عشق یا نفرت (فصل اول عشق)پارت 1

سلام

من اومدم با داستان جدید

از مدیران خواهش میکنم اسم داستان (عشق یا نفرت) رو در لیست بقیه ی داستان ها بگذارند

پارت اول آشنایی

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 15(پارت پایانی)

سلام دوستان ممنون از کامنت ها این پارت آخره و یکم توضیح درباره ی اینکه میمونم دادم .

برو بخون

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 14

اینم پارت بعدی برو بخون

 

 

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 13

شرمنده دیر شد 

این پارتو امتحانی گذاشتم ببینم میاد یا نه 

این قسمت:دعوا

 

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 12

سلام عشقولا(منظورم دختراست)

پارت بعدی رو گذشتم

امیدوارم دوست داشته باشید

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت11

وقتی اومدم متوجه ی ماجرا شد

امیدوارم حال پانیذجون زود زود خوب بشه 

این پارت:راه سفر

 

 

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 10

واقعا دستتون درد نکنه  پارت قبلی هیچ نظری نداشت

اصلا من اشتباه کردم ازتون نظر خواستم

اما با این حال ادامه اش میدم 

چون از نصفه نیمه ول کردن متنفرم

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 9

پارت جدید

کلی به مخم فشار اوردم ببینم چی بنویسم هی مینوشتم پاک میکرد برای همین نظر میخوام تا 15 تا کامنت ندید پارت بعدی رو نمیگذارم.

برای مدیران و پانیذ جون

سلام من امروز اومدم وب و متوجه اتفاقات شدم از مدیران خواهش میکنم بگذارید هادی بماند اخه داستانش کیوته

پانیذ جان میشه هادی رو ببخشی لطفا

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 7و8

پارت 7 از زبان مرینت .این قسمت:انتقام

پارت 8 از زبان آدرین.این قسمت:نقشه

نظر فراموش نشه

 

 

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار6

این پارت:گفت و گو

یعنی گفت و گوی چه کسانیه 

برو بخون میفهمی

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت پنجم

سلام دوستان اینم پارت بعدی

یعنی واکنش آدرین نسبت به کلاوس چیه

میخواد چه کار کنه

نظر فراموش نشه

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 4

ببخشید طول کشید مشکلی برام پیش اومده بود نمیتونستم وارد شم که مشکل بر طرف شد 

​​​​​​​بیخیال اینا بریم سراغ داستان

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 3

اینم پارت سوم 

امیدوارم خوشتون بیاد

نظر فراموش نشه

ممنون از همراهی تون

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار پارت 2

پارت بعدی رو گذاشتم

این پارت:اولین سعی آدرین

امیدوارم خوشتون بیاد

نظر فراموش نشه

 

ادامه نوشته

گذراندن تاریکی به کمک کت نوار  (پارت 1)

از زبان مرینت:

سلام اسم من مرینت دوپن چیگ است. من 16 ساله ام ،من الان سعی دارم فصل بهاره خوبی رو داشته باشم البته اگر کلویی خانم بگذار هر بار کسی که باعث اینکه برخی از همکلاسی ها اکوماتیز میشوند کلویی خانمه( خدا به داد شما برسه)

امروز در راه مدرسه آلیا رو دیدم سلام کردم و آلیا هم جواب سلامم را داد. آلیا پرسید:ماری امروز حالت چطوره برنامه ای داری یا نه               من:نه آلیا    آلیا سکوت کرد و به مدرسه رسیدیم و رفتیم سر کلاس خانم بوستیه در حین درس دادن خانم آلیا: فکر کنم هویت کت نوار رو کشف کردم میدونی تو میشناسیش  من: آلیا بگو دیگه    آلیا :آدرین اگرست   من :چی ، آدرین کت نواره این غیره ممکنه، آدرین مثل کت نوار نیست آدرین مهربونه، جذابه و..... اما کت نوار جذابه، مزه میریزه ، بار اولی که دیدمش بیش از حد از خودش تعریف میکرد و..... کت و آدرین سر تا پا باهم متفاوت اند.   آلیا: حالا حرص نخور آدرین فقط یک احتماله همین    ناگهان خانم بوستیه متوجه بحث مان میشه یه اهم میکنه و من و آلیا متوجه میشیم و سکوت میکنیم.

