از زبان مرینت( بابا خودم دیگه )

به الیا پیام دادم پرسیدم چه خبر از آدرین گفت 

من چند دقیقه پیش پیشش بودم

گفتم : آیا آدرین عاشق من بوده 

گفت : آره خیلی دوستت داشت حتی بیشتر از من ( قبلا عاشق الیا بوده ) 

داشتم ذوق مرگ میشدم ولی یک زد حالی زد

گفت : الان دیگه نیست

گفتم : چرا مگه چیکارش کردم 

گفت : نمیدونم

گفتم : چقدر بی معرفت عه

بعدش هم تا صبح اشک ریختم

( بچه ها میدونم کوتاه بود ولی خب این داستان پریشب من بود و هنوز نمیدونم چرا عاشقم نیست هر وقت فهمیدم پارت میدم )