ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد و همه به جلو پرتاب شدند! و صدای جیغ بچها در هواپیما پیچید!
تارا عربده کشید: نههههههههه!!!! الان سقوط میکنیمممممم!!!
پولن داد زد : من نمیخوام بمیرمممممممم!!!
جانان بر عکس همه با اشتیاق گفت : ایوللللللللللللل!!! خودکشی دست جمعیییییییی!!!!
آدرینا با دستش را جلوی جانان گرفت : بزن قدش!
یگانه با غیض غرید: می بندین یا خودم براتون ببندمشون؟؟!!!
باری دیگر هواپیما تکان خورد! و همه را به جلو و عقب پرتاب کرد!
بلوط شیون کرد : نههههه کلی سکانس آدرینتی هست که ندیدممم!
صدف سریع گفت : تو چطوری می تونی تو این موقعیت به فکر آدرینت باشی؟؟؟
بلوط میان آن همهمه و هیاهو گفت : آدرینت زندگی منه! اگه قرار باشه بمیرم پس با افتخار قبل از مرگم میخوام  بخونم : همه ی جان و تنم آدرینت آدرینت آدرینت آدرینت!
صدف داد زد : به نظرت الان وقت مناسبی واسه خوندن اهنگ های حماسی باشه؟؟
بلوط : بله! خیلی هم مناسبه!
صدف خواست حرفی بزند که مهشید فریاد زد : جرمی حلالت نمیکنمممممممممممم!!!!عرررر فقط یه بوس مریکتی میخواستمممم!!!
مهلا خطاب به جرمی گفت: بیشعور چرا؟؟؟چرا ما رو تو حسرت سکانس مریکتی گذاشتی؟؟!!!
کلو : من نه اون جرمگیر رو حلال میکنم نه اون ماست پر چربو!
حنانه با عجز خطاب به کلو نالید : منممممممممممممم!!!!!!
هستی : خدایا یه سفر خواستیم بریما!
مهماندار سعی در آرام کردن مسافران داشت اما صدایش در میان آن همه هیاهو گم میشد!
هواپیما کم کم به حالت عادی خود برگشت و همگی آرام شدند،  ساغر بیچاره که تمام این مدت با چشمان بسته ساک بیچاره اش را بغل کرده و زیر لب آیت الکرسی و تقریبا کل جز ء سی را خوانده بود بود متوجه آرام شدن اوضاع نشد طاقت نیاورد و جیغ زد : به فنا رفتیمممممممممممم!!!! مردیممممممممممممم!!! حالا جواب ننه بابای اینا رو چی بدمممممممممم؟؟؟عررررر واستا بینم من که مُردم پس چجوری میخوام جواب بدم؟؟!!!!عرررر روح مون شاد و یادمون گرامی باااااد!
همه ی بچها پوکر فیس به او که با چشمان بسته این حرف ها را بر زبان می آورد نگاه کردند 
مهتا دستش را مشت کرد و جلوی دهانش نگه داشت : اهم! اهم! ساغر بهتره نیس چشاتو وا کنی؟؟
ساغر یک چشمش را به آرامی گشود که با چهره هایی پوکر فیس به او خیره بودند روبرو شد ،و با استفهام پرسید : اممم نمردیم؟؟؟
نارسیس : نه!😑
ساغر نیشخند زد که الهه گفت : وای اگه قیافه ی خودتو می دیدی!!!
بقیه پشت سرش قهقهه زدند و ساغر خود نیز به حرف هایش خندید!
صدای کمک خلبان از بلند گو در هواپیما پیچید : مسافران عزیز مشکل چاله ی هوایی رفع شد لطفا آرامش تون رو حفظ کنید
نارسیس با دهن کجی گفت : مسافران عزیز مشکل چاله ی هوایی رفع شد لطفا آرامش تون رو حفظ کنید وِر وِر وِر داشتین ما رو به کشتن میدادین بعد میگین آرامش تون رو حفظ کنید!!
همه خندیدند 
***
هواپیما بر زمین نشست و همه از آن پیاده شدند و بچها از فرودگاه خارج شدند 
ساغر : گایز قرار بود باهاتون صحبت کنم ولی اول باید یه جای خوب پیدا کنیم!‌
پولن : مثلا کجا ؟؟
ساغر : چه میدونم یه جایی که راحت بشینیم و صحبت کنیم!
تارا : آخه تو کشور غریب ما چجوری میخواییم همچین جایی رو پیدا کنیم؟
مهسا دستش را به حالت فکر کردن بر چانه اش قرار داد و پس از چند لحظه فکر کردن بشکنی زد و گفت : فهمیدم! 
***
همگی با اشتیاق به مغازه ی دوپن چنگ خیره شدند، کدام یکی از آنها فکرش را میکرد روزی به اینجا بیایند؟؟ حتی آرزوی سفر به پاریس هم برایشان غیر ممکن بود! ولی حالا...آنها اینجا بودند! در پاریس ، قلب کشور فرانسه! شهر عشاق! با برج بلند قامت ایفل و کبوتر های چاهی!  و درست روبروی بهترین شیرینی فروشی پاریس!  از دید آنها شاید یک بهشت خوراکی بود!
مهتا با لحنی که نمیتوانست رگه های ذوق را در آن پنهان کند گفت : خب خیره شدن بسه دیگه بریم تو!
