داستان m&m پارت { 5 }
داستان m&m پارت { 5 }
صدا : شما دوتا با من میاین ...
ی روح عظیم الجثه به تاریکی شب جلوی دخترا ظاهر شد .
تارا : ح... حنانههههه . حنانه : تارااااا . تارا و حنانه باهم : الفراررررررررررر .
اما شبح سریعتر از اونا بودن و دخترا رو داخل سیاهی بدن خودش فرو برد ...
***************************
در دفتر باز شد اما کسی اونجا نبود . کلویی و لیدی ومپایر به هم نگاهی انداختن .
لیدی ومپایر : امممم . مگه صدامون نکردن ؟
کلویی : احتمالا فیلیکس دوباره شوخیش گرفته
لیدی ومپایر : نه بابا . فیلیکس کله چمنی که رو تخت بیمارستانه. خدا شفاش بده. چون اگه خدایی نکرده زبونم لال شفا نده ، کله ی هممون رو سیدر میکنه .
کلویی و لیدی ومپایر شروع کردن به خندیدن .
کلویی : بریم بابا اینجا خبری نیست.
صدا : شما با من میاین ...
لیدی ومپایر : امممم کلو تو بودی ؟
کلو : من ؟ نه . مگه تو نبودی ؟ صداش شبیه تو بودا
صدا : در دل تاریکی... سرزمینی دور دست
جیغغغغغغغغغ
اون دقیقا همون شبحی بود که اون روز اونا دیده بودن و ارمی چان ( جانان کجایی ؟ 🥺) با قدرتش اون رو دور کرده بود .
دخترا میخواستن فرار کنن اما اون شبح از اونا سریعتر بود و کلو و لیدی ومپایر رو به اعماق سیاه وجودش کشوند ...
*********************
مونا : الان دختره میاد ... حنانه که حالا کنار پالن و مونا نشسته بود و داشت فیلم رو با دقت میدید : میشه اینقدرر فیلم رو اسپویل نکنی دقیقا ؟ اَه
مونا : خیلی خب . حالا انگار چی شده ! فقط بهش اعتراف میکنه همین .
پالن : چرا من فکر میکردم اول پسره بهش اعتراف میکنه ؟
مونا : منم احتمال میدادم . اما دیشب کل سریال رو داخل خواب دیدم . ۸ ساعت فقط و فقط سریال دیدن .
اب آلبالو: مگه اینی که شما میبینین *** ( اسم سریاله 😁چیزی یادم نمیاد الان 😐) نیست ؟
پالن : چرا هست .
اب آلبالو: ا ... اما این فیلم هنوز کامل منتشر نشد ...
جیغغغغغغغغغ
بلوط : شما هم شنیدین فرزندانم ؟؟؟
ساغر : انگار صدای جیغ کشیدن بود ... مال کلوئه !
همه ی دخترا با ترس و دلهره به سمت صدا رفتن .
کسی اونجا نبود. انگار که اونا محو شده بودن .
مرسانا : توهم زدیم؟
ایریس : نه من مطمئنم واقعی بود
ریحانه : در دفتر بسته اس . بریم داخل ؟
ملودی : سیدر داخله . نمیشه
لیا : نه بابا سیدر همراه برادر زاده اش رفت بیمارستان
کتی : بریم بابا ! ما ی روز کامل معلما رو به گریه انداختیم بعد از رفتن داخل دفتر مدیر میترسیم ؟
با یادآوری اون روز و نفهمیدن معلما که کار کی بوده دخترا لبخند موذیانه ای به لب آوردن.
سایدا رفت و در زد . ولی جوابی نشنید . علامتی داد تا بقیه بچه ها هم از کنار دیوار رد شدن و اومدن .
جلوی در مدیر .
اما وقتی دستگیره در رو به پایین فشار دادن ، فهمیدن در قفله .
کاترین : همین الان باید قفل میشد ؟
نارسیس : من بلدم بازش کنم .
لیدی نوار : خب بازش کن دیگه منتظری یکی بیاد ببینه ؟
کاترین : ها ها . خندیدم . کسی گیره مو داره ؟
اناستازیا : تارا همیشه داره !
ریحانا : خب تارا بده دیگه گیره موتو .
تارا ؟ تارا !
ارمی چان : با حنانه رفتن آب بخورن . دیگه نیومدن
یگانه : داخل ی روز چهار نفر گم شدن یعنی ؟
ارمی چان : گفتم رفتن آب بخورن . نگفتم گم شدن
یگانه : به نظرت اب خوردن اینقدر طول میکشه اخه ؟
الهه : خب یکی بره دنبالشون .
ستایش : خب شما برین دیگه سریعتر تا پیداشون کنیم .
الهه : اوکی ولی من تنها نمیرم .
مونا : منم میام همرات
پالن : منم میام همراهتون
الهه ، پالن و مونا رفتن تا تارا و حنانه رو پیدا کنن و بیارن .
یاس : ببین من فکر کنم داخل کیفم یدونه گیره مو دارم . برم بیارم ؟
کاترین : برو خب
ریحانا : وایسا منم بیا همرات . گشنمه ی چیزی بخورم
اریانا : بچه ها ! مگه مدرسه الان تعطیل نیست؟؟؟؟
همه با شنیدن این حرف و چشم های گرد شده به سمت اتاقشون دویدن . وارد اتاق شدن اما ... کسی اونجا نبود
سوزان : شوخی میکنی ؟ الان کجایی رفتن ؟؟؟
یوآ : شاید رفتن بیرون .
سلنا : به این سرعت اخه ؟
سایدا : این واقعا وحشتناکه !
***************************
خببب امیدوارم خوشتون اومده باشه 😁
برای پارت بعد ۲۰ تا نظر
دوستتون دارم
تا درودی دیگر بدرود 