Señorita p2
P_2
مرینت کت را در اورد و با پنس گلوله را بیرون کشید. بانداژ را برداشت و دور دستش پیچید و کیت کمک های اولیه را جمع کرد و از پشت پرده بیرون امد
به سمت لیستی رفت که ادرین انجا گزاشت بود و ان را برداشت و شروع به خواندن کرد و سپس دست به کار شد
***ادرین رو کاناپه افتاده بود و کانال ها را دانه دانه عوض می کرد:تیلیک.تیلیک.تیلیک
اخر سر مارینت سرش داد زد:بسه دیگه حوصله ام رو سر بردی یه ساعته داری کانال عوض می کنی.تیلیک تیلیک تیلیک اه تو خونه رو مخمی اینجا هم باید رو مخم باشی؟
ادرین هم که اعصابش کاملا خورد شده بود داد زد:مشکل توعه برو اون هدفون احمقانه ات رو بردار اهنگ گوش کن خفه ان کردی همش وسواسی بازی در میاری
_وسواسی خودتی
_تویی و هفت جد و ابادت
و اینجا بود که ادرین بزرگترین اشتباهش از زمانی که مرینت خواهر خوانده اش شده بود را مرتکب شد
مرینت دست ادرین را کرفت و محکم میچاند و گفت:چی گفتی؟
ادرین:به خدا هیچی نگفتم
مرینت دست ادرین را محکم تر پیچاند و ادرین احساس کرد الان است که دستش بشکند:مرینت تورو خدا غلط کردم دیگه از این کار ها نمی کنم.....اصلل من کی باشم سر تو داد بزنم.....ترو خدا دست رو ول کن دستم رو شکونده
مرینت با تنفر دست ادرین را ول کرد و گفت:دفعه ی اخرت باشه بچه
و به سمت دیگری از پناهگاه رفت جایی که لوکا داشت به کلوعی روش درست کار با یک خنجر را به او یاد می داد
مرینت: شام حاضره......اسپاگتی پختم
سپس لبخندی شیطانی و نازک زد.البته لوکا و کلوعی لبخند مرینت را ندیدند چون سریع تر دویدند تا به شام برسند تا ادرین همه ی غذا را نخورده.
روی میز چهار بشقاب اماده بود که دوتا طرف راست و دوتا طرف چپ میز بود ادرین روی یکی از صندلی های نشست و مرینت هم کنارش کلوعی و لوکا هم کنار هم نشستند و شروع کردند به خوردند و به دعوای مرینت و ادرین نگاه کردند.
مرینت:بده من ببینم بابا خوردن سس قرمز رو برات منع کرده مگه نمی دونی حساسیت داری؟
ادرین:دوس دارم می خورم تو جیکار داری تو که بابا یا مامان نیستی
مرینت:نه ولی خواهر خونده ات هستم و می گم اون رو بده من
ادرین:نمی خوام مگه زوره
مرینت:ادرین دیگه جلوی خانم نخست وزیر ابرومون رو نبر و اونو بده من
ادرین:l dont want *نمی خوام*
مرینت که دید ادرین با حرف رازی نمی شود با یک فن ضربه ای به دستی که در ان سس بود زد و سس از دست ادرین افتاد و جیغش رفت هوا.مرینت هم سس را از دست او گرفت اما این تازه شروع ماجرا بود!ادرین که تمی توانست بیخیال سس گوجه فرنگی شود پرید رو مرینت تا سس را به چنگ بیاورد اما تا خواست سس را بگیرد لوکا او را از نرینت جدا کرد و کلوعی میز مرینت را به طرفی دیگر برد.مرینت زیر لب غرغر کرد:پسره ی ابله کله پوک تهی مغر اصلا نمی فهمه چقدر این بشر نفهمه اه.
***
لوکا:من نمی فهمم او مگه دوسش نداری پس چرا اینقدر باهاش دعوا می کنی؟
ادرین:هر چی بیشتر دعوا کنیم احتمال اینکه احساس من نسبت به خودش رو بفهمه کمتره اگه بفهمه من چه احساسی نسبت بهش دارم از من متنفر میشه
لوکا پوکر فیس به ادرین نگاه کرد و با خودش فکر کرد که دیه ی ادرین چقدر می تواند باشد
***
کلوعی: شما دوتا چرا اینقدر با هم دعوا دارید؟
مرینت:نمی دونم.ولی اون واقعا رو مخمه
کلوعی:نکنه دوسش داری
مرینت:چی.....نه.....امکان نداره.........ماها فقط دشمنای خونی هستیم نه چیز دیگه...... هرهرهرهرهر...
کلوعی:تاحالا سعی کردی بهش بگی؟
مرینت:من بهش هیچی نمی گم چون کاگامی ازش خوشش میاد اون دوستمه و نمی تونم ناراحتیش رو ببینم
کلوعی:من گوشام ایراد کرده یا تو واقعا احساس داری؟
مرینت:بامزه بود خانم
کلوعی:کلوعی صدام کن مرینت
***
جوء پناهگاه ارام گرفته بود و همه چیز دوباره نرمال شده بود.مرینت میز را جمع کرد و ادرینت مبل تختخواب شو را از حالت مبل خارج کرده بود.لوکا و کلوعی هم با شکلات پاپ کورن و قهوه و نوشابه اماده ی دیدن مجموعه ی کامل جان ویک شدند.ادرین ترجیح می داد که کمی با نینو حرف بزند.برای همین سراغ گوشی اش رفت تا با بهترین دوستش حرف بزند.مرینت هم بلند گفت سوپرایز!!!
لوکا و کلوعی به چیزی که در سینی بود نگاه کردند. یک کیک شکلاتی زیبا که رویش را لایه ای از شکلات بن ماری شده پوشیده شده بود و تیکه هایش اماده خوردن بود.
کمی بعد لوکا کلوعی و مرینت با تنقلاتشان اماده ی دیدن فیلم بودند.
***
به قسمت پنجم رسیده بودند که صدایی گفت:برنامه را به علت پخش پیام مهمی قطع می کنیم.
لحظه ای بعد تصویر رییس سازمان اطلاعات در تلوزیون نمایان شد:از سه ماموری که با خانم نخست وزیر هستن در خواست دارم که در جعبه هایی را که در نقطه ی 6 پنج هستن باز کنید.
لوکا و کلوعی به سمت اشپزخانه یا نقطه ی 6پنج رفتند و در ان سه جعبه را باز کردند.در جعبه ها یک گوشواره یک حلقه و یک دستبند بود.لوکا به دستبند نگاه کرد و گفت:من نمی دونم اینا چی هستن اما من این دستبند رو بر می دارم.
مرینت گفت:دست هیچ کدومتون سمت این گوشواره ها نره که مال منن.ناگهان نوری قرمز دور مرینت و نوری سبزآبی دور لوکا شروع به چرخیدن کرد.
تمومید
نظر هم یادتون نره عزیزای من
خیلی طول کشید تا اینو تایپ کنم
پس هرکی نظر نده ....🔫🔫🗡🗡
بای بای