جلوی مامانم بگم: سلام مامان این کوامی منه اسمش تیکیه باهاش به لیدی باگ تبدیل می شم می شه یه تخت بهم بدی براش نمی شه که اینکار رو کرد..........صبر کن......... تبدیل که می تونم بشم نه؟
_اره می تونی.کت نوار و هاکماث هم می تونن
_من یه فکری دارم
راوی:
همچین اتفاقی برای گابریل و ادرین نیز افتاد.
مرینت به لیدی باگ تبدیل شد و به پایین رفت تیکی را انجا گذاشت و سپس به طور نامحسوس به اتاقش بازگشت و دوباره پایین رفت تا مادرش به اینکه چجوری از خانه بیرون رفته مشکوک نشود
سپس به جایی که تیکی بود رفت و با هم تا دم مدرسه رفتند.ادرین نیز چنین حقه ای سوار کرد و امروز اثتثنا(اصلا هم بی سواد نیستم😡)بدون ماشین به مدرسه رفت.
مرینت:
به تیکی گفتم: می خوای چیکار کنی تو که نمی تونی با من توی مدرسه بیای
تیکی:نگران من نباش من و پلگ می  خوایم یکم با هم وقت بگذرونیم🙂
_باشه خدافظ
گونش رو بوسیدم.و تا دم در کلاس به این فکر کردم  که تیکی ادم باشه هم بد نیست😊
ادرین:
با پلگ تا دم در رفتیم
پلگ:من برم حبه قند منتظرمه
من:تیکی؟
_اره می خوایم یکم با هم باشیم
_اگه یکی شرور شه چی
_ما خودمون میایم.
_باشه
بعد هم خداحافظی کردیم و پلگ به سمت یه کافه رفت و منم به سمت کلاس
همینجوری تو افکار غرق بودم که خوردم به یکی
مرینت:
داشتم فکر می کردم که خوردم به یکی و جفتمون افتادیم.نگاه کردم به کسی که جلوم بود
ادرین:ببخشید مرینت ندیدمت
من:اشکال نداره
دستمو گرفت و کمکم کرد بلند شم.
همین که رفتیم تو کلاس دیدم جاها عوض شده
میلن      ایوان
سابرینا      مکث
الکس          کیم
ردیف بعدی هم
 کاگامی       لایلا
جولیکا       ناتاناییل
لوکا           کلوعی 
رز               شاهزاده الی
الیا              نینو
صبر کن چی!؟منو ادرین باید کنار هم بشینیم و کاگامی.وای نه من نمی زارم کاگامی و لایلا کنار هم بشینن امروز با همه اشناش می کنم.خودم هم کنار لایلا می شسنم و نمی زارم شستوشوی مغزیش بده
تندی گفتم:ادرین باید باهم حرف بزنیم
ادرین:باشه
رفتیم بیرون کلاس
من:ادرین ما تنها دوستای کاگامی هستیم البته تو دوست پسرشی ولی فعلا موضوع اینه که نباید بزاریم لایلا کاگامی رو شستوشوی مغزی بده.تو  و کاگامی باید کنار هم بشینین.و من هم........
اب دهنم و قورت دادم و گفتم:منم باد پیش لایلا بشینم.بعد از کلاس ها هم باید مراقبش باشیم.با چند تا از بچه ها باید اشناش کنیم تا نخواد با لایلا دوست باشه
ادرین:عالیه مرینت.تو واقعا دوست خوبی هستی (چی گفتی کله موزی😡/ادرین:اون دوست خوبیه😯/بعدا به حصابت می رسم).
مرینت:رفتم تو کلاس و ادرین پشت سرم امد
ادرین:کاگامی عزیزم میشه بیای پیش من بشینی؟
کاگامی:باشه ادرین
منم رفتم پیش لایلا نشستم.خوبیش اینه که ته کلاسیم.
لایلا:اووووووو.چه فداکار
_دهنت رو ببند.سمتش نمی ری نمی زارم شستوشوی مغزیش بدی
_کی گفته می خوام همچین کاری کنم😊
_فقط دهنت رو ببند
بعد از کلاس.
منو ادرین کاگامی رو با همه اشنا کردیم الان هم موقع ناهاره
کاگی با دخترا خیلی جور شدن.وقت ناهار همه با هم سر یه میز نشستیم.پسرا هم جدا نشستن
لایلا هم تنها نشست.خوبه به کاگی نزدیک نشد
تیکی:
ادم بودن خیلی باحاله.منو پلگ با هم کلی وقت گزروندیم.
پلگ:حبه قند ادم بودن خیلی خوبه دلم می خواد تا ابد ادم باشم
من:منم همچی خیلی عالیه
داشتیم حرف می زدیم که یهو..........


تمومید

بعدی

4تا کامنت کوشولو موشولو