چتر باز پارت 21
مرینت
بعد از اینکه از مینی بوس پیدا شدیم همه به سمت مغازه لباس ها حرکت کردیم تمام مدت کاگامی کنار من بود از کارای الیزابت(اصلا قرار نبود تو داستانم همچین فردی باشه ولی پارت قبل رو که میدونید)میگفت و ادرین هم پشت سر همه حرکت میکرد با بچه ها وارد مغازه شدیم که یه دختر خوشگل تو مغازه بود و داشت با یکی از مشتری ها حرف میزد
کاگامی:سلام الیزابت خوبی
دختره به سمت ما نگاهی کرد و سریع کاگاکی رو بغل کرد:وای کاگا خودتی خوبی
کاگامی:اره ببین با هم دانشکاهیام اومدم اینجا
الیزابت:مگه تو پاریس نبودی
کاگامی:چرا ولی الان اومدیم اینجا یه سفر راستی میدونی این دختره کیه
کاگامی منو نشونداد و دختره هم زل زد بهم
الیزابت:نه من از کجا بدونم
کاگامی:ایشون یکی از اشنایان ادرینه فکر کنم دختر خالشه
الیزابت:پس تو همون معشوقه ادرینی واقعا که خوشگلی
_ممنون
ادرین از در وارد شد :بچه ها اگه خرید نمیکنید بریم هتل که من خستم
الیزابت(بتی):ادرین خو....خودتی؟
ادرین:نه پس بدلمه اومده اینجا
بتی:واقعا تو اینجایی
ادرین:گفتم که اره
بتی:خوشحال شدم که اینجایی
ادرین:یادته اون موقع بهم یه امانتی دادی
بتی:اره همون قلب شیشه ای قرمز
ادرین:دقیقا اومدم پسش بدم
بتی:اما...
ادرین قلب رو از جیب پیراهن سمت چپش در اورد و به سمت الیزابت گرفت
ادرین:بگیرش
الیزابت دستش رو دراز کرد
ادرین قلب رو رها کرد قلب خورد زمین و تیکه تیکه شد
ادرین:درسته من برای فاصله گرفتن از مرینت با تو وارد رابطه شدم ولی هرگز با کسه دیگه ای نبودم حتی مرینت این قلب شبیه قلب من بود کاری که من با این قلب کردم تو با من کردی
ادرین از مغازه خارج شد همون موقع الیزابت زانو زد و شروع به گریه کرد بچه ها هم که با افتادن قلب توجهشون به ادرین برگشته بود سریع به سمت الیزابت رفتن و بهش دلداری دادن منم رفتم بیرون و دنبال ادرین گشتم
_ادرین.....ادرییییین
ادرین:من اینجام نمیخواد داد بزنی
کنار مغازه نیمکتی بود که ادرین روش نشسته بود
_چرا اون کار رو کردی
ادرین:من با امانتیش اون کار رو کردم تو منو ینجوری سرزنش میکنی ولی کاری که اون با قلب من کرد رو نا دیده میگیری
_ادرین
ادرین:بشین میخوام برات تعریف کنم ماجرا از چه قراره
کنار ادرین نشستم و شروع کرد به تعریف ماجرا
ادرین:میرم عروسیش ولی به عنوان میهمان برام سخت بود ولی مجبور بودم من برای اینکه تو همش بهم میگفتی تو فقط پسر خالمی منم برای اینکه تو رو از خودم دور کنم یا بهتره اینجوری بگم که علاقه خودمو بهت کم کنم و سعی کردم عاشق الیزابت بشم تو اکثر مهمونیایی که میرفتم اونرو به عنوان نامزدم معرفی می کردم تا اینکه یه روز یکی از بچه های اون موقع به اسم جوردن بهم گفت که برای اولین بار با یه دختر قرار گذاشته و از من کمک میخواست تا باهاش برم به کافه ای که قرار دارم منم قبول کردم شب ساعتای 7 اومد دنبالم تو کافه من پشت به در بودم و جوردن کنار من با تلفنم مشغول صحبت بودم که جوردن بهم گفت که سریع قطع کنم که دختره اومد منم به حرفش گوش کردم دختره روبه روی من نشست
