دختران افتاب پارت ۹ بخش دوم این قسمت نفرین مرگبار بخش اول
در بانگو:
چندی بعد رییس و تیکی امدن .
تیکی پیش دختر ها امد و گفت : نتونستم قانعش کنم . چون گفت چند تا دختر لوس نمیتونن قدرتشون رو کنترل کنن 😑
رنیا : با این حرف یعنی نابودم کرد 😐 گریه کنم یا بخندم 😐😂😭
پانیذ : نه . من میتونم کنترل کنم
رنیا : منم میتونم .. اما اخه خیلی ها نمیتونن و حق با عمو فوکی هست
تارا : عمو فوکی دیگه کیه 😐
رنیا : فوکوزا 😐😑
پانیذ : 😂😂😐😑
بلا : خوب...اگه..یکی نتونست ..کنترل کنه چی ؟
تیکی : فوکوزا گفت هر کی میتونه قدرتش رو کنترل کنه . بیاد و ازمون بده 😐 اما ازمونش اینطور نیست که سریع قبول شه . یه سوپرایزه 😐😑
رنیا : مثل کیوکا و اتسوشی
ساشا : عا خوب . نمیدونم بتونم یا نه
تیکی : خوب بچه ها . بیاین فوکوزا رو بپیچونیم .
و فوکوزا که صدا ها رو میشنید گفت : خانم تیکی ، لازم نکرده من رو بپیچونین
تیکی که خیلی جا خورده بود . لبخندی از ترس . عصبی و نمد چی زد ...
تیکی : ابرومون رفت . ...ببینم لارا پیداش نشد ؟
تارا : نه
تیکی : خدا به خیر بگذرونه 😑
فوکوزا : قدرت هاتون رو میتونین کنترل کنین ؟
اریکا : اره
پانیذ : کم و بیش
تارا : نه 😐
رنیا : یه جورایی 😐
تیکی : اره
اناهیتا : بله
فلورا : نمیدونم
ساشا : نه 😑
کاتکاشی ریکاشی ( به قول ماری . از صمیم قلب امیدوارم اسمت رو درست نوشته باشم ادری بهاری 😂) : اره فکر کنم
و ....
همین طور همه جواب دادن و فوکوزا هم تمام مدت پوکر نگاه میکرد .
فوکوزا : اعضای آژانس . لطفا برید بیرون
کونیکیدا و یوسانو و اتسوشی و.....: چشم استاد
همه بیرون رفتن و موند ما دخملا 😐
فوکوزا : قدرت هاتون رو میخوام امتحان کنم . اما همه نه . فقط کسایی که روی قدرت هاشون تسلط ندارن
تارا و ساشا : پس ما چی
فوکوزا : صبر کنین ... دو نفر بیان جلو . صبر کن انتخاب کنم .
* و فوکی جون دستش را به سمت رنیا و تیکی دراز میکنه *
فوکوزا : قدرت هاتون چیه ؟
تیکی : سفر در زمان
رنیا : عا..یخ قربان 😐
فوکوزا : خوب فرد دارای قدرت یخ . لطفا فقط اون لیوان رو یخ بزن . جای دیگه ای نباید یه تیکه یخ بیوفته
رنیا : عاعا باشه ..
* رنیا با موفقیت کارش رو انجام میده *
فوکوزا : و فردی که سفر در زمان . لطفا به چند دقیقه پیش برو و گلدون رو جابه جا کن
تیکی : عا خوب ...باشه
* تیکی کارش رو انجام میده *
و فوکوزا میگه : تسلط دارین . اما هنوز به طور رسمی عضو آژانس نیستین
و دوباره دستش را به طرف اریکا و بلا دراز میکنه
و میگه : تسلط دارین
اریکا : اره
بلا : ا..ا..اره
فوکوزا : قدرت هاتون چیه ؟
اریکا : کنترل گیاه
بلا : ن..نفرین ..
فوکوزا : بعدا میتونی نفرین رو باطل کنی ؟
بلا : ا..اره فکر کنم
فوکوزا : * در دل خود * : نمیشه به همچین قدرت خطرناکی اعتماد کرد و جون کسی رو به خطر انداخت .. خودم دست به کار میشم
فوکوزا : نفرینم کن
بلا : شمااا ؟؟؟
همه : 😲
فوکوزا : اره مگه نمیتونی باطلش کنی ؟
بلا : ا.....اره
فوکوزا : نفرینم کن . که تا وقتی رییس مافیا ، موری سان کشته نشه .من نتونم از خواب بیدار بشم . و بعدش باطلش کن
بلا : ..اما هر نفرینی یه عاقبت داره ..اگه نتونستم
فوکوزا : کسی که به خودش اعتماد نداره نمیتونه عضو آژانس بشه .
