poisoned love✨ p3✨:)
سرمو پایین انداختم و به گربش نگاه کردم. یک گربه ی سیاه که مثل خودش چشماش سبز بود.
مری: ا.. ببخشید یعنی.... عذر می خوام که گربم رو ..........جا گذاشتم.
ادرین: نه اشکالی نداره گربه ی نارنجی خوشگلیه.
مری: ممتنون یعنی ممنون
ادرین: خواهش می کنم
یکم بعد دستشو برد داخل موهاشو گفت : ببخشید من دیگه باید برم جایی
مری
خیلی اروم و مثل دیوونه ها دستمو اوردم بالا و تکون دادم
اومدم داخل که الیا ازم پرسید چی شد. تیکیو دادم دستشو و رفتم روی تشکم سرمو بردم زیر پتوم.........
آلیا: تو که صبح داشتی از گرما می پختی؟
مری: هیچی نگو
میلن: مرینت تو مگه نباید می رفتی تئاتر
مری: اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یادم رفت
جولیکا: خسته نباشی
کلوئی: دفعه چندمته دوپن چنگ؟
مری: (ندای درون مری: تو یکی دیگه خفه :/ )
سریع پیرهن قرمزم رو با یه شلوار لی طرح گل دار آلیا پوشیدم، کیفمو انداختم و تاکسی گرفتم و رفتم.
اونجا که رسیدم کیفمو گذاشتم رو صندلی و برگشتم تا برم سر صحنه که خوردم به یه نفر و افتادم رو صندلیم.
برگشتم دیدم همون پسر اتاق بقلی ایستاده روربه روم.
ادرین: اخ واقعا ببخشید!
دستش رو به سمتم گرفت.
دستم رو گذاشتم توی دستش و بلند شدم.
مری: نمی دونستم شما هم اینجا تئاتر کار می کنید.
ادرین: ببخشید ما قبلا همدیگرو دیدیم؟
مری: اا بله توی خوابگاه شما گربه ی من رو پیدا کردید!
ادرین: به یاد ندارم؟
فکر کنم راجب به پسر خالم از شما سوال کردم
مری: ااااا.........
از در رختکن یکی وارد شد و گفت سلام فیلیکس!
لطف کن موهاتو درست کن و سر به سر بقیه نزار بعد هم برو! ممنون
مری: یعنی چی؟
ادرین: عذر می خوام ایشون پسر خاله ی من هستن
مری: ......................
ادرین: و خب خیلی شبیه به هم هستیم. گاهی اوقات دیگران رو اذیت می کنه.
فرصت نشد همدیگرو بشناسیم.
فکر نمی کردم دوباره ببینمتون
من ادرین هستم
مری: من هم پرینتم...
یعنی لمینت چیزه یعنی مرینت هستم.
ادرین: خوشبختم
مری: من هم همینطور
ادرین: فکر می کنم دیگه باید برای تمرین بریم نه؟
مری: اره فکر کنم
از این طرف
(روی صحنه)
کاگامی: خب اینجا شما...
ناشناس: روزی خواهد امد آن که دلت را شکست
آن که دوستت دارم هایت را نادیده گرفت
آن که اشکت را دید و تنهایت گذاشت
پشیمان می شود
هر سه تاییمون با دهن باز بهش نگاه می کردیم که ادرین گفت: واای خدا شما دو تا مثل عذاب اسمونی می مونین
اینجا چیکار میکنی لایلا!
لایلا: وا مگه من چی گفتم عزیزم؟
ادرین: لایلا می شه لطفا بری یا یه جا بشینی؟
خیلی کار دارم
لایلا: عزیزم اینجا دیگه نمی تونی منو بیرون کنی! متاسفانه باید بگم من با رئیس این تئاتر یه سری دوستی هایی دارم، همینطوری بود که تونستی بدون اطلاع طرفدارات اینجا بمونی دیگه!
کاگامی : لایلا بس کن دیگه سرمو بردی انقدر همه جا از دوستیمون گفتی.
ادرین: کاگامی؟
به من نگفته بودی
کاگامی: با مادرم تصمیم گرفتیم حالا این رو بیخیا...
مری: یه لحظه صبر کن ببینم قضیه چیهه؟
سلام می دونم گفتم امروز پارت نمی دم ولی خیلی حالم بد بود برای همین گفتم شاید یکم حواسم پرت بشه
اول که امتحانمو گند زدم بعد هم یه سری نمره برام اس ام اس شد که عالی بودن اما بعد فهمیدم که اشتباه اومده و کلا خیلی ضد حال خوردم :)
بیخیال یه نکته دیگه هم اینکه از پارت بعد تازه داستان شروع می شه :)
بای