ساغر با صدایی که از هیجان و شوق نازک شده بود گفت  : او مای گاشششش ایتس سو ایکس آی تینگ ( ترجمه:  وای خدای من! این خیلی هیجان انگیزه)
 با مشت به بازوی مهسا کوبید : ایدت محشر بود!
_آی هی چیکار میکنی وحشی...دستم!
_ببخشید!
مهسا خواست لب باز کند که بلوط میان حرف شان پرید : خدا ببخشه! حالا بیاین بریم تو که کلی خوراکی خوشمزه انتظار منو... یعنی انتظار ما رو میکشه! هه هه!
ساغر تک خنده ای کرد و گفت: باشه بابا بریم تو خانم شکمو!
بلوط : نه که خودت نیستی ؟!
ساغر : حداقل من نون و شامپو نمی‌خورم!
بلوط : پس عمه ی من بود همه رو دعوت کرده بود به چسب و کاغذ؟
ساغر دست به سینه گفت : فقط من نبودم که!! جانی هم همه رو دعوت کرده بود به کاغذ و عسل!!
صدف : آقا  ول کنید  دیگه ! همه شکمو ایم! فقط بریم تووووو!!!
بچها خندیدند خب نمی‌توانستند انکار کنند!هنوز یک قدم هم برنداشته بودند که همه با صدای آدرینا میخکوب شدند
آدرینا : واستین! واستین!
تارا پوفی کشید و گفت : باز چی شده؟
آدرینا مونوپادش ( همون مونوپَد ) را از ساکش خارج کرد و گوشی را به آن متصل کرد و دستی به موهایش کشید و گفت : همه ژست بگیرین ، میخوام سلفی بگیرم!
هستی با کلافگی غر زد : باشه ولی توروخدا فقط یکی!
همه با لبخند به دوربین خیره شدند ، آدرینا در حال تنظیم کردن زاویه بودن تا همه در کادر باشند و مغازه نیز معلوم باشد
آدرینا : خیلی خوب ، سه ، دو ، یک ، 
و با فشار دادن دکمه ، صدای چیک از گوشی خارج شد 
آدرینا گوشی را از مونوپاد جدا کرد و زیر لب گفت : دارم برات شکیب خان! 
ساغر : خیلی خوب این دفعه دیگه واقعنی بریم تو!
مهشید : یک ،دو ، سه حملههههههههههه!
همه به سرعت وارد مغازه شدند به طوری فروشنده هاج و واج به آنها خیره بود و حق داشت اگر فکر میکرد قوم مغول به مغازه اش یورش آورده!
ساغر نیشخندی زد و گفت : سلام!
 فروشنده ی بیچاره گیج تر نگاهشان کرد 
مهتا یک پس گردنی نثار کله ی ساغر کرد : اسکل اینا فرانسوی ان! تو میگی سلام؟؟؟؟
_آخ چته ؟؟خو حواسم نبود!
پولن : حالا چیکار کنیم؟
ساغر : امممم من فقط سلام و دوست دارم رو به فرانسوی بلدم 
نارسیس : زحمت کشیدی! اونو همه بلدن!
 مهلا : حالا چیکار کنیم ؟ چجوری بهش بفهمونیم چی میخواییم ؟؟
صدف : اممممم فکر کنم یه چیزی به اسم دیکشنری داشته باشیم که کمک مون کنه 
ساغر با خنده گفت: آ باریکلا ! آفرین به هوش دوست دختر خودم!
صدف تک خنده ای کرد و پرسید : من دوست دختر تو ام؟!
ساغر : اوهوم!
صدف : عررررر بیا بغلممممم!!!!
ساغر و صدف بی دلیل هم را در آغوش گرفتند که نارسیس گفت : اهم! ببخشید میپرم وسط دل و قلوه دادن تون ، ولی یادتون نرفته که ما تو مغازه ایم و این خانمه عین منگلا بهمون خیره شده 
ساغر خندید : اوکی! حالا چی میخورید سفارش بدیم؟
بچها روی میزی نشستند و بلوط گفت : اول منو رو ببینیم
بعد از تصمیم گیری بچها سفارش دادند 
ساغر گوشی اش را بیرون کشید و زبان دیکشنری را به فارسی به فرانسوی تنظیم کرد و سپس تایپ کرد :
سلام ، خسته نباشید ، من می‌خوام سفارش بدم ، ۱۷ تا کروسان ، ۳۴ تا ماکارون شکلاتی ، ۳۴ تا ماکارون توت فرنگی ، و ۳۰ تا پای سیب 
صدای دیکشنری از گوشی خارج شد : بونژوق ، نی سُپَرفَ تیگه، ژِ وِگوماندیر ، جی زِد دَکوزون ، تونتِ توبَتو شُکلا، تونتِ خِمَگَ هونی یوف خِز ، ای تُم پُم 
فروشنده متعجب تر از قبل گفت : دَکاخ ( باشه )
ساغر روی صندلی نشست و رو به دوستانش با خوشحالی گفت : بچها این محشر نیست؟ ما اومدیم پاریس! داریم تو بهترین شیرینی فروشی اینجا سفارش میدیم 
الهه : آره عالیه!
پولن : هیچ وقت حتی تو رویاهامم نمی دیدم یه روزی بیایم اینجا 
یگانه : دقیقا!
ساغر با خنده گفت : بیچاره کُپ کرد وقتی سفارش مونو شنید!
کلو : حقم داره! اول که عین وحشی های آمازونی اومدیم تو مغازش الانم کلی سفارش دادیم! 
