اسپینر☣️part 5
بـہ نام خـבاפּنـב جاט و خرב
آروم در زد اما انگار همه خیلی سرگرم بودند صدای بازی آلیا و تام پدر مرینت و تشویق های بقیه باعث میشد که صدای در زدن اونو کسی نشنوه دوباره زد اما انگار نه کسی حواسش نیست خواست با نینو تماس بگیره که در عین ناباوری در باز شد و ملیسا گفت- به به جناب آگرست فکر نمیکنی یکم دیر اومدی
آدرین-سلام اره ولی مهمونی هنوز هسته که
ملیسا- بیا داخل اما مرینت نیست
آدرین-چی؟چرا نیست ؟
ملیسا -نمیدونم فکر کنم رفت از مغازه چیزی بخره
آدرین -آها باشه 😕
همه مشغول بودند اما انگار فقط نینو ،آلیا ، ملیسا و پدر و مادر مرینت بودند
نینو- هی سلام آدرین تو کی اومدی
آدرین-سلام همین الان
آلیا-مرینت منتظرت بود ولی نمیدونم چرا یهو غیبش زد
آدرین توی دلش حدس زد که حتما از دست من ناراحته اما با این حال شاید این کارش از عمد باشه و نمیخواسته منو ببینه مگر نه چرا باید دقیقا همون لحظه که من اومدم اونم بره و در ضمن من فقط یک ساعت دیر کردم مرینت میتونست تا اون موقع صبر کنه ، رفت و روی مبل نشست و به این فکر کرد چرا دخترا اینقدر دوست دارن طرف مقابلشون رو منتظر بزارند و برن .حالا اون تنها نشسته بود و همه مشغول بودند راستی ملیسا کجا رفت هع اونم مثل بقیه است.
———————————-
-لیدی باگ امیدوارم قرار مخفی رو فراموش نکرده باشی من هنوز منتظرتم .
اگه پیغام گزاشته که هنوز منتظره پس کجاست ؟دیگه واقعا دارشت صبرش لبریز میشد اون از آدرین که مطمئنه که از عمد نمیخواست بیاد و دورش زده اینم از کت نوار که فقط چند دقیقه تحمل نکرد که برسه
لیدی باگ- سلام کت بابت تاخیرم متاسفم اما باید منتظرم میموندی من معتل یه نفر شدم به خاطر همین دیر رسیدم فقط یک ساعت فقط!
نه اون نمیاد اما ..بهتره یکم دیگه منتظر باشم ، در همین حین یک صدا مبهم که خیلی نزدیک بود شنید اما وقتی دورش رو نگاه کرد هیچکس نبود
لیدی باگ-کی اونجاست؟
ولی بازم اون صدا پاسخش بود
لیدی باگ-گفتم کی اونجاست؟ تویی کت؟
صدا- نه من کت نیستم نگران نباش
لیدی باگ-تو کی هستی چرا نمیبینمت ؟
صدا-خیل خب یویوت رو بگیر عقب من میام
لیدی باگ- نمیگیرم ، خودت رو نشون بده
از بین تاریکی شب یک نفر با لباسی که ظاهرا لباس ابر قهرمانی بود اما چهرش توی حاله ی سفیدی مخفی شده بود -اسمم وایتر هست نگران نباش من فقط خواستم بهت بگم کت نوار نمیاد منتظرش نمون چون یه نفر دیگه منتظرته انگار
لیدی باگ- چی چرا اون نمیاد اتفاقی واسش افتاده
وایتر-نه نه ..یعنی..نمیدونم
لیدی باگ-من چرا باید بهت اعتماد کنم
وایتر- ازین به بعد باید بهم اعتماد کنی
لیدی باگ- من ..گیج شدم..
وایتر جلو تر اومد که باعث شد لیدی باگ بتونه اونو واضح تر ببینه همون طور که حدس زده بود لباسی ابر قهرمانی سر تا پا سفید و چهرش هم داخل حاله سفیدی بود که به سختی میشد توی تاریکی شب دیدش سوالی که ذهنش رو درگیر کرده بود رو به زبون اورد- تو یه ابر قهرمانی ؟
وایتر- بیشتر نمیتونم بگم فعلا
و اون فرد که از صداش انگار دختر بود توی تاریکی شب محو شد
لیدی باگ دیگه منتظر نموند و به حالت عادی برگشت و در زد مادرش در رو باز کرد -امم مرینت پس خریدات کجاست چقد دیر اومدی
مرینت تازه فهمید که چه گندی زده به کل خرید رو فراموش کرده بود
مرینت- اوه مامان اون چیز مد نظرم رو پیدا نکردم پس برگشتم
سابین- راستی دوستات رفتن
مرینت - چی آخه چرا صبر نکردن من بیام
سابین - مرینت تو زیادی دیر کردی
مرینت- آره میدونم مامان معذرت میخوام
سابین- اشکال نداره حالا برو توی اتاقت
مرینت بوسه ای به گونه های سابین زد و وارد اتاقش شد که با حرف مادرش در راهش ایستاد
-راستی دوستت آدرینم اومد اما وقتی دید تو نیومدی همراه بقیه رفت
مرینت - اونم اومد؟؟؟؟چرا صبر نکردین من بیام آخهههههههههههههه
سابین -مرینت!
مرینت-اره اره اما آدرین یکم دیر اومد پس تقصیر من نیست
و وارد اتاق شد و درو بست حالش زیاد خوب نبود پنجره رو باز کرد و رو به تیکی گفت- میبینی چقد آدمای اطرافم وقت شناسن هه
تیکی- نگران نباش مرینت شاید براش کاری پیش اومده
مرینت- باورت میشه حتی آدرین ! من که اونقدر واسش صبر کردم اون نمیتونست چند لحظه صبر کنه؟ راستی تیکی اون دختره با لباس سفید بنظرت کی بود چرا یهو سر و کلش پیدا شد صداش خیلی آشنا بود
صدای تریکس از داخل جعبه اومد - مرینت ما میخوایم یه چیزی بهت بگیم
مرینت - چی شده
ویز- راستش...چجوری بگم ..که
مرینت- زود باشین چی شده
ویز -مرینت یک نفر چند روز پیش اومد توی اتاقت اون از وجود ما خبر داشت
سس ادامه داد- و میدونست تو کی هستی بهمون گفت چیزی بهت نگیم
تیکی- یعنی چی ! اون چه شکلی بود
تریکس- ما چیزی از قیافش نفهمیدیم اما انگار یه دختر بود
مرینت- وای نه چجوری امکان داره ،چرا زودتر نگفتین
تیکی-....
اوضاع بد جوری خیته 🤭پارت بعد رو زود میدم
بای ♥️