The power of love/p17
(خب حاجی فازت چیه وقتی میخوام ادامه مطلب بذارم مینویسی "به سرور بفرست"؟😐)
-اگه نمرده باشه چی؟
☆☆☆☆☆☆
-اوه بلخره بهوش اومدی پسرم؟
کت نوار چشماشو باز کرد و با یه زن تقریبا کهنسال که یه پارچه دستش بود مواجه شد! کمی عقب تر رفت و چشماشو باز و بسته کرد و با عصبانیت و حیرت گفت-تو دیگه کی هستی؟؟!
-اوه پسرم! من یکی از طبیبای اینجام! از حال رفتی! اوردنت پیش خودم!
-و...ولی
در اون اتاق باز شد و پیائو اومد و با خوشحالی گفت-کت نوار!
-خ...خانم چنگ...آم من.....چجوری چرا چی شد؟
-پسر یادت نیست همونطور که کنار در نشسته بودی خوابت بُرد؟
-عا چی؟ کنار د...در خوابم بُردش؟!
کمی فکر کرد و همه چیز براش روشن شد...آره، کنار در اتاقی که به قول خودش بانوشو اونجا زندونی کردن خوابش بُرد..
پیائو کنار کت نوار نشست و گفت-الان خوبی؟ کلا هر چی تکونت داده بودیم واکنشی نشون نداده بودی! انگار خسته و کلافه شده بودی، هنوزم هستی! میگم چیزی برات بیارن!
کت نوار از اونجا پاشد و گفت-نمیخورم!
-اما ضعف میکنی! لیدی باگ یه پسر قدرتمندی مثل تو میخواد! پس قوی بمون! حالا عین بچه ی خوب بشین تا برات یچیزی بیارن!
کت نوار گفت-ولی آخه...
-هیسسسس! حوصلمو سر نبر! خوش میگذره پسر! منم پیشتم!
کت نوار چیزی نگفت و دوباره نشست...همونطور که داشت به چیزایی فکر میکرد گفت-پیائو...
-هوم؟
-میگم...خیلی برام عجیبه که...
-که چی؟
-اینکه خب...از اینجا سر در اوردیم، این بلا سر لیدی اومد، و...میدونی...اونجا لیدی باگ، خون تو بدنش جریان نداشت! چجوری اونجا...!
-اون مُرده!
کت نوار با حیرت داد زد-چچچچچچچی؟؟؟!!
-ببین، حالش خوبه ولی خودمون کاری کردیم نبضش نزنه!
کت نوار بلند شد و بلند تر از هر چیزی درحالی که صداش دورگه بود داد زد-چی میگی؟؟؟! چرا این غلطو کردین؟؟! یکی بهم...
پیائو بلند شد و سر کت نوار داد زد-بشین کت نوار!
کت نوار گفت-نمیشینم! نمیشییینم! نمیشینم تا نگی چه غلطی کردین!!!
پیائو با سرعتی باور نکردنی و صدایی بلند داد کشید-کت نواااار! ما برای اینکه حالشو خوب کنیم مجبور شدیم این کارو کنیم! گوش بده، برای خوب کردن حالش انرژی زیادی لازمه! خیلی زیاد! توئم باید بشینیو منتظر بمونی!
کت نوار که بنظر میرسید کمی آروم شده نشست و سرش تیر کشید...دستشو رو سرش گذاشت و با صدای غمگینی گفت-اگه خوب نشه چی؟
-خوب میشه...حالا من میرم...
پیائو پاشد و تا میخواست بره، کت نوار مچ دستشو گرفت و گفت-لطفا بشینید!
پیائو پرسشگرانه نگاهش کرد و چیزی نگفت و روی صندلی کنار تخت نشست و گفت-میشنوم!
کت نوار مطمئن نبود جواب مثبت میگیره یا نه! گفت-آم...خب...اگه من تو اون زمان کنارش باشم..یعنی کلا میگم که، اجازه میدی؟ یا میتونی ازشون اجازه بگیری لطفا؟
پیائو سرشو پایین اورد و چیزی نگفت، کت نوارم آه کشید و سرشو پایین گرفت و دستشو از دور مچ پیائو ول کرد و با چشمای بسته گفت-جواب منفی، نه؟
کسی از در تو اومد و با صدای کلفتی گفت-چرا! میتونی
کت نوار سرشو بالا گرفت و با چیزی که دید دهنش باز موند! استاد سو-هان! باورش نمیشُد که دوباره کسی که میخواست میراولساشونو بگیره رو ببینه! پاشد و جلو اش وایستاد و گفت-استاد سو-هان! خوندتونین؟؟!!
-آره! خود خودمم!
-ا...اما...مم...من یعنی شم...