گارسون سفارش ها را آورد  ، بچها منتظر بودند تا او دور شود و حمله کنند که آدرینا گفت : وایسیننننننن!
بلوط :چیهههههههههه!
آدرینا با نیشخندی گفت : سلفی!
جانان : اهههههه بسه دیگه! از وقتی اومدیم اینجا همش داری سلفی میگیری!
بلوط : من سلفی مِلفی حالیم نیس! گشنمه!
ادرینا ملتمسانه گفت: فقط یکی!
ساغر : نه! 
آدرینا ملتمسانه گفت : توروخداااااااااااااا 
یگانه : بابا بیخیال! 
ساغر با کلافگی غر زد: چرا نمی زاری با خیال راحت کوفت کنیم!؟ 
ادرینا : فقط یکی! میخوام حال شکیبو بگیرم 
ساغر با شنیدن این اسم گفت : لا اله الا الله من با تو چیکار کنم دختر ؟ هنوز تو فکر اونی ؟
_خو پسر عمومه!
_خو پسر عمومه و کوفت!
_فقط یه سلفی بگیریم که پز بدمو حال فریال و شکیبو بگیرم تورخدا!
ساغر به نشانه ی تاسف دستش را روی صورتش کشید : خیلی خوب ، بچها شما پایه این؟ یه یادگاری هم برامون می مونه
جمله ی دوم ساغر همه را متقاعد کرد و دوباره سلفی گرفتند 
آدرینا : مرسی بچها !
عکس را برای شکیب فرستاد و تایپ کرد : من و دوستام تو پاریس همین الان یهویی! و یک شکلک زبان درازی با چشمک هم گذاشت ( 😜 این ) یعنی  :دلت بسوزه 
بعد از سلفی گرفتن بچها مثل وحشی های آمازونی به سمت خوراکی ها حمله ور شدند!
ساغر  : نیح نیح من و این همه و خوشبختی محاله محاله محاله!
 کروسان را در دست گرفت و ادامه داد : تو رو داشتن واسم خواب و خیاله خیاله خیاله!
همه با خنده به او نگاه کردند در حالی که کروسان را قورت میداد گفت : چیه ؟
یگانه : تو آدری جونمو مسخره میکنی که کروسان دوس داره ، اونوقت خودت داری واسه کروسان آهنگ میخونی 
ساغر در جواب به یگانه گفت : برو بابا تو هم با اون آدری  جونت! پسره ی گلابی!
بلوط که تازه داغ دلش تازه شده بود ماکارونش را قورت داد و لب به نفرین باز کرد : پسره ی سیب زمینی تو نیویورک دخترمو ول کرد رفت عرررررر!!
حنانه : پسره ی خر فکر میکنه چ تحفه اییه! لبخند که میزنه شبیه اسکلا میشه!
ساغر : دقیقا! 
یگانه : اههههه هی هیچی نمیگم اینقد از ادرین بد نگین دیگه!
ساغر : حقشه!
یگانه : ساغر لهت میکنما!
ساغر حالت تسلیم گرفت : باشه بابا تسلیمم!
یگانه : خوبه😑
صدف خندید و روبه ساغر گفت : خیلی خُلی! آخه کیو دیدی واسه کروسان آهنگ بخونه؟
ساغر : اگه خلم تو چی ای ؟ تازه میخوام آلبوم جدید هم منتشر کنم
صدف : نه بابا!
ساغر : زن بابا!
مهشید با خنده گفت : حالا یه دهن بخون ببینیم اهنگت چجوریه!
ساغر با اوج اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد و بی توجه به مکانی که در آن بودند خواند : اهم اهم !اهممممم!
نارسیس : دِ بنال دیگه!
ساغر : مرض! بذار صدامو صاف کنم! ، کروساااااااااان باز غروب شد خیالت به سرم زد کروساااااااااان!!
مهشید : نمی‌خواد عزیزم شما رو همون اولی کار کن نمی‌خواد البوم جدید منتشر کنی!
ساغر پشت چشم نازک کرد و گفت : ایشش از خداتم باشه حیف این هنجره ی طلایی نیست که من واسه شما بخونم؟!
الهه : بچها قابل توجه تون هست که ما تو شیرینی فروشی هستیم و از میز های کناری دارن یه جوری نگاه مون میکنن که انگار از تیمارستان فرار کردیم ؟
ساغر لب گزید! و میخواست از شدت خجالت ذوب شود! او در شیرینی فروشی با صدای داغون آهنگ خوانده بود؟؟!
بچها خواستند برگردند و نگاه کنند که پولن گفت : نامحسوس ببینید ضایع نشیم!
هستی : تا همین الانشم ضایع شدیم رفت!
تارا در حالی که پای سیبش را میجوید گفت : بابا بیخیال!
مهلا با خنده گفت : تا الان ما رو بیرون نکردن خیلیه ها!
بچها خندیدند و کلو گفت : آره والا! الان فکر میکنن چ دیوونه هایی اومدن اینجا!
ساغر با دستانش جلوی صورتش را پوشاند : دیس ایز عه دیزَستِر 
مهسا تک خنده ای کرد و گفت : عین مرینت گفتی!
ساغر در همان حالت خندید : آره این تیکه کلامشه!
بلوط : آره قوربونش برم!
ساغر که گویا چیز مهمی را به یاد آورده بود گفت : وای یادم رفته بود!!!
مهتا یک تای ابرویش را بالا داد : چی ؟
