عشق دیوونه(P2)
با ترس و لرز درو باز کردم
وارد خونه شدم خیالم ک راحت شد
برگشتم تا درو ببندم ک صدایی عصبی گفت :نگفته بودی
مرینت :بابا ... من ... فقط ...
تام :چی بهت گفت چیکارت بود ؟
مرینت :هم دانش گاهیم بود جزوه می خواست
تام :ازت توقع نداشتم مرینت تو ک میدونی خیلی دوستت دارم دیگ باهاش نپلک
مرینت: اما من...
تام: بسه دیگه برو تو اتاقت
زدم زیر گریه سریع دویدم تو اتاق
..........
چند ساعتی گذشته بود
صدای در اومدم یکم بعدم صدای مادرم :شام نمی خوری مرینت
جوابی ندادم یکم بعد مادرم درو بازکرد واومد تو
لبه تخت نشست
سابین :چیشده
مرینت ؛بابا تا کی خونس؟
سابین : فردا شب
مرینت :شام نمی خوام
سابین :بگو چیشده ؟
مرینت:هیچی نیست مامان
سابین :منکه می دونم ی چیزی هست ولی باشه سوال پیچت نمیکنم
مادرم اینو گفت و بیرون رفت
..........
در اتاقو بازکردم
مامانم از اشپزخونه بیرون اومد
سابین :صب بخیر
مرینت : صبح بخیر ... بابا نیست؟
سابین :ن دیشب زنگ زدن کار فوری داشتن رفت
مرینت :خب پس من میرم
..........
بعد دانشگاه مجبور شدم برم خونه ی ادرین
خونه بزرگی بود
وارد اتاقش شدم ورویصندلی نشسته بودیم
ساکت بودمنمی دونستم ازکجا براشدرس بدم
بالاخره سر صحبت رو بازکرد: چیشد ک زود تر فارغ التحصیل
مرینت :امم خب من ...
مشغول توضیح شدم
بالاخره بعد از چند ساعت خدمتکار در زد وگفت :اقای اگرست ساعت ۸گفتم شاید بخواین بدونین
با شنیدن این حرف سریع از جام بلند شدم
مرینت : من بایدبرم
ادربن : درس چی؟
مرینت :فردا میام
بعدم رفتم بیرون
..................
حدود ی هفته شده بود ک هر روز میرفتم
خونشون نصف زمان درس میخوندیم و گهگاهی حرف میزدیم
دیکه مث قبل خگالت نمی کشیدم
ی روز وقتی داشتم می رفتم ادرین صدام زد
ادرین :مرینت
برگشتم
ادرین : می خواستم ب چیزی بهت بگم ... من از اول ازت خوشم میومد ولی الان عاشقت شدم
جا خوردم
مرینت :شوخیت گرفته؟ انقد الکی ویهویی😐😕
ادرین : ن کاملا جدی ام ... جوابت ب عشقم مثبته یا منفی
مرینت : ت تو اصن میفهمی چیمیگی اخه ما ک تازه اشنا شدیم بعدشم من من ازت خوشم نمیاد اومدنامم فقط ب اسرار تو بود
قبلش خیلی خجالتی بودم ولی توی این مدت ک باهاش بودم یاد گرفته بودم جسور باشم
رفتم سمت کیفم تا برش دارم
یکدفعه دستامو گرفت و از پشت بست
مرینت :چیکار میکنی
چشمام رو هم بست
در گوشم گفت : از همون اول ک تصمیم رفتم بهت بگم حدس میزدم رد کنی پس برنامشو ریختم
ادرین : بلندش کردم. و گذاشتمش رو شونم
پدرم براش مهم نبود چیکار میکنم
رفتم سمت ماشین درو باز کردم و گذاشتمش تو ماشین پاهاشم بستم
و سوار شدم
زیاد وول می خورد
بالاخره رسیدیم ویلا
از ماشین پیاده شدم
در عقبو باز کردم و بلندش کردم
وارد خونه شدم
گذاشتمش رو کاناپه
ی دامن صورتی تا روی زانو و ی لباس استین سه ربع سفید تنش بود
از بس ک تقلا می کرد دامنش رفت بالا
با دیدن پاهای سفیدش حسابی تحریک شدم
مرینت :پاهامو بازکن
ادرین : ب ... باشه
با بی میلی باهاشو باز کردم
بعدم دستا و چشماشو
روی کاناپه نشست
مرینت :اینکا کجاس منو اوردی
ادرین:خونه
مرینت :خونه ی من اینجا نیست
ادرین : ازین ب بعد هست اونم اتاقته
بعدم ب یکی از درای راهرو اشاره کرد
مرینت :چرا دزدیدیم ؟
ادرین :چون عاشقتم
مرینت :برم گردون
تقریبا داد زدم
با محبت گفت :مرینت اذیت نکن دختر خوبی باشی پسر خوبی میشم
مرینت :واییییییی تو حالت خوبه؟ چرا اوردیم اینجا ولم کن
خودشو بهم نزدیک کرد
با لحن خواهشی گفت : اذیت نکن من عاشقتم دیوونتم میمرم برات
مرینت :ادرین کلافم کردی دست از سرم بردار چرا چسبیدی ب من من فقط ۱۸ سالمه
این چ عشقیه ک ارامشمو نمی خوای
از روی کاناپه بلند شد
دستمو گرفت و بلندم کرد
ادرین : بیا بریم اتاقتو ببین
دستشو پس زدم
مرینت : دلت خوشه ها من اصن دوست ندارم
لبخندش از بین رفت
صداشو برد بالا
ادرین :از کی انقد جسور شدی
مرینت :خودت گفتی دربرابر پسرای پررو جسور باشم
ادرین :من پرورو ام ؟
مرینت: ن اصلن
ادرین : مرینت من عاشقتم برت نمیگردونم خلاصی
مرینت:اعصاب خورد شد چاره ای نداشتم
رفتم سمت اتاق
ادرین :تو کمد بزرگه برات لباس خریدم عوض کن لباستو
مرینت :در رو بستم
کمد رو ور انداز کوتاهیی کردم
لباسا قشنگ بودن اما یکم لختی بودن
روی تخت نشستم
حدودا ۱۰ شب بود
فکر میکردم ...
بعد از کلی فکر از رو تخت بلند شدم
رفتم جلوی اینه
اروم گفتم :این دست بردار نیست بهتره ادا دربیارم ... بعدا فرار کنم
در کمد رو باز کردم و یکی از لباسا رو پوشیدم
ی لباس ارغوانی چسب تا روی باسن بود
اروم از اتاق بیرون اومدم
راهرو رو گذروندم
روی کاناپه لم داده بود
تا منو دید گفت :لباستو عوض کردی؟
مرینت :تو مستی؟
ادرین :بیا اینجا
جُم نخوردم
داد زد :بیا اینجا
از ترس نزدیکش شدم
ادرین :بشین رو کاناپه
اینبار زود اطاعت کردم هم نشستم سرمو گرفت و بی بوسه محکم رو لبامکاشت
ادرین :اولین بوسمون
این جمله رو شل گفت
مرینت :تو مستی!
یدفعه هلم داد و خوابوندم رو کاناپه
دستش رو رونام گذاشت وکشید بالا
سعی کردم خودمو ازاد کنم اما نمیشد
لباسم همراهش بالا میرفت
تا رسید ب کمرم
من این بین تمنا میکردم
اومد نزدیکم
پایان
امیدارم دوستیده باشید
مطمئن باشید تکراری و تقلب نیست و ایدش کاملا جدیده و خودم دادم
بابت غلط املاییا ساری
برای بعدی ۱۰ تا میسی
بابای