-برو پیش لیدی باگ! همین حالا! اجازه اش رو از من بگیر! حالا برو
کت نوار با سرعتی باورنکردنی از کنار پیائو و سو-هان رد شد و در رو باز کرد و پیش لیدیش رفت..
لیدی باگ همون حالت بود و اصلا حال خوبی نداشت یا...واکنشی نشون نمیداد!
دوباره همون اشک تو چشماش جمع شد اما سعی کرد رو خودش تسلط داشته باشه...کنارش پایین تخت نشست و دستاشو گرفت و همونطور که دستای خودش میلرزید و اشک تو چشماش داشت شروع میشُد به سختی تا حدی که بتونه خودشو نگه داره به سختی گفت-س..سلام فرشته کوچولو...آ...آره خودمم...قبل...قبل از اینکه شروع کنم...بگم که چرا انقدر دستات سرده کوچولو؟....ت...تو چرا خوابیدی؟ ها...بیدار شو دیگه...یه دختر تا الان میخوابه؟ بب..ببین ما باید بریم...بلند شو دیگه...خواهش میکنم تروخدا بلند شو...تروخدا بلند شو...التماست میکنم پاشو فرشته کوچولوی من...من به بانوم احتیاج دارم...من بهت وابسته ام
اشک تو چشماش شروع به ریزش کردو با حرف آخرش شروع به هق هق کردن کرد-من بهت محتاجم ، من بی نهایت دوست دارم...
این حرفش باعث شد وحشتناک گریه اش بگیره و هق هق کنه...وسط گریه کردنش، دست سرد لیدی باگ رو به لبش نزدیک کرد و اونو بوسید...پاشُد و جلوتر رفت و پیشونی لیدی باگ رو بوسید و اشکاش رو صورت لیدی باگ فرود اومدن...
-برمیگردی دیگه؟ قول میدی تنهام نذاری؟ د..درسته که کس دیگه ای رو دوست داری اما...بودنت برام هدیه اس...چه ازم دور باشی چه خیلی نزدیکم باشی...
☆☆☆☆☆☆
تقریبا یک ربعه که داره داد میزنه! کت نوار تا شب پیش لیدی باگ بود و تازه الان بهش نیاز دارن و هر چی صداش میکنن نمیاد! پیائو دیگه عصبی شده بود و به اتاقی که لیدی باگ اونجا بود رفت...کمکمی نزدیک تر رفت و دید کت نوار رو زمین نشسته و سرش رو تخته! دست لیدی باگ رو محکم گرفته و خوابیده! پیائو تصمیم گرفت تنهاشون بذاره و رفت...
☆☆☆☆☆☆
بیدار شد و چشماشو به سختی باز کرد! سرشو آروم از روی تخت برداشت و تنشو آروم بالا کشید و بلند شد...به تخت نگاه کرد و.....لیدی باگ رو تخت نبود!!!!! چی!!!؟؟؟ یعنی کجا میتونه باشه!!!!!!؟؟؟
کت نوار سریع پاشُد و قبل ازینکه در رو باز کنه صدااهایی شنید که مانع باز کردن در شد!
-کت کت کت کجایی کت؟؟؟! خانم کت کجاست!
-آروم بگیر دختر تو تازه بهوش اومدی!
-ا..اما من باید ببی...
اون لیدی باگ بود....!!!! خودش بود!!!! اون زنده اس!!!! حالش خوبه!!!! کت نوار سعی کرد در رو باز کنه اما نتونست!!! در قفل بود!!! خدایا چه اتفاقی افتاده!!!!؟؟؟
حرفی که لیدی باگ زده بود نصفه کاره مونده بود و دیگه صدای لیدی باگ رو نمیشنید!!! بعد از چند ثانیه یکی داد زد-تو هنوز زنده ایی!!!!!؟؟؟
اون...اون هاکماث بود!!! خود خودش بود!!!!!!!!!
یگه هیچ حرفی از لیدی باگ نشنید و آخر سر لیدی باگ جیغ بلندی کشید که...
-لیدی باگ!!!!
کت نوار از خواب پاشد و به دوروور با حیرت نگاه کرد!!! هیچ چیزی نبود جز لیدی باگ که هنوز رو تخت بیهوشه! کت نوار اشک تو چشماش جمع شد و دست تو دست لیدی باگ رو محکم تر فشار داد و با گریه گفت-ت..تو هنوز پیشمیTT-TT من پیشی توئم! من پیشت میمونم توئم پیشم باش ، باشه؟T-T
دوباره سرشو رو دست لیدی باگ گذاشت و چشماشو بست و گفت-پیشم بمون...
حوصله توصیف کردن و عر زدن ندارم سو...😐
وی دونت هو آنچه خواهید خواندددد🌚
بای بای کیوتا💜🌚🍇🌍😍روزتون گود گودی😐