_یکم نفس بگیر دری یه بند حرف میزنی(راست میگه کلمو خوردی/انا تویی/نه پس عممه/خب دختره کله پوک چرا منو عاشق لوکا کردی/کار من نبود)
ادرین:باشه دختره که جلوم نشست شروع به معرفی کردن خودش کرد منم سرم رو از تو گوشی اوردم بیرون که الیزابت رو دیدم میخواستم بزنم توگوشش که جوردن شروع به صحبت کرد منم سریع از کافه زدم بیرون
_خب
ادرین:اون منو رو محدود کرد اینستا بلاک تلگرام بلاک اس ام اس و تماس هم بلاک برای اینکه صداش رو بشنوم مجبور بودم با گوشی دیگران صداش رو بشنوم
_یعنی تو منو دوست نداشتی؟
ادرین:چون تو رو دوست داشتم سعی میکردم عاشق الیزابت بشم
_چجور دوست داشتنیه من احمق بودم که فکر کردم تو واقعا عاشقمی
ادرین:نه تو احمق نیستی من احمقم که فکر میکردم تو عاشقم شدی منه دیوونه فکر کردی نفهمیدم جدیدا چقدر به لوکا زل میزنی تمام لحظه با لبخنده اون لبخند میزنی با بغضش بغض میکنی
_اینطور نیست
ادرین:چرا دقیقا همین طوره تو اگه اونو دوست داشتی وقتی کاگامی بهت تو مینی بوس بهت گفت که تو عاشق لوکایی نه ادرین تو گفتی نه ولی اون گفت چشمات رو ببند تو به علاقه خودت نسبت به من شک کردی که چشمات رو بستی تو لوکا رو دوست داری وقتی کنار اتیش بغلت کرد تو نه سعی کردی از اغوشش جدا بشی نه چیزی بهش گفتی
دیگه داشت زیاده روی میکرد:اره دوسش دارم میخوای چیکار کنی ها
ادرین:میدونی که من روانیم دست گذاشتی رو بد گزینه ای تو برام الیزابت یستی که بخوام راحت ولت کنم سر تو خون بپا میکنم
_به لوکا دست بزنی دیگه منو نمیبینی
ادرین:نترس به اقاتون کار ندارم منظور از خون اینکه دستام رو با تیغ میبرم
_هه....تو جراتش رو نداری
ادرین:اره من جرات هیچ چیز رو ندارم ولی سر تو دیوونه میشم میدونی که ادرینم
_هر خری که هستی باش
ادرین:الهی بزی وقتا به یاد من بباری الهی شونه هاش بشه جای سرتو میدونی چیه نفرین نمیکنم
_مثل تو دور پرم
ادرین:من که عین خودم کم دیدم
_تو نفرین نکردی ولی من نفرین میکنم
ادرین : میدونی چرا نفرین نمی کنم
_چرا
ادرین:نفرین نمیکنم چون این ذات خائناست
_من ذاتم خائنه یا تویی که دو تا دختر رو همزمان دوست داری
ادرین:تو
_نفرین نکردی ولی من نفرینت میکنم که یه روز خوش نبینی
ادرین:ببین شاید گریه های من گریبان گیرت نشه ولی نفرینای مامانم رو چیکار میکنی
_دیگران میگن خوشبحالم که دائما میخندم ولی شما ها شب ها مو دیدین تو میدونستی که من دوست درم ولی برای اینکه از تو بیشتر بشنوم که دوستم داری هی بهت میگفتم فقط پسر خالمی ولی تو به جای اینکه بیشتر تلاش کنی منو ول کردی
ادرین:تو هم شورش رو در اورده بودی اگه به خای همین الان بهت هزار بار میگم دوست دارم
_دیگه به درد خودت میخوره من عاشق لوکا شدم
ادرین:با هرکی میخوای باش به جز لوکا من اونو مثل داداشم میبینم نمیخوام به خاطر تو بشکنم
_اگه رابطه منو لوکا باعث شکستن تو میشه زود تر عاشقش میشدم