ساغر : قرار بود صحبت کنیما! اصلا واسه همین اومدیم اینجا 
مهتا : خوب توضیح بده!
ساغر با لحنی جدی گفت : بچها درسته من موافقت کردم که باهامون به اینجا بیاین ولی نمیتونم اجازه بدم تو ماموریت با ما باشید 
 جانان اخمی کرد و گفت : ببخشیدا ولی ما اینهمه راه رو نیومدیم که فقط کروسان و ماکارون بخوریم!
ساغر : اولا ما راه نیومدیم! سوار هواپیما شدیم ، دوما این همون دلیلیه که بهتون نگفتم ! من نمیتونم با اینکار شما رو تو خطر بندازم، الان من نسبت به شما مسئولم و اگه اتفاقی براتون بیوفته من نمیتونم خودمو ببخشم ، به علاوه یه نگاه به خودمون بنداز جانان! ما ۱۷ نفریم! با این تعداد زیادمون مطمئنم لو میریم ، تازشم کی جاسوسی تو یه شرکت کوچولو موچولو رو به رفتن به زگ استور و خرید وسایل میراکلسی یا بازدید از موزه ی لوور ترجیح میده هان ؟
جانان : الان داری سعی میکنی ما رو بپیچونی ؟😐
ساغر : چی ؟ نه البته که نه !‌هه چرا آخه من باید....
جانان پوکر فیس نگاه عاقل اندر سفیهانه ای نصیبش کرد یعنی اسکل خودتی! 
ساغر پوفی کشید و گفت : خیلی خوب آره سعی کردم بپیچونم تون!  
هستی : باید بیشتر روش کاری کنی خیلی ضایع بود 
ادرینا : سخنرانیت خیلی خوب بود ساغر ، ولی من هنوزم اصرار دارم که بیام
ساغر : یعنی اصلا تحت تاثیر قرار نگرفتی ؟
ادرینا : نوچ!
ساغر روبه بچها گفت : هیچ کدوم تون منصرف نشدین ؟
همه به نشانه ی منفی سر به طرفین تکان دادند 
ساغر : هعی خدا😐منو باش دو ساعته دارم براتون وِر وِر میکنم 
مهشید در حالی که با گوشی اش ور میرفت گفت : امم ساغر ؟
ساغر : هوم؟
مهشید : من موقعیت زگ تون رو پیدا کردم 
ساغر جا خورد :واقعا ؟
عکسی از استودیو را نشانش داد و ادامه داد : آره ولی خیلی بزرگه! و دور وبرش هم  پر از ناگهبانه! فکر نکنم بتونیم سه تایی از عهدش بربیاییم؟ 
ساغر : یعنی شانس موفقیت مون چقدره ؟
مهشید با تردید گفت : نمیدونم... شاید کمتر از ۳۰ درصد 
ساغر کمی فکر کرد : این بده! 
مهشید : فکر کنم باید رو کمک بچها حساب کنیم 
ساغر : اما مهشید خودت میدونی که تعداد مون زیاد باشه امکان لو رفتن مون هم بیشتره 
مهشید : میدونم میدونم ولی چاره ی دیگه ای هم نداریم ساغر ! 
مهسا پرسید : چرا نمیخوای تو این ماموریت باشیم ؟
مهتا : ساغر ما دوستاتیم ! بذار کمکت کنیم
ساغر : اما...
نارسیس : اهههه بسه دیگه! اما و اگر نداره ما میایم 
بلوط : والسلام نامه تمام!!
ساغر کمی فکر کرد و با تردید گفت : خیلی خوب باشه 
بلوط بلند شد گفت : پاشین بریم که یه شرکت منتظر مونه تا اطلاعاتش رو کشف کنیم 
همگی از روی صندلی بلند شدند و هر کس پول خوراکی خودش را حساب کرد و به سمت در خروجی رفتند 
پولن : حس میکنم یه ماجراجویی باحال پیش رومونه!
تارا : دقیقاااا! خیلی خفنه! ما اولین دخترایی هستیم که واسه جاسوسی به زگ تون میریم!
الهه : خیلی کنجکاوم بدونم چ اسراری رو تو اون استودیو  قایم کردن!
هستی : من که خیلی خوشحالم چون به زودی میفهمیم!
مهشید دست هایش را به کمرش تیکه داد : خیلی خوب ما الان یه اکیپیم! باید...
مهلا یه میان حرفش پرید: میگم بهتر نیس واسه اکیپ مون اسم بذاریم؟
مهشید پرسید : مثلا چی؟
همه مشغول فکر کردن شدند
ساغر با ذوق گفت : فهمیدم !
صدف : ساغر ، جانِ من تو اسم پیشنهاد نده! همون یه بار که اسم اکیپ خودمونو گذاشتی سه تا اسکل برامون بسه!
ساغر خندید و پشت چشم نازک کرد و گفت : باشه بابا!
کلو : ببینم دخترای جاسوس چطوره؟
ساغر : عالیه! 
و بقیه نیز تایید کردن 
ناگهان یگانه گفت : اما من یه پیشنهاد بهتر دارم! اِسپای گرلز!
مهتا : معنیش چیه ؟
یگانه نیشخندی زد و گفت: همون دخترای جاسوس ولی به انگلیسی
بلوط : انگلیسی بهتره !با کلاس ترم هست!
حنانه : با بلوط موافقم!
ساغر دست هایش را به کمرش تیکه داد و گفت : خیلی خوب اسپای گرلز تا بیست دقیقه ی دیگه ماموریت ما شروع میشه! 

