رمان مجیک استار پارت ۵ و ۶
پارت ۵







پارت ۶ :
کاترین چند دقیقه روی هوا معلق بود و بعد به زمین افتاد ... چشماش رو باز کرد و به دور و بر نگاه انداخت ... یه نفس عمیق کشید ....آنا : چی شد ، چی دیدی
کاترین : ه..ه..هیچی
جسیکا : نمیشه که هیچی
لارا :کاترین ، حالت خوبه
کاترین : گفتم که هیچی ، لطفا از معلم برای من اجازه بگیرید چون امروز مدرسه نمیام
و به سرعت دوید و رفت و آنا داد زد : اما کاترین ...
لیدیباگ و کت نوار فرد شرور رو شکست دادن و بعد یه دختر با مو های سورمه ای و چشم های ابی امد پیشمون
دختره : سلام حالتون خوبه
لارا : ممنون اره
دختره : سلام من مرینت هستم ، شما میخواین به مدرسه برید ؟؟؟
جسیکا : اره اره
آنا : اره
مرینت : منم پس بریم
ما : بریم 😃
به مدرسه رفتیم و من و جسیکا همش با مرینت حرف میزدیم اما اون حواسش پیش اون پسره بود..
لارا : دوستش داری
جسیکا : ؟؟؟؟؟؟
مرینت : من ... ادرین رو ...نههه
لارا : پس اسمش ادرین هست ...
مرینت : 🤕
جسیکا : نگران نباش ، من و لارا حلش میکنیم
لارا : اره
من ( لارا ) و جسیکا پیش ادرین رفتیم
جسیکا به ادرین گفت : اهم اهم ببخشید
ادرین : بفرمایین
لارا : ببینم تو یک دختر ناز و خوشگل با مو های سورمه و چشم های ابی ندیدی که اسمش مرینت باشه
جسیکا : ؟؟
ادرین : اره
لارا : به نظرت چه جور دختری هست
ادرین : اون یه
لارا : یه؟؟؟ 😃
ادرین : یه
جسیکا : یه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادرین : بزارید حرفم رو کامل کنم
جسیکا و لارا : اوپس
ادرین : اون یه دوست خیلی خوبه
لارا : شتتتتتت @-@😐😑😑😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
جسیکا : 😐😐😉😐😐😐😐😐😐😐😐😐😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😑😣😣😣😣😥😣😥😣😣😥😣😏😣😥😏😣😥😥😣😥😥😣😥😥😣😥😥😥😣😣😥😥😥😥😣😣😣😥😝😝😝😝😒😒😒😒😒😒😒😓😒😓😒🤕🤕😓😭😢😭😭😟😞😲
ادرین :☺🙂☺🙂☺🙂🙂😎😎😎😎😎😎😎😎😎😅😅😅😆😆😆😑😑😑😁😁😀😁😝😜😝😜🙃🙃😝🙃🙃😝🙃😝😮😮😮😮😮😮😔☻☻☻☻☻☻☻☻
چند روز بعد :
لارا :
چند روزه کاترین همش داخل خودش هست و با هیچ کس حرف نمیزنه .......... همش میره داخل اتاقش و نمیاد بیرون ...
کاترین :
من نمیتونم اون چیزی که دیدم رو به هیچکس بگم ... در توان من نیست ... در توان دخترا هم نیست ... من نمیتونم اینده رو تغییر بدم ...یا میتونم 😎😈😈😈
لارا :
داخل سالن نشسته بودیم که کاترین از اتاقش امد بیرون و گفت : امروز خیلی روز عالی هست شما خوبید من که خیلی خوبم
لارا : @×@
جسیکا : (* _*)
جودی :'-'
و بقیه هم تعجبببببببببببببببببب
که یکدفعه لارا گفت : بچه ها به نظرتون با کوامی ها و معجزه گر ها چیکار کنیم ..... بدیم به لیدیباگ یا نگه داریم
جودی : به نظر من که این معجزه گر ها برای ما ساخته شدن چون کلید باز کردن جعبه ، دست ها ما هست
کاترین : لایک
آنا : موافقم
استار : منطقی به نظر میاد
جودی : کی میاد یک بار دیگه تبدیل بشیم ^^
همه : مننننن
و باهم زدیم زیر خنده
تبدیل شدیم و به داخل شهر رفتیم .... یکی شرور شده بود ..لیدی باگ ما رو دید و به کنارمون امد و گفت : بببینید من خیلی خوشحال میشم که شما ها هم همکار ما بشید اما معجزه گر برای کسی تعلق داره که بتونه از اون نگه داری کنه ... و خودش رو به من ثابت کنه ...
گلوریا ( لارا )یه اشاره به لیدی تکنولوژی کرد و لیدی تکنولوژی به همراه لیدی چیتا یه محافظ بزرگ برای لیدی باگ ساختن ....
و کبوتر سفید و اکواگرل هم به پیش کت نوار رفتن ...
که کت نوار گفت من رو چرا زندانی نکردید ..
کبوتر سفید : گلوریا بهت احتیاج داره
اکواگرل : دوست داری زندانی بشی ..
کبوتر سفید : اکواگرل به همون فکر میککی که من فکر میکنم
کت نوار : چرا لبخند شیطانی زدید .
یکدفعه اکواگرل که میتونست گیاه ها رو کنترل کنه ... یه زندان واسه کت ساخت و اون رو به بالا فرستاد ... و کبوتر سفید فریاد زد : حالا راحتی
کت نوار : 😐
گلوریا : لیدی باگ ما میتونیم خودمون رو بهت ثابت کنیم ...
به خدا دستم شکست
خیلی نوشتما
اگه ارزش داشت کامنت بدید
واقعا دستم داره درد میکنه ........................ پس منتظرم
پارت بعد محدودیت کامنت نداره
قلبی سرشار از عشق رو هم شب میدم