در بانگو: 

 

چندی بعد رییس و تیکی امدن . 

تیکی پیش دختر ها امد و گفت : نتونستم قانعش کنم . چون گفت چند تا دختر لوس نمیتونن قدرتشون رو کنترل کنن 😑 

رنیا : با این حرف یعنی نابودم کرد 😐 گریه کنم یا بخندم 😐😂😭

پانیذ : نه . من میتونم کنترل کنم

رنیا : منم میتونم .. اما اخه خیلی ها نمیتونن و حق با عمو فوکی هست 

تارا : عمو فوکی دیگه کیه 😐 

رنیا : فوکوزا 😐😑 

پانیذ : 😂😂😐😑 

بلا : خوب...اگه..یکی نتونست ..کنترل کنه چی ؟ 

تیکی : فوکوزا گفت هر کی میتونه قدرتش رو کنترل کنه . بیاد و ازمون بده 😐 اما ازمونش اینطور نیست که سریع قبول شه . یه سوپرایزه 😐😑 

رنیا : مثل کیوکا و اتسوشی 

ساشا : عا خوب . نمیدونم بتونم یا نه 

تیکی : خوب بچه ها . بیاین فوکوزا رو بپیچونیم . 

 

و فوکوزا که صدا ها رو میشنید گفت : خانم تیکی ، لازم نکرده من رو بپیچونین 

 

تیکی که خیلی جا خورده بود‌ . لبخندی از ترس . عصبی و نمد چی زد ...

 

تیکی : ابرومون رفت . ...ببینم لارا پیداش نشد ؟ 

 

تارا : نه 

 

تیکی : خدا به خیر بگذرونه 😑 

 

فوکوزا : قدرت هاتون رو میتونین کنترل کنین ؟ 

اریکا : اره 

پانیذ : کم و بیش

تارا : نه 😐

رنیا : یه جورایی 😐 

تیکی : اره 

اناهیتا : بله 

فلورا : نمیدونم 

ساشا : نه 😑

کاتکاشی ریکاشی ( به قول ماری . از صمیم قلب امیدوارم اسمت رو درست نوشته باشم ادری بهاری 😂) : اره فکر کنم 

و .... 

همین طور همه جواب دادن و فوکوزا هم تمام مدت پوکر نگاه میکرد . 

فوکوزا : اعضای آژانس . لطفا برید بیرون 

کونیکیدا و یوسانو و اتسوشی و.....: چشم استاد 

همه بیرون رفتن و موند ما دخملا 😐 

فوکوزا : قدرت هاتون رو میخوام امتحان کنم . اما همه نه . فقط کسایی که روی قدرت هاشون تسلط ندارن 

تارا و ساشا : پس ما چی 

فوکوزا : صبر کنین ... دو نفر بیان جلو . صبر کن انتخاب کنم . 

* و فوکی جون دستش را به سمت رنیا و تیکی دراز میکنه * 

فوکوزا : قدرت هاتون چیه ؟ 

تیکی : سفر در زمان 

رنیا : عا..یخ قربان 😐 

فوکوزا : خوب فرد دارای قدرت یخ . لطفا فقط اون لیوان رو یخ بزن . جای دیگه ای نباید یه تیکه یخ بیوفته 

رنیا : عاعا باشه .. 

* رنیا با موفقیت کارش رو انجام میده * 

فوکوزا : و فردی که سفر در زمان . لطفا به چند دقیقه پیش برو و گلدون رو جابه جا کن 

تیکی : عا خوب ...باشه 

* تیکی کارش رو انجام میده * 

و فوکوزا میگه : تسلط دارین . اما هنوز به طور رسمی عضو آژانس نیستین 

و دوباره دستش را به طرف اریکا و بلا دراز میکنه 

و میگه : تسلط دارین 

اریکا : اره 

بلا : ا..ا..اره 

فوکوزا : قدرت هاتون چیه ؟ 

اریکا : کنترل گیاه 

بلا : ن..نفرین ..

فوکوزا : بعدا میتونی نفرین رو باطل کنی ؟ 

بلا : ا..اره فکر کنم 

فوکوزا : * در دل خود *  : نمیشه به همچین قدرت خطرناکی اعتماد کرد و جون کسی رو به خطر انداخت .. خودم دست به کار میشم 

فوکوزا : نفرینم کن 

بلا : شمااا ؟؟؟ 

همه : 😲 

فوکوزا : اره مگه نمیتونی باطلش کنی ؟ 

بلا : ا.....اره 

فوکوزا : نفرینم کن . که تا وقتی رییس مافیا ، موری سان کشته نشه .من نتونم از خواب بیدار بشم . و بعدش باطلش کن

بلا : ..اما هر نفرینی یه عاقبت داره ..اگه نتونستم 

فوکوزا : کسی که به خودش اعتماد نداره نمیتونه عضو آژانس بشه . 

