:|
های من برگشتم :||*
داشتم به پستای قبلیم نیگا میکردم ک داشتم مدیریت میکردم !
هعییی!
عاقا من از همین الان موگم اصلا حسش نی مدیر شم بیام مدیریت کنم:|
*ناگهان بلوط با ماهیتابه راپونزل ب سرم میکوبد و میگوید ت غلط میکنی :| *
میدونین میخام اینو بگم که از سختگیری های که اون زمون داشتم هیچوقتتتتتتت پشیمون نیستم و تسلیم هم نمیشم :|
هیتایی که ب من دادین اصلا . . .
اصلا . . .
ب پشمم هم نی :|
چون ک اگ تا الان داستانای اسمات میذاشتین وب اینجا نبود مرده بود:|
خاستم بگم الان میگین وای پانی خانوم از سختگیری هاش دست کشیده حتما تسلیم شده :|
من فقط چون حوصلش رو ندارم بخاطر همین فعلا باتون کاری ندارم ولی اونجوری هم که نی ریلکس بشینم بتون نگاه کنم :|
پس اول فک کنین بعد حرف بزنین!
الان هم میگین پانی خیلی سمج یا بیعشورتر شده`)
بخاطر اینک پانی قبلی ی ادم ضعیفی بود همش مهربون بود و شما هیترا فقط فک میکردین هر چی خاستین میتونین ب روم بگین ولی اینطوری نی
من هر غلطی بخام میکنم `)
پس حرف نزنین!
سخنرانی هام به پایان یافت برای اینکه پست اسپم نباشه ب ادامه مطلب مراجعه فرمایید`) با احترام. و راستی ۱ سالی که ت این وب بودم رو به همه شما تبریک میگم:/
(اینم بگم از حرفام ناراحت نشین منظورم هیترا بود ن نویسنده ها)



