اکشنننن:
 

*قیافه اش همانند مرینت که در قسمت گوریزیلا برای تبلیغات آدرین غش و ضعف می رفت، می شود*

حالا این شیپ لیدی نواره؛ آدرینت ایز  د بستتتتت *قر کمر*
همه: :||||:


 

دیشدارا دیدام ماشالله

همه: این چند روز نبوده خل گشته:| البته بود چل هم شد:|: 

 

هعیییی یاد این قسمت بخیر، همه‌مون چقدر برای قسمت های بعدش صبر می کردیم و حرف می زدیم، قسمت کت بلانکککککککککککککککککک (بلانسسسسسسسسسT^T) که کلاً ترکوند
ساغر: حالش خوب نیست:|
همه: قطعاً:|

بچه هاااااااااااااااااااا هاردین فوت کردددددددT^T 

اما الان موضوع دیگه ای داره جنب و جوشم رو زیادتر می کنهههههه

 

*لایک ایت*
می خواستم بجای دادن پارت پارت از داستان هام، دیگه ادامه شون ندم و بجاش حداقل تک پارتی بنویسم
*بلوط عینک بیضی شکلش را از روی چشمش برمی دارد و نگاه معنی داری به او می کند*
بلوط: تو به عهدت وفا نمی کنی...؟
عاااااااااااااااااا عامممممم چیزززززززز خبببب چرا چرا معلومه پارت میدم اما نه بزودیا
بلوط: از آدم های بدقول خوشم نمیاد *شعله ی چشمانش می شوزند*
*میز را بر می دارد و به الینا پرت می کند*


 

^^

 

....

 

مرینت:پسسسس... به نظرت چطوره؟
کت: دتس پرفکت!(نیازی به ترنسلیت نیست:| این دیالوگ کل وب فن پیجه)
مریکت جای خود دارد البته، شیپ صمیمی و باحالیه
راستی ساغر من خودم یه مدت وب نبودم؛ نیححححT^T ادامه ی داستان بلوط خیلی خوب توصیفش کردی (ترو جان هر کی دوست دارین من منظور دارم منظورم اینه که... / وجی: *خمیازه* بذارش برای بعد:| / وجیییT^T چقدر خوبه که به دادم می رسیT^T / وجی: ضایع:|) هققققققق چرااااااااااا من دیواری از جنس آب می خواممممم
ساغر: عزیزم(*بخاری پرتاب می شود*) ببخشید ولی فن فیک نویسی رو بوسیدم گذاشتم کنار



 

یکی از چیز های دوست داشتنی این شیپ حسادت و حرص خوردن کته

به قول بلوط منم نمی تونم باور کنم که اینا آدرین و مرینتن فکرشم دیوونه کننده‌س*******^*******
هققققققققققق بچه هاااااااااااااااااااااااااااااااااااا کی اپیزود چهار میادددددددددددددد؟؟؟ من وقتی پست عشق نو تارا رو دیدم که نوشته بود "از بین این همه آدم چرا آلیا؟:|" بعد رفتم تو شک بعد سریع رفتم از اول قسمت فصل چهار تا قسمت 3 یا 4 (قاطی شون کردم خب) وقتی آخراش رو دیدم که مرینت گفت: "ژو سی لیدی باگ" اصلاً دهنم در حد هیکل اسب باز شده بود!:|
اصلاً... آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ مگه میشه مگه داریم؟ یکی من رو نیشگون بگیره بفهمم خواب نیستممممم
*همه نیشگونی به ترتیب از او می گیرند*


 

اگه جرمی همچین کاری کنه تا ابد نمی بخشمش مگر اینکه دوتا کیس آدرینتی با سند بذاره توی کارتون:|
 

چرا یک حسی بهم میگه مرینت مساوی با شماست و کت نوار این وسط داره نقش من رو بازی می کنه... هه... هه...:|
 

این پایان فوق العاده رمنتیک و ثکینتلعخابیلاتنساز عداصثخطهقباسمتنیالتظسایبلنستیدلریافقعهالترقسینمئلتناقیتل هست*^*
ولی به این نگاه می کنم و بعد به این فکر می کنم که مرینت هویتش رو برای آلیا فاش کرده انگیزه‌ یک دفعه میره و دوباره برمی گرده
می دونید، این پایان شاید زیادی برای میراکلس کمدی باشه؛ گرفتین که، میراکلس باید با یکم چاشنی غم انگیز به پایان برسه*^*
همه:اهم
یعنی موافق نیستین؟ به جان خودم خیلی حال میده کشف هویت توی غم انگیز ترین لحظه اتفاق بیوفته.
وای چه بشودددددددددددد ಥ_ಥ (اشک شوقه اون یکی شکلکه رو نداشتمಥ_ಥ) وای خدا مرینت هویتشو فاش کرد عارررررررررررررررررررررررررررر مگه داریم مگه میشه واینسیتلهظ یابعهلیاعبازعلهایبذراتزبیذلتذسقیبتنلسمندلبتنیالتیقبلاثقسیتل
نه من انگیزم رو از دست نمیدم راستش دارم با خودم فکر می کنم مگه میشه مرینت هویتش رو لو داددددددد اونم به کی؟ آلیااااااااااااااااااااااااااااااااااا! عرررررررررررررررررررررررررر نهههههههههههههه بابااااااااااااااااااااااااااااا وای خدااااااااااا من رو از این خواب بیدار بنماಥ_ಥ  جرمی و توماس فوق العاده‌نಥ_ಥ (همه: یک بنده خدایی نبود همین چد لحظه پیش زر میزد و می گفت جرمی رو می کشم و فلان و بهمان؟:|)
وای خیلی الهیجانی بودಥ_ಥ 

بلوط بیا قر بدیمಥ_ಥ 
بلوط: ಠ_ಠ ಠ_ಠ ಠ_ಠ ಠ_ಠ ಠ_ಠ ಠ_ಠ ಠ_ಠ ಠ_ಠ چی؟

 

"ادامه ی زرها با وجی"
وجی: خب گلا... 
*الینا همان طور که یک قابلمه و لیوان از کلویی دریافت می کند حرف می زند*
- خب عزیزان در حد مرگ کم بود چون...
همه: چون بخوره تو سرت:|
چون نمی تونستم ادامه بدم خببببببببببT^T...
ساغر: یا کلکسیون گالریت رو از مریکت خالی می کردی یا نمی ذاشتی:|
*شمشیر سامورایی ساغر و بقیه از غلاف بیرون کشیده می شود*
*الینا به سمت در خروجی می دود*
همه: وی وانت استوریییییییییی *چشم آتیشی*
*** {ماجراجویی در وب فن پیج پایان یافت}
*الینا هوا را می بلعد*
راستی تا یک شنبه باید برای اومدنم بصبرید گل...
*چشم آتیشی*
خب دیگه باید اسم پست رو می ذاشتم پست حرف:| بجای اینکه عکس بذارم توش حرف زدم
اوپس، آی هو تو گو
*ساغر دستمال کاغذی را در دهان الینا می چپاند*

بای بایییییییییییییییی