پارت ۸ عشق بی وو معنی نداره
از زبان مرینت
دیدم یه چیزی گذاشتن روی لب هام
بعد بیهوش شدم
وقتی بیدار شدم صدای گریه میومد دیدم اون آدرین بیشعور داره بالا سر ام گریه میکنه ( آدرین بدبخت بی گناه به کار اون کریستف پدر سوخته است)
سر آدرین داد زدم که به بیرون تو شک بود رفت بیرون مهدیه اومد
مهدیه گفت : چت شده مرینت حالت خوبه چر با آدرین اون کار رو کردی
گفتم : من ازش متنفرم
دیدم مهدیه رفت تو فکر
گفتم :چی شد
گفت :باید حدس میزدم کار اون باشه
گفتم : کی کار کی باشه
گفت : بهت میگم من باید برم پیش استاد
با هم خداحافظی کردیم
از زبان مهدیه
ای کریستف آب زیر کاه خوبه من میدونم نقشه ات چیه ولی چجوری باید تلسم رو بشکنم برم پیش استاد فو تا بتونم راه حلی پیدا کنم
در زدم
استاد:بیا تو مهدیه
در ر باز کردم رفتم تو و هم چی رو برای استاد فو تعریف کردم
استاد : مهدیه تو باید به آدرین بگی که یه آهنگ بخونه برای مرینت از ته دلش اون تلسم رو میشکنه فقط مهر و محبت میتونه تلسم رو بشکنه
چون آدرین نمیتونه بره پیش مرینت پس این تنها راه عه
از استاد فو تشکر کردم رفتم پیش آدرین یه پسر عین خودش کنارش بود
یه لحظه هنگ کردم گفتم :کدوم آدرین هستید 😅
آدرین: من (این رو با بغض میگه )
رفتم پیشش به اون یکی گفتم :اسمتون
با تته پته گفت :ممن فیلیکس هستم
لبخند زدم رفتم کنار آدرین به آدرین گفتم :من نمیفهمم کی این جمله ی چرت رو گفته که مرد که گریه نمیکنه اره جون خودش پس این کیه داره گوله گوله اشک می ریزه
آدرین نگام کرد وای چقدر ناز شده بود گفت : خب حق حق همه گریه میکنن .(عجب گریه ای کرده بود ها 😅)
دست گذاشتم رو شونه هاش گفتم :کار کریستف بوده تلسم اش کرده ولی نگران نباش میتونیم تلسم رو بشکنیم فقط تو باید یه آهنگ از ته دلت براش بخونی منم همراهی ات میکنم
از خوشحالی چسبید به سقف منم این شکلی 😐😐😑
فیلیکس هم که از من چشم بر نمی داشت به آدرین گفتم یک دقیقه بیاد
بهش گفتم :این فیلیکس چشه
گفت : اون پسر خیلی خجالتی هست تازه اش هم فکر کنم یه خبر هایی عه 😏😏
بهش نگاه کردم و گفتم :شاید وای اون ولی من هیچ حسی ندارم 🙄
رفتم یک همون چایی که فیلیکس بود فکر کردم ت الان رفته ولی نه هنوز همون جا بود
از زبان فیلیکس
نه واقعا عاشق شده بودم حالا من خجالتی چجوری بهش بگم 😰😰
یهو دیدم اومد یا خدا این قرمز میشم خدایا با من این کار رو نکن ( من :🤣🤣 کاترینا :🤣🤣)
اومد نشست با یه لبخند مسخره نگاهش کردم خیلی خوشگل بود چشم های عسلی مو های فر فری ایش آدم رو به خودش جذب میکرد قد بلندش البته من ازش بلند تر بوده ولی خدایی خیلی خوشگل بود کلا آدم مجذوبش میشد به خودم اومدم دیدم مهدیه داره دستش رو جلو صورتم تکون میده گفتم :ببله
گفت : کجایی پسر تو هپروت به سر میبری
گفتم : هیچی چیزی نیست
مهدیه: ببین آدرین یه چیز هایی بهم گفت
خاک عالم این یه رب نمیتونه نگه داره برات دارم آدرین
گفتم : چی چی
گفت : امم انگاری تو یه حسی بهم داری درست گفته 🤨🤨
شدم گوجه فرنگی از کنه پته اون ور تر رفتم گفتم : هها خوب چچجوری ببگم ااره
مهدیه سرخ شد
منم که سرخ از سرخ گذشته
مهدیه گفت : الان باید چی بگم🥵
گفتم:خخودم هم نمیدونم
گفتم :تتو چچطور چه حسی بهم دداری
گفت: والا چمدونم حسم بین عشق و دوستی
چشمان بزرگ شد گفتم : یعنی هم دوستم داری هم نه
گفت : خب گفتنش برای یه دختر سخته شاید تو حالت چت یا نوشتن راحت تر بگم
گفتم :هرجور راحت هستی گوشی که داری
گفت : آره خب این هم از گوشی خب شروع
چت کردن مهدیه و فیلیکس:
مهدیه :سلام
فیلیکس :سلام
مهدیه :خب
فیلیکس : امم همون قضیه ای که داشتیم راجع بهش حرف میزدیم
آیا شما از من خوشت میاد
مهدیه : اممم اره تقریبا
فیلیکس:😃😃😃😃🤩😍😘
مهدیه :😘😘
فیلیکس : خب دیگه حرف ای را که میخواستی تو اینجا بزنی رو زدی بریم؟
مهدیه :آره بریم؟
پایان چت
خب زیاد دادم تا بعد کامنت یادتون باره ها پارت نمیدم