از زبان آدرین: 

نمیدونم امروز ماری و آلیا دارن به هم چی میگن خیلی دوست دارم بدونم که درباره ی چی جر و بحث میکنند که ناگهان خانم بوستیه بهشون علامت میده و ساکت میشن . زنگ خورد رفتم که ازشون ببرسم داشتن چی میگفتند که یهو روباه مکار جلوم ظاهر شد. لایلا: آدرین جایی میری  میخواستم واسه امروز ازت بپرسم اگه میتونی توی انجام تکالیفم کمکم کنی .     من: نه لایلا امروز نمیتونم وقت ندارم و سرم شلوغ(توی ذهنش:باورم نمیشه دارم دروغ میگم اما اگه این راه تنها راهی هست که از شرش خلاص شم حتما دروغ میگم) لایلا :اوه باشه پس بعدا میام وقتی که سرت خلوت بود.   من: آخیش رفت  ناگهان لیدی باگ رو دیدم که اومد و میگه همه اینجا رو تخلیه کنند یه مورد آکوماتیز داریم و همه از مدرسه خارج شدن رفتم و تغییر کردم وقتی برگشتم به لیدی کمک کردم که آکوما رو بگیره بعد یک شاخه گل برداشتم و ازش پرسیدم :مای لیدی من دوست دارم و از یه سوال دارم عشق من میشی.  لیدی باگ: کت من یه نفر دیگه رو دوست دارم . معذرت میخوام  ردت میکنم. بعد لیدی باگ رفت قلب من شکست و بغضم گرفته میخوام زار زار گریه کنم و اشک بریزم. 

روز بعد 

از زبان مرینت 

امروز حسمو بهش میگم حتما میگم من مسمم .من: تیکی به نظرت قبول میکنه  تیکی:من نمیدونم ماری اما امیدوارم قبول کنه.   من : ممنونم تیکی.   تیکی: خواهش میکنم.   منتظر تمام شدن کلاسا شدم موقع رفتن رو به آدرین کردم و گفتم: آددد ... آدرین من دوست دارم .  قبل از اینکه جمله ان تمام بشه آدرین سرشو پایین انداخت و رفت. بد جوری قلبم شکست داشتم توی کل راه گریه میکردم.

از زبان آدرین 

من:پلگ من چکار کنم که لیدی باگ منو ببینه.  پلگ: منکه هرچی راه بودو بهت گفتم پس از من چیزی نپرس  من :باشه دیگه نمیپرسم . پنجه ها بیرون.

روی سقف یک خونه نشستم مرینت رو دیدم داشت گریه میکرد دلم براش سوخت یادم اومد باهاش چکار کردم از ته دلم گفتم متاسفم ماری.        روز بعد ماری رو دیدم دیگه لبخند نمیزد همیشه هر وقت منو میدید سلام میکرد اما حالا حتی جواب سلامم رو نمیده باهمه سرد شده مخصوصا آلیا ، آلیا حالا جوری نگاهم میکنه که انگار قاتلم از برگشتم که حال مرینتو بپرسم. من : ماری امروز حالت چطوره  ماری : خوبم بهتر از این نمیشم ممنون که پرسیدی . بعد یه پف از روی بی میلی کرد خیلی تعجب کردم صداش سرد و خشک بود باهیچ کس مهربون نبود نمیدونستم با اینکارم همچین کاری بااو کردم  وای من چکار کردم.

از زبان مرینت :

توی ذهنم میگم پسره ی چلمنگ اینم سواله که میپرسی شیطونه میگه بزنمش تمام دق دلم رو روی سرش خالی کنم . آههههه حالا باید تحملشون کنم  حتی به این که باید همکلاسی هامو تحمل کنم عصابمو بهم میریزه.

دوماه بعد 

آلیا : دختر یکم با احساس باش ادرینو که بیخیال شدی برو با یکی دیگه دوست شو.  توی ذهنم(اهههه این دختره ول کن نیست کلافه شدم)         خلاصه بعد از این دوهفته آلیا موفق شد و تصمیم گرفتم موهامو باز بگذارم و برای اینکه  مو هام توی صورتم نیاد موهامو با یک ربان سبز بستم خوشگل شدما. بعد بعد به سمت دبیرستان رفتم همه بهم زل زده بودند اما هنوزم ناراحت بودم انگار خودمو گم کرده بودم  نمیدونم باید چکار کنم این روز ها تیکی تا میتونه سعی میکنه بخندونم اما نتیجه ای نمی گیره فکر کنم افسرده شدم البته مطمئنم که افسرده ام .

از زبان آدرین 

دو ماه ماری با همه سرد اما امروز ظاهرشو عوض کرده خیلی خوشگل شده اما هنوزم با همه سرده توی این دو ماه منم لیدی باگ رو فراموش کردم خیلی با مت سرد شده سرم داد میزنه دیگه اعصابم و خورد خاکشیر کرده تصمیم گرفت امروز مثل یه گربه ی تنها توی خیابونا پرسه بزنم که این کارو هم کردم شب بود ماری رو دیدم صداش زدم و ماری یهو پاش گیر کرد و میخواست بیوفته که 

 

کات 

امیدوارم خوشتون اومده باشه

نظر فراموشتون نشه