مهتا : خوب حالا چجوری خودمونو به زگ تون برسونیم؟
مهشید : من راه ها رو برسی کردم یه ایستگاه اتوبوس این نزدیکی هاس که از اونجا میگذره میتونیم با اون بریم.
ساغر آرنجش را به بازوی مهشید کوبید : بابا مهندس!
مهشید تک خنده ای کرد و به چپ اشاره کرد : ایستگاه از این طرفه!
***
مهسا با کلافگی غر زد: پس کی میرسیم؟
ساغر : دو دیقه دندون رو جیگر بزار 
مهسا : خیلی طول کشیده! حوصلم سر رفته
الهه :منم!
کلو : هی بچها نظرتون چیه آهنگ بخونیم ؟
پولن : اهنگ !!!تو اتوبوس ؟؟ شوخیت گرفته؟!
ساغر : من موافقم! ما میرفتیم اردو میخوندیم!
تارا : ساغر اینجا فرانسس! نه ایران!
ساغر : کُمان از این وضعیت  کِسل کننده که بهتره! اینقد ضد حال نباشید!
مهلا : خوب چی بخونیم؟
بلوط : من! من! من! من بخونمممم! 
ساغر : جانِ من هر چی میخونی سیامک عباسی نخون! 
بلوط : ایش دلتم بخواد!
آدرینا : من میخونم!