بلا : د..د..دارم 

فوکوزا : پس سریع باش 

بلا دستان خود را بالا میبرد و وردی میخونه : لاتاتانتامامتد ( مثلا یه ورد 😂😂) 

و فوکوزا نفرین میشه . و در همون لحظه به خواب میره 

رنیا : بلا نفرین رو باطل کن 

پانیذ : بلا .. چرا کاری نمیکنی ؟ 

تارا : بلا نفرین رو باطل کن 

ساشا : اون نمیتونه 😐 چون روی قدرتش تسلط نداشت . درسته بلا 

* بلا که اشک از صورتش میریزه زیر لب میگه : امادمن میخواستم * 

رنیا : ت..تو چیکار کردی .... اگه اژانس با ما دشمن بشه چی 

پانیذ : این ....موضوع خیلی مهمه . افراد اژانس پشت اون در هستن 

تارا : بلا میتونی باطل کنی یا نه ؟ 

اریکا : چرا سر زنشش میکنین ... بلا جون نفرین رو باطل کن 

بلا : ن‌...ن..نمیتونم 

 

اریکا : ت..ت.تو چیکار کردی 

 

* در باز شد و کنیکدا  وارد شد * 

کنیکیدا : رییس از دفتر‌....رییس ...رییس چرا افتادین 

* رو به دخمل ها میکنه و میگه : چرا چیکار کردییین * 

و همه به بلا اشاره میکنن 

کنیکیدا از عصبانیت رو به بلا کرد و گفت : چیکار کردی دختر جون ؟؟؟؟ 

بلا به سمت پنجره رفت و بلند گفت : اریکا لطفا کمکم کن 

و از پنجره پرید . 

اریکا هم که دچار عذاب وجدان شد با قدرتش به بلا کمک کرد و اون رو ساختمان بغلی انداخت 

 

 

* در ساختمان بغلی * 

اریکا : تو چیکار کردی ؟؟؟؟ 

بلا : نمیخواستم اینجوری بشه 😭😭 

اریکا : حالا میخوای چیکار کنی ؟ جون من و جون خودت و دختر ها رو انداختی داخل خطر . اگه اون ها رو به پلیس تحویل بدن چی ؟؟؟ 

بلا که زانو غم بغل گرفت و با صدای بلند گریه میکرد 

اریکا دلش رحم امد و از سخن گفتن دست کشید و گفت : حالا ...گریه نکن لطفا ...

بلا : حق با توئه 

اریکا : لطفا اروم باش 

بلا : چطور ؟؟؟ اگه الان من رو پیدا کنن تحویل به پلیس میدن .. اگه ...اگه 

 

* صدای راه کفش های یکی که داره  به طرف اونجا میاد شنیده شد * 

بلا : ببین امدن من رو بکشن 

اریکا : اروم باش 

فرد مجهول : میبینم که دست به گل به اب دادین تازه واردا 

بلا : تو کی هستی ؟؟ 

فرد مجهول : موری سان @___@ 

اریکا که دهانش ۱ متر باز بود با تعجب به دور و بر نگاه میکرد ... 

اما نمیدونست صدا داره از کدوم طرف میاد 


پایان 

 

 

در میراکلس :

از زبان پولن : 

وارد دریچه کویین شدیم 

من و انیلا و الهه و بلوط و ایلین و حنانه و الینا 

.... وارد دریچه شدیم و چشم هامون رو باز کردیم . 

بلوط : عا دریچه درست کار کرد. ما میراکلسیمممم 😍😍 

الهه : عا بقیه کجان 

انیلا : کدوم بقیه ؟ 

حنانه : رنیا . لارا . پانیذ .اریکا .بلا . اناهیتا  .ساشا .‌ریکاشی ( بهار ) و.... کجان ؟ 

بلوط : عه واقعا نیستنا @_@ 

الهه : شاید همین دور و برا هستن 😐 

بلوط * با فریاد * : رنیااااااا. اریکااااااااااااااااااا 

حنانه : نیستن 😨 نکنه مشکلی پیش امده 😨😲 

انیلا : نه اروم باشین . باید فکر کنیم 

ببوط هنوز در حال داد زدنه و میاد و میگه : همین دور و برا هستن . اما حالا ما چطور برگردیم و کجا بمونیم. 😨😨 

که نادیا شاماک کنار بلوط میاد و میگه : نادیا شاماک هستم . شما از اسمون افتادین 

بلوط : عاااره 

نادیا شاماک : اما چه جوری ؟ 

بلوط : ا ببخشید ما باید بریم . 

نادیا شاماک : اما کجا . شما که اهل پاریس نیستین . خونه ای دارین ؟ 

بلوط : اره مگه نه بچه ها ؟؟ 

بچه ها : اره 😌😌 

نادیا : لطفا ما رو گول نزنین  . امروز روز شکوه گابریل اگرسته . اقای گابریل درخواست دارم تا این مهمان هامون رو ببینین . 

بلوط : هننن ؟؟؟ 😨😨😨😨😨😨😨 


انچه در پارت بعد است : 

_ نورو . قدرت اون ها متفاوته 

_ ارباب . قدرت اون ها مادر زادیه . اگه با میراکلس ها ترکیب بشه میتونه اون بها رو بپردازه 

× یسسس 

+ کله موزی 😍😍املنلحعنلنلتبتیهقهقهثاسایتبنعن 

¥ ادرین . تو ..