عشق من یه پلیسه p1 فصل 2
افتاد ایول...
*در بیمارستان*
👹همچنان کاگامی👹
خیلی خوشحال بودم چون از دست مرینت راحت شدم یاح یاح یاح(امممممم وایسا ببینم گفتی راحت شدی؟؟مگه من میزارم راحت بشی؟؟؟*سوسک: تو کی باشی که به خوای سرنوشت منو تغییر بدی؟؟* بنده آدرینا......هستم نویسنده داستان فرمایش؟؟ * سوسک: @_____@)
اما نگران آدرینم خیلی عصبی بود میترسم اتفاقی براش بیوفته
💛حالا از زبون یک عدد موز💛
نگران بلوبریم بودم
اونی که نفساش نفس کشیدم
با خنده هاش خندیدم
با نبودنش گریه کردن
وقتی گریه میکرد هرکاری میکردم که بخنده
الان اون سر تخت بیمارستانه
تنها همدمم داخل بیمارستانه
کاگامی خیلی خوشحال بود اما یه حسی بهم میگه این موضوع ربطی به کاگامی نداره
یه لحظه چشمام رو بستم که تصویر کاگامی از جلو چشام رد شد........کاگامی داشت بلند بلند میخندید دوباره چشمام رو بستم که.....که مارینت رو رو زمین دراز کشیده دیدم کلی خون از مارینت رفته بود
بغض گرفتم اولین اشک از چشمم چکید که دستی رو روی شونم حس کردم چشمم رو باز کردم که با نینو رو به رو شدم
رفتم و بغلش کردم و با گریه گفتم
💛نینو به نظرت چرا مرینت اینجوری شده؟؟؟ آخه چرا من انقدر بدبختم ها؟؟چرا؟؟
بغلم کرد و با صدایی که از ته چاه میومد گفت
💚چیزی نیست خوب میشه مطمئن باش
همون لحظه آدرینا از اتاق مارینت اومد بیرون رفتم سمتش و با بغض گفتم
💛چیشد آدری؟؟؟ خوب میشه؟؟؟
آدرینا نگاه بغض آلودی به من انداخت و گفت
💗خوب میشه اما....
💛اما چی؟؟بگو آدری چیشده؟؟؟تورو خدا
💗مرینت مصموم شده....سم خیلی قوی بوده... سم به معده رسیده و باعث شده که مارینت نتونه از ترشح زیاد اسید معده جلو گیری کنه و اسید معده به قلبش برسه....و این یعنی مرینت..
💛مرینت چی بگو
💗باید پیوند قلب بشه...اگه نشه میمیره
دستم و کردم داخل موهام و بهمشون ریختم....یعنی چی یعنی مرینت باید قلبش رو ازدست بده نه نه من نمیزارم مارینت من باید زنده بمونه روکردم به آدرینا و با صدایی که ملتمسانه بود گفتم
💛گروه خونیش چیه؟؟
💗آ منفی
💛 پس هم خونه منه..خودم پیوند قلب رو انجام میدم...باید چیکار کنم؟؟؟
💗دیوونه شدی آدرین؟؟میفهمی چی میگی؟؟ممکنه بمیری آدرین....تو که از جونت سیر نشدی شدی؟؟؟
💛وقتی پای جون مارینت وسط باشه منم از جونم سیر میشم
👹آدرین تو واقعا دیوونه ای میخوای قلب پاکت رو بدی به این دختره...
پریدموسط حرفش و بلند داد زدم
💛خفه شو.....هرچی باشه از تو بهتره...اگه اون هرزه ست تو جنده ای فهمیدی یا بفهمونمت؟؟؟؟؟؟؟
پرستار:آقا آروم تر اینجا بیمارستانه نه طویله
💗تو کار به کار بقیه نداشته باش برو به کارت برس
پرستار:چشم خانوم دکتر
پرستاره که اندازه یه خلوار آرایش مالیده بود با حرف آدرینا رفت
رفتم سر وقت اتاق مرینت
در رو باز کردم......مرینت بی جون رو تخت دراز کشیده بود رفتم کنار تختش و دستش رو بوسیدم و با بغض گفتم
💛خوشگلم بیدار شو..عزیزم..دورت..بگردم..پاشو...
چشای اقیانوسیت رو از مخفی نکن....پاشو
اولین اشک به پایین سر خورد که صدای دخترا اومد اومدن داخل و بادیدن مارینت شدید تر شد اومدن بالا سر مارینت که آلیا با گریه گفت
💟آدرین...چیشده..هیچ..هیچکس...هیچی..نمیگه..... تو لااقل...بگو....(..نشونه گریه ست)
💛مارینت......باید...پی...پیوند....قل...قلب..بشه
گریه های دخترا بیشتر شد که صدای در اومد رومو کردم به در که......
[نیشخند]
برای بعدی 20 کامنت
تا کامنتا پر نشن نمیدم
راستی کامنتا مانکنم پر کنین تا پارت سوم رو بدم
همین بابای