بلا : د..د..دارم
فوکوزا : پس سریع باش
بلا دستان خود را بالا میبرد و وردی میخونه : لاتاتانتامامتد ( مثلا یه ورد 😂😂)
و فوکوزا نفرین میشه . و در همون لحظه به خواب میره
رنیا : بلا نفرین رو باطل کن
پانیذ : بلا .. چرا کاری نمیکنی ؟
تارا : بلا نفرین رو باطل کن
ساشا : اون نمیتونه 😐 چون روی قدرتش تسلط نداشت . درسته بلا
* بلا که اشک از صورتش میریزه زیر لب میگه : امادمن میخواستم *
رنیا : ت..تو چیکار کردی .... اگه اژانس با ما دشمن بشه چی
پانیذ : این ....موضوع خیلی مهمه . افراد اژانس پشت اون در هستن
تارا : بلا میتونی باطل کنی یا نه ؟
اریکا : چرا سر زنشش میکنین ... بلا جون نفرین رو باطل کن
بلا : ن...ن..نمیتونم
اریکا : ت..ت.تو چیکار کردی
* در باز شد و کنیکدا وارد شد *
کنیکیدا : رییس از دفتر....رییس ...رییس چرا افتادین
* رو به دخمل ها میکنه و میگه : چرا چیکار کردییین *
و همه به بلا اشاره میکنن
کنیکیدا از عصبانیت رو به بلا کرد و گفت : چیکار کردی دختر جون ؟؟؟؟
بلا به سمت پنجره رفت و بلند گفت : اریکا لطفا کمکم کن
و از پنجره پرید .
اریکا هم که دچار عذاب وجدان شد با قدرتش به بلا کمک کرد و اون رو ساختمان بغلی انداخت
* در ساختمان بغلی *
اریکا : تو چیکار کردی ؟؟؟؟
بلا : نمیخواستم اینجوری بشه 😭😭
اریکا : حالا میخوای چیکار کنی ؟ جون من و جون خودت و دختر ها رو انداختی داخل خطر . اگه اون ها رو به پلیس تحویل بدن چی ؟؟؟
بلا که زانو غم بغل گرفت و با صدای بلند گریه میکرد
اریکا دلش رحم امد و از سخن گفتن دست کشید و گفت : حالا ...گریه نکن لطفا ...
بلا : حق با توئه
اریکا : لطفا اروم باش
بلا : چطور ؟؟؟ اگه الان من رو پیدا کنن تحویل به پلیس میدن .. اگه ...اگه
* صدای راه کفش های یکی که داره به طرف اونجا میاد شنیده شد *
بلا : ببین امدن من رو بکشن
اریکا : اروم باش
فرد مجهول : میبینم که دست به گل به اب دادین تازه واردا
بلا : تو کی هستی ؟؟
فرد مجهول : موری سان @___@
اریکا که دهانش ۱ متر باز بود با تعجب به دور و بر نگاه میکرد ...
اما نمیدونست صدا داره از کدوم طرف میاد
پایان
در میراکلس :
از زبان پولن :
وارد دریچه کویین شدیم
من و انیلا و الهه و بلوط و ایلین و حنانه و الینا
.... وارد دریچه شدیم و چشم هامون رو باز کردیم .
بلوط : عا دریچه درست کار کرد. ما میراکلسیمممم 😍😍
الهه : عا بقیه کجان
انیلا : کدوم بقیه ؟
حنانه : رنیا . لارا . پانیذ .اریکا .بلا . اناهیتا .ساشا .ریکاشی ( بهار ) و.... کجان ؟
بلوط : عه واقعا نیستنا @_@
الهه : شاید همین دور و برا هستن 😐
بلوط * با فریاد * : رنیااااااا. اریکااااااااااااااااااا
حنانه : نیستن 😨 نکنه مشکلی پیش امده 😨😲
انیلا : نه اروم باشین . باید فکر کنیم
ببوط هنوز در حال داد زدنه و میاد و میگه : همین دور و برا هستن . اما حالا ما چطور برگردیم و کجا بمونیم. 😨😨
که نادیا شاماک کنار بلوط میاد و میگه : نادیا شاماک هستم . شما از اسمون افتادین
بلوط : عاااره
نادیا شاماک : اما چه جوری ؟
بلوط : ا ببخشید ما باید بریم .
نادیا شاماک : اما کجا . شما که اهل پاریس نیستین . خونه ای دارین ؟
بلوط : اره مگه نه بچه ها ؟؟
بچه ها : اره 😌😌
نادیا : لطفا ما رو گول نزنین . امروز روز شکوه گابریل اگرسته . اقای گابریل درخواست دارم تا این مهمان هامون رو ببینین .
بلوط : هننن ؟؟؟ 😨😨😨😨😨😨😨
انچه در پارت بعد است :
_ نورو . قدرت اون ها متفاوته
_ ارباب . قدرت اون ها مادر زادیه . اگه با میراکلس ها ترکیب بشه میتونه اون بها رو بپردازه
× یسسس
+ کله موزی 😍😍املنلحعنلنلتبتیهقهقهثاسایتبنعن
¥ ادرین . تو ..