دختران افتاب این قسمت سیزی کیست؟ بخش اول
.
نارسیس : داخل خونه نشسته بودیم
دست های کویین و حنا میلرزید نمیدونم چرا ....
نارسیس : کویین ، حنانه حالتون خوبه
کویین و حنانه : ا..اره
و شیرینی ها رو خوردیم ...همه گیج و گیج ترشدن و به خواب فرو رفتن
در اخرین لحظات صدای پاهای یه نفر رو شنیدم
وقتی چشمام رو باز کردم ..روی یه صندلی بودم
دست هام بسته بود و دهانم با پارچه بسته شده بود
یه نفر از پشت دهانم رو باز کرد و گفت : ببین کی این جاست ، نارسیس
نارسیس : از من چی میخوای ؟؟؟ تو کی هستی
اون : اگه به پشت سرت نگاه کنی میفهمی
به پشت سرم نگاه کردم ...
نارسیس : تو ..تو..تو ..ستیزی ؟
ستیز : اره
نارسیس : چرا من رو دزدیدی ؟؟؟
ستیز : میفهمی
نارسیس : ستیز ، رییس انجمن خطرناک ها 😐
ستیز : نارسیس ، قبلا عضو انجمن ما بوده و دستیار رییس بوده
نارسیس :
با این حرف ستیز خیلی عصبانی شدم ...چشم ها درخشید و قرمز شدو به گرگ تبدیل شدم
ستیز : به به گرگینه
نارسیس : می کشمت
بند های دستم رو باز کردم و به ستیز حمله کردم
که از پشت سرم صدای جانان رو شنیدم
جانان : اییی این جا جون میده واسه خودکشی ^^
ستیز : به به اتیشی امد
جانان : ببینم اوم میله رو میبینی ....جون میده واسه
ستیز : خودکشی ؟
جانان : اره
جانان با گلوله های اتیشی به ستیز حمله کرد..
ستیز که تفنگش رو اورده بود ...
به سمت گرگینه ( نارسیس) گرفت و به دستش شلیک کرد
و گرگینه به اونطرف پرتاپ شد
جانان : ستیز ، بهای این کارتو پس میدیی
جانان به گلوله های اتیشی به سمت ستیز رفت ..
ستیز که لبخندی زد ..
گرگینه نای حرف زدن نداشت اما گفت :جانان این ..تله هست..نرو
ستیز جلوی جانان ایستاده بود
که صدای شلیک امد ...جانان به خودش نگاه کرد اما گلوله به اون نخورده بود
به پشت سرش نگاه کرد که یه دختر رو دید که به زمین افتاد ..
جانان : س.ساشا ...تو ؟
ساشا : پشت سرت ..یه تله بود...( کلو : تا پیای مرگ برای دوستم جان میدم 💋❤)
تیر به بازوی ساشا خورده بود ....
جانان عصبانی شد و اتش از چشماش میبارید ...
رو به ستیز کرد و گفت : بهای کارتو پس میدی ، با مرگ
و با اتشش دست ستیز رو قطع کرد
ستیز زخمی شد و فرار کرد ....و در حین فرار گفت : انتقامم هم از تویه اتیشی و هم از اون گرگینه و هم از ا ن دختره نخود ( کلویی 😐) میگیرم
از زبان لارا( جانان)
نمیدونستم به کی کمک کنم ساشا یا بلا؟گفتم اصلا یه فکری خودمم خلاص کنم که یهو اناهیتا و انیلا اومدن گفتم ای بخشکی شانس
از زبان اناهیتا
وقتی رسیدیم بلا با اون دختره که دیروز دیدیمش خونی بودن لارا رفت پیش اون دختره ماهم رفتیم پیش بلا نگاهش که کردم ترس برم داشت تیری که خورده بود درست کنار قلبش بود...
یک ساعت بعد...
از زبان مهسا(کاترین)
با پولن مشغول صحبت بودیم که گفت: جاشو پیدا کردی؟
گفتم نه ولی چندتا خراب کاری کرده.
بلوط گفت:مثلا؟
که یگانه اومد
یگانه : تخصیر منه وااااییییی !!!!!
همه باهم : چی شده؟
ساغر : تومتحمی!!!؟؟ه
یگانه ؛ بلا و لارا زخمی شدن
کویین:تخصیر منه.
همه باهم :هاااا؟؟
حنا: مارو تحدید به مرگ شما کرد
انیلا: معلومه تاوقتی که چهار عنصر دست اونه میتونه هر کاری کنه!!
یگانه :هالا پاشید بریم بیمارشتان!
بیلی (مهشید) :بیمارستان نه بیمارشتان.
لو : هالا پاشید بریم بعدن بحث میکنیم
در بیمارستان
انیلا : اقای دکتر هالشون خوب میشه ؟؟
بیلی :معلومه که میشه !!
دکتر وضع دوتاشون خوبه ولی فعلا یکیشون وخیمه ..
رنیا: لارا اون دختره اونجا چی میکرد؟
لارا : نمیدونم...
انچه در پارت بعد خواهید دید...
بلوط : الانه لو بریم
بامن میای؟
انیلا؛ خودتو کنترل کن ماهم هستیم
برای پارت بعد ۷ نظر کوشولو