چی میشه رد بشی از کوچه مون

یه نگاهی کنی ابرو کمون

 تقصیر دل چیه؟ آرزوش این شده

کاشکی بیای؛ بشی همسایمون!

ساغر : اممم نه این نه! 
تارا با ذوق گفت : از لو بخونیم لوووو عشقمممم!!
ساغر عاقل اندر سفیهانه نگاهش کرد و گفت : همه عین تو فرانسوی شون فول نیس!
مهشید : بی تی اسسسسسسس!
ساغر : نهههههههههههه!!!!
هستی : حجت اشرف زاده!
ساغر : نه اونم نه!
حنانه: ای بابا بچها یچی بخونیم که همه بلد باشیم!
نارسیس : آره موافقم
بلوط دست به سینه گفت : اگه ساغر اینقد فاز مخالف نزنه خیلی خوب میشه!
ساغر اخمی کرد و گفت : خیر سرم دنبال آهنگی ام که همه بلد باشیم!
بلوط : ولی همه چیو رد میکنی!
ساغر : من فقط میخوام یه اهنگ مناسب انتخاب کنیم!
جانان : میشه خفه شید ؟!
بلوط و ساغر همزمان گفتند : نه!
مهتا بشکنی زد و گفت : گرفتم! آهنگ میراکلسسسس! همه هم بلدیم!
بلوط : یسسسس میراکلس سامپلی دِ بِست آپ تو دِ تست وِن تینگس گو وِرانگگگگگ
جانان پوکر فیس گفت : این دوباره جو گیر شد!
بلوط نیشخندی زد و گفت : ساری!
ساغر : ایده ات محشره! 
بلوط طعنه زد : چ عجب ساغر خانوم پسندیدند!
ساغر چپ چپ نگاه کرد و گفت : ببند بلوط! ....خوب بذارین پلی کنمش 
( برای اینکه بیشتر حس بگیریم اهنگو آپلود کردم ، الان قشنگ خودتونو تو اتوبوس تصور کنید و داریم با نهایت اعتماد به نفس و با اوج آهنگ میراکلس رو میخونیم 😄) 

برای شنیدن اهنگ میراکلس بکلیک
 [Marinette]

In the daytime, I'm Marinette,

Just a normal girl with a normal life.

