مارینت:

مارینت: سلام من مارینت دوپن چنگم بیست سالمه البته یه پلیس ماهرم هستم دستام بهم میگن ماری من داخل پونزده سالگی عاشق یه پسر به اسم کریس شدم اما بهم بی محلی کرد و از پیشم رفت یه هفته بعد از اون اتفاق پدر مادرم رو داخل یه تصادف از دست دادم

 

واییییییییییییییییییییی من دوباره دیر میرسم سرکار

 

درسرکار

مارینت: وقتی رسیدم دخترا اونجا بودن انگار جلسه داشتیم اونم از نوع مهمش چون ندیده بودم دخترا انقدر زود بیان سلام کردم اونم بهم سلام کردن و رفتن داخل اتاق آقای دانژر کور منم صدا زدن که برم وقتی رفتم اونجا آدرین آگرست یه مدل معروف پاریسس کن حدودا سه سال پیش رفت نیویورک اونجا بود واقعا تعجب کردم یه مدل معروف داخل اینجا به حق چیزای ندیده (ندید بدید)داشتم با خودم فکر میکردم که با صدای رییس به خودم اومدم

آقای دانژرکور: بچه ها این همکار جدیدمونه حتما میشناسینش چون یه مدل معروفه این مسئله اول بود مسئله دوم درمورد لوکا کافیینه

مارینت :وایسا ببینم لوکا کافیین 

آلیا: چیه میشناسیش

مارینت: پنه په معلومه لوکا داداش بزرگه جولیکا و جولیاست دیگه

سونیا:ازکجا میدونی

مارینت: بابا جولیکا بردم خونشون بهم داداشش رو نشون داد فکر بد نکنین فقط برای درس بود

آدرین: من وقتی داشتم میرفتم آمریکا لوکا رو دیدم باهم داخل بودیم وقتی اومد نشست پیشم

یه ساک دستش بود اما نمیدونستم داخل اون ساک چیه ندیدمش دیگه وقتی برگشتم پاریس لوکارو دیدم که بایع ماشین قرمز داشت میرفتو پلیسا هم دنبالش بودن همون لحظه یاد اون روزداخل هواپیما افتادم و فهمیدوم که لوکا یه دزده

کوزد: تو از کجا میشناسیش

آدرین: همکلاسیم بود داخل دانشگاه البته باید حواسمون بیشتر بهش باشه چون لوکا بجز دزدی قاتلم هست السا دختر عموم یه عالمه مدارک ازش پیدا کرده بود قشنگ روزی که میخواست به پلیس بده لوکا اونو برد و تا دوماه از السا خبری نشد بعد از دوماه از کلانتری زنگ زدن و گفتن جنازه السارو پیدا کردن وقتی رفتیم اونجا السا.......

 

خب خب اینم از پارت اول اگه خوشتون اومد بگین بزارم

و یه چیز دیگه اوایل داستان افتضاحه اما وقتی به پارت دوازده برسه یه راز معلوم میشه و وقتی هم به پارت نوزده برسه یه راز دیگه و پارت بیست و یکم هم یه راز دیگه و امیدوارم خوشتون اومده باشه تا پارت بعد خدا نگهدارتون باشه

 

 

​​​​​