🎭عشق بیراهه فصل1 پارت 2🎭
_چ.... چی؟!!!
_بچش.......
_یعنی.... چی... که.... بچش؟!!؟
_ببین خودتون دارید میگید که ادرین دیوونه وار مرینت رو دوست داره و مرینت هم همچنین. به غیر از تمام این غضایا خوتون هم میدونید که ادرین اگه بلایی سر بچش بیاد راحت میشه خامش کرد. اگه ما بچه رو از میان برداریم به راحتی میتونیم بین این دو جدایی بندازیم
_اما.... آخه....... چجوری بچش رو از میان برداریم..... اگر هم که.... اگرهم که بچش رو از بین ببریم باز هم....... ادرین و مرینت هم دیگرو دوست دارند!!!!!!!
_من که نگفتم قراره قتل گردن ما بی افته.... قراره......مرینت باشه که به قتل ظاهری محکوم شه....
_خب اینجوری که فقط شما سودش رو میبرید چه فرقی به حال من داره؟
_خب خب سود تو این وسط اینه که وقتی که ادرین از دست مرینت عصبانی من ادرین رو خامش میکنم و میکشمش سمت خودم. و اون موقع هست که مرینت نیاز به توجه پیدا میکنه و تو میتونه با استفاده از فرصت اون رو بکشونی سمت خودت.
_باید..... باید بیشتر فکر کنم....
_باشه قبوله. اما بدون وقت زیادی برامون باقی نمونده. چون بچه ی مرینت به همین زودی ها به دنیا میاد.
_............
_سکوت نشانه ی رضاست.
و قدم زنان از اونجا دور شدم................. نمیذاشتم مرینت لذت داشتن ادرین رو بچشه..........
قسم میخورم.............
از زبان مرینت
قرار بود با آلیا و رز و جولیکا بریم سینما حین اینکه داشتم لباسام رو میپوشیدم یاد خاطره این افتادم.....
بازگشت به گذشته
_خب خب خب مری خانوم حاضری؟
_حدودا
_بزار خودم موهات رو ببندم باشه؟
_باشه
_امروز دیگه زن و شوهر میشیم و پدرم هی سرم غر نمیزنه
خندیدم و گفتم =آره
وایستادم همون جا جلوی اینه. نگاه توی آینه کردم و گفتم =خب پس چی شد این مو بستن دیرمون میشه بعد ده هزار جور شایعه پشت سرش میسازن.
_باشه باشه اومدم خانومی..... اممممممم راستی هنوز به نظرم یک چیزی کم دارم
_تو همه جوره بینظیری. هیچ چیزی هم کم نداری!
_چرا کم دارم
رفت سمت نیز آرایش من رژ لب برداشت برد سمت لبش
_ادرین دیوونه شدی؟ =| حالت خوبه؟=/
_آره کاملا خوبم. اصلا...... چرا تو باید رژ بزنی من نه
_ادرینننننننننننننننننننن
_خب خب اول بگو بله قطعی میگی تا رژ نزنم
_باشه باشه دیوونه میگم بله اونو بزار رو میز
خندید و گفت=باشه
من ناز کردم گفتم=اصلا من قهرم..... قهر قهر قهر
_نه دیگه قهر نکن خانومی
از پشت بغلم کرد و گردنم رو بوسید
لبخندی زدم......
خیلی حس خوبی بود.....
بازگشت به حال
خاطره ی قشنگی بود. لباسم رو کامل تنم کردم. یک جلیقه مشکی با ساپورت قرمز و دستبند مارپیچی.
بعد رفتم سوا ماشین شدم. راستش.... از این راننده جدیده یک کمی میترسم..... آخه گاهی خیلی مرموز رفتار میکنه. از این جا چراغ های سینما که البته خیلی نزدیک به برج ایفل بود معلوم بود.
به ساعت دستم که ساعت مورد علاقه ام بود چون ادرین اینو برای ولنتاین برام خریده بود نگاهی انداختم. دیر شده بود.
گفتم =میشه تند تر برید من.... دیرم میشه!
_چشم خانوم ولی آقا گفتند وقتی سوارتون میکنم تند نرم.
_حالا یکم تند تر کنی که عیبی نداره لطفا زود برو وگرنه فیلم شروع میشه و در رو میبندن و نمیتونم به دوستان برسم و فیلم ببینم.
_چشم خانوم هر چی شما بگید.
کمی سرعتش رو تند تر کرد. خدا خدا میکردم که برسم. در ثانیه ی آخر مثل همیشه رسیدم. سریع پیدا شدم. رفتم سمت آلیا.
_دختر جون مثل همیشه دیر کردی
در حال که هن هن میکردم گفتم=ببخشید آلیا این راننده هه هر چی بهش میگم تند برو برعکسش رو انجام میده.
خندید و گفت =حالا عیبی نداره.
به ساعتش هم یک نگاهی انداخت یک هو گفت =وایییییی نههههههه بدووووو دختررررر دیرموننننن شدددددد.
پشت سرش راه افتادم و لبخند زنان به سمت سینما رفتیم. داشتیم میرسیدیم که یکهو دل درد شدیدی گرفتم و بعد سیاهی مطلق........
.........
چشمام رو با درد باز کردم. اولین چیزی که دیدم چهره ی نگران و دگرگون ادرین بود که بهم زل زده بود و رده ی اشک که از نگرانی و ناراحتی بودمعلوم بود.ناله ای از درد کردم که باعث شد تکون بخوره و داد زد=دکتر ر..... دکتر بیدار شد!!!!!!!!!!!
یک خانوم نه مسن نه جوان اومد داخل و گفت =خانوم......... اوه خدا رو شکر به هوش اومدن.... باید استراحت کنن
آلیا هم بود گفت =خوبی دختر!!! سکتم دادی!!!!
زیر لبی گفتم=خوبم.... میشه کمی تنها بمونم....
_باشه هر جور دوست داری عزیزم
_مرسی الیا........
الیا رفت بیرون. که دیدم خانوم دکتره با اشاره ادرین رو کشوند بیرون. گوشام رو که تیز کردم شنیدم...
_خانوم حال مرینت چطوره؟
_چطور بگم..... راستش...... ببینید حملات قلبی در یک یا هر 12000 بیمار بستری در طول یا بلافاصله بعد از بارداری اتفاق می افتد. علاوه بر این، 1 نفر از هر 20 زن که در دوران بارداری در معرض حملات قلبی بودند، در طول بارداری خود فوت کردند.پس خانوم شما چون به حمله قلبی مبتلا شده میتونه خطرناک باشه براش این وضعیت اونم تو طول بارداری. البته درسته که یک زن در بین 35 تا 39 ساله، در زمان بارداری بیش از یک زن در سن 20 سالگی، پنج بار بیشتر به بیماری قلبی مبتلا است. یک زن در اوایل 40 سالگی 10 برابر بیشتر از یک زن در 20 سالگی رایج تره،اما با این حال باید احتیاط کرد. باید خیلی مراقبش باشید..........
تمومید
بعدی =10 نظر 
بای بای کیوت هایم 🍭