عشق بی پایان پارت 9( صحبت های ادرین )
ادرین:بلاخره تصمیم گرفتم خودمو نشون بدم بعد از اینکه مرینت ولم کرد دلم خیلی شکست نمی تونم ببخشمش حالا میخوام اتفاقاتی که تو این 7 سال برای من افتاد رو تعریف کنم وقتی رسیدم خونه فقط افتادم رو تخت و به پلگ میگفتم چرا چرا چراااا باید اینکار رو با من میکرد بعدش تصمیم گرفتم برای یه مدت طولانی که تعیین ش نکرده بودم غیبم بزنه چون رمز کارت پدرم رو میدونستم دزدکی توی یه دانشگاه ثبت نام کردمو درسمو اونجا ادامه دادم ولی الان هنوز یکسال مونده تا دیگه کاملا دانشگاهم تموم بشه تو اونجا با یه دختر آشنا شدم بزور خودشو به من میچسبوند حالم ازش بهم میخوره یه جوری به من حس لایلا و کاگامی و کلوعی رو میده اه بعدشم رفتم یه ویلای خیلی بزرگ لوکس خریدم الانم دارم اونجا زندگی میکنم حالا اینا رو بیخیال برای اینکه بتونم به مرینت نزدیک شمو آزارش بدم تصمیم گرفتم تو دانشگاه مرینت اینا ثبت نام کنم اسممو ادرین اگرست وارد نکردم رفتم یه شناسنامه ی فیک که یکی از دوستام درست میکرد به اسم تام اونز خریدمو به دانشگاه دادامو اسم فیکمو وارد کردم تصمیم گرفتم صورتمو نشون ندم برای همین همش یه شال گردن مینداختم تا دماغم که فقط چشمام معلوم بشه و کسی نفهمه من ادرینم. ...
صبح در دانشگاه.........
وارد دانشگاه شدم چون بخش های مختلف و نمی دونستم تصمیم گرفتم که از یکی کمک بگیرم که یهو یه کسی از پشت سر بهم خورد برگشتم ببینم که یهو.........
$_______$ ^_______^ ×_______× &_______&
خب خب این پارتم تمامید برای بعدی 10 نظر میخوام
لطفاااااا نظر بدید وگرنه همتون میمیرید
خب یه ذره بیخودی حرف زدم ولی لطفا نظر بدید
مرسیییییییی که داستانم را میدنبالید خدااااااااااااافظ