عشق گربه ای p26
یهو یاد عمارت اوفتادم
من_مامان؟! بابا؟!
نگام کردن
میگم زود اینجا رو خالی کنید که برید خونه
جدیدتون.
با تعجب نگام کردن.
بابا_خوب بزار وسایل رو جمعـــ.....
من_نه.... اونجا وسیله داره... اینجارو بزارید برای
منو ادینت.
برگشتم سمت سامی_پاشو برو ماشینو روشن کن
برید. اها راستی من براتون اتاق درست کردم
البته دور از چشمتون... که هر وقت اومدین اینجا
اتاق داشته باشین. برید.
همه رفتن منو ادینت هم مونیدم و بعد از عوض
کردن لباسامون خوابیدیم. ولی من خوابم نمیبرد
بلند شدم و تبدیل شدم و رفتم سمت برج ایفل
دیدم کت نشسته. رفتم جلو و اروم از زیر دستش
خزیدم تو بغلش. دستشو دور شونه هام سفت
کرد و روی سرم بوسه زد.
خودمو لوس تو بغلش جمع کردم.
من_کت
کت _جانم
من_میگم..... اگه ما هویت همو فهمیدیم ولی پدر
مادرمون نزاشتن ازدواج کنیم چی؟؟!
کت_نگران نباش مای لیدی..... من تورو اخرش
مال خودم میکنم.
ازخجالت سرخ شدم و با مشت اروم زدم تو
سینش.
من_بی حیا
خندید و دستشو زیر چونم گزاشت و سرمو
بلند کرد.
کت_نبینم خجالت بکشی.
خندیدم و نوک بینیشو بوسیدم.
بالبخند سرم رو چسبوند به سینش
___________________
(فردا بعداز مدرسه......
با خستگی زیاد رفتم و اوفتادم روی تخت
که یهو.....
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــومـــم
بهترت برم انگار لیدی باگ باید بعد 2 سال بره
با ویلن ها بجنگه.
تبدیل شدم و رفتم سمت مکانی که ویلن تونجا
بود.
یه کم دقت کردم....وای نه...... سابرینا بود حتما
کلویی باز اذیتش کرده.
قدرتش یخ پرتاب کردن بود به هرجا یخ پرت
میکرد فوری یخ میزد.
از لاکی چارم استفاده کردم.....چی.....یه نقاب
واییییی من باید با این چه کار کنم.
حواسم پرت نقاب بود و داشتم فکر میکردم
که باهاش چه کار کنم.که یهو سابرینا یه یخ پرت
کرد سمتم که با فشار زیادی داخل سینم رفت
و به وضوح یخ زدن قلبم رو حس کردم
توجه نکردم و داشتم فکر میکردم که دوباره یخ
پرت کرد سمت قلبم و با فشارش کش مو هام باز
شد.و نگام به موهام خورد رگه های سفید
توی موهام بود.
با بی حالی بازم با اطراف نگاه کردم پریدم وسط
خبر نگارا که وسط رو خالی کردن که سابرینا
اومد اونجا کت هم اومد.دوباره بهم زربه زد با یخ
دیگه توان نداشتم مو هام کامل سفید شد بود
یه بار دیگه به سمت قلبم یخ پر تاب کرد و این
با محو شدن اخرین خال روی گوشوارم یکی شد
و به حالت اولم برگشتم چشمام سیاهی رفت
و در لحظه اخر صدای کت توی گوشم پیچید
که صدام کرد.تازه معنی اون نقاب رو فهمیدم
لبخند بی جونی زدم و از هوش رفتم.
/////////////////////////////////////////////////////////////////
برای بعدی 6نظر
بای