کاگامی:مسخرست واقعا مسخرست

مرینت:اگه کاراتون تموم شده منو آدرین میخواستیم بریم خرید 

آدرین:اه راست میگی برو لباساتت رو بپوش تا بریم

مرینت:باشه......رفتم لباسام رو پوشیدم اومدم که بیام بیرون که دیدم در قفله ترسیدم یه دفعه یه دست منو به عقب کشید میخواستم غش کنم که صدای آرامش بخش آدرین ترس رو از بدنم جدا کرد

آدری:آروم باش نترس اومدم لباس عوض کنم 

مری:نمیشد یکم پر سر و صدا....برگشتم که دیدم لباساش رو هم پوشیده رفتیم سمت ماشین که آدرین گفت

آدری:تو رانندگی کن باشه

مری:باشه....رفتم سمت راننده که بشینم که یه جعبه صورتی بزرگ دیدم بازش کزدم که یه گردنبند فوق العاده زیبا دیدم خیلی خوشگل بود رو کردم به آدرین و بی معطلی پریدم بغلش اونم منو محکم بغل کرد....راه افتادیم به پاساژ مورد نظر رسیدیم رفتم سمت در ماشین وقتی پیاده شدم چشمم خورد به یه لباس فوق العاده زیبا اما تا قیمت رو دیدم مثه یه بچه خوب اومدم کنار که آدرین قهقهش رفت هوا با عصبانیت گفتم

مری:نخنددددددددد

که حالت ترسیده ای به خودش گدفت و گفت 

آدری:باشه حالا چرا اونجوری کردی؟اون لباسه هم خیلی خوشگله قیمت روش نیست

مری:هیچی بابا.اون لباسه خب خیلی گرونه....آدرین یه نگا به قیمت انداخت و گفت 

آدری:به نظرت این قیمت برای همسر آدرین آگرست بالاست بیا برو لباس رو بپوش ببینم بهت میاد یا نه

مری:باشه...رفتم و لباس رو پوشیدم خیلی خوشگل شده بودم آدرین هم پسندید و لباس رو خریدیم وقتی رفتیم خونه خانم سوسک ژاپنی رو دیدیم که داشت با تلفن حرف میزد آدرین آروم به در تکیه داد و منو به خودش چسبوند که....


خب مودونم کم بود پس برای پارت بعد بی زحمت 7 تا  کامنت بدین تنکیو

راستی یه چالش هم داریم

بچه ها به نظرتون من از رو چه سریالی این داستان رو نوشتم؟

هر کس گفت پارت بعد رو تقدیم میکنم به اون

خب تا بعد بابای