But there's something about me that no one knows yet,'

Because i have a secret


[Marinette]

I live a life that's full of fun,

It keeps me sharp and on the run.

When evil comes, I find a way

To use my force and save the day.


Uh-uh-oh

Life's got me spinning 'round.

Uh-uh-oh

My feet are off the ground.

Uh-uh-oh

And when the sun goes down,

You better hang around!


Miraculous! Simply the best!

Up to the test when things go wrong!

Miraculous, the luckiest!

The power of love, always so strong!


[Adrien:]

They look at me and think I'm cool.

I'm Cat Noir. At night I rule.

My ring is charged with energy.

My claws are out, just watch and see.


(Marinette: Uh-uh-oh)

Oh no, you'll never know.

(Uh-uh-oh)

My force will only grow.

(Uh-uh-oh)

And when the moon is out,

You better hang around!


[Marinette:]

Miraculous! Simply the best!

Up to the test when things go wrong!

Miraculous, the luckiest!

The power of love, always so strong!


another day, I'm back at school

I think about him, he's so cool

He looks at me, I look away

But does he see me anyway?


Oh-oh-oh!

He's got me spinning around

Oh-oh-oh!

My feet are off the ground

Oh-oh-oh!

And when the sun goes down,

That's when I become...


Miraculous! Simply the best!

Up to the test when things go wrong!

Miraculous, the luckiest!

The power of love, always so strong!


[Adrien]

I am a cat, just chillin' out

But in the night, she's all I think about

I feel so strong when she's around,

She picks me up when I am down


Oh-oh-oh!

Oh no, you'll never know

Oh-oh-oh!

My love can only grow

Oh-oh-oh!

And when I see her smile

That's when she becomes...


[Marinette]

Miraculous! Simply the best!

Up to the test when things go wrong!

Miraculous, the luckiest

The power of love, always so strong!

Miraculous! Simply the best! 

Up to the test when things go wrong!

Miraculous, the luckiest!

The power of love, always so strong


Miraculous! Simply the best

Up to the test when things go wrong

Miraculous, the luckiest

The power of love, always so strong

Miraculoussssssssssssss!

راننده ی بیچاره تا به اتمام رسیدن آهنگ با حیرت به خل بازی های آنها خیره بود  و در دلش برای مسافران خل و چل اش طلب شفاعت میکرد 
***

از اتوبوس پیاده شدند که مهشید گفت : تا زگ تون راه زیادی نمونده! 

پس از کمی پیاده روی خودشان را جلوی استودیو ی بزرگ زگ تون دیدند ، ساختمانی بزرگ و آسمان خراش که با نگهبان های سیاه پوش محاصره شده بود

خب امیدوارم خوشتون اومده باشه 😊💜بگید جای حساس قطع کردم با ماهیتابه ی آیلار ازتون استقبال میکنم 🍳😑

حس میکنم این پارت به اندازه ی پارت قبلی طنز نبوده باشه ولی خودم اونجایی که هوایپما تکون خورد رو خیلی دوس داشتم 😂بیچاره راننده هه کپ کرده که چ مسافرای خل و چلی داره 😂😁پارت بعدی که اخریه ( احتمالا ) ماموریت اصلی ما شروع میشه و قول میدم خیلی باحال باشه

راستی بگم از هیچ کدوم از خواننده های مورد علاقه شما بدم نمیاد ها ، مثلا من آهنگ خوشبختیت آرزومه از سیامک عباسی رو خیلی دوس دارم 😍😭💝یا کشته مرده ی اهنگ های حجت اشرف زاده ام 😍😍

یادم باشه دیگه داستان گروهی ننویسم😐سخت بود، راستی کسی از شما سریال ترکیه ای مریم رو دیده؟

 نظر بدین پلیز 🥺💜