شب بود و هوا تاریک! مرینت به نرده تکیه داد و زیر لب در حالی که حرص میخورد گفت-این یه کابوسه!

با شنیدن صدایی در یک متریش، پرید هوا-چی یه کابوسه؟

با حیرت چرخید و کت نوار رو نشسته روی نرده دید! دلش میخواست به قتل برسونتش با این ظاهر شدنای یهوییش! سعی کرد آرامششو حفظ کنه و گفت-کت نوار! عجیبه که میبینمت...یه مدت بود که نبودی!

کت نوار دستشو به نرده تکیه داد و خیره به آسمون سیاه رنگ گفت-به خاطر اون دیوونه...کمیلین...من و لیدی باگ مجبوریم دوباره با هم همکاری کنیم!

مرینت نگاه عاقل اندر سفیهانه ای نثارش کرد و گفت-مجبور؟مگه تو جنگیدن در کنار اونو دوست نداری؟

کت نوار لبخند زد و نگاهشو از آسمون گرفت و گفت-معلومه که آره! ولی...خب...من فکر میکردم که بعد از شکست هاکماث، این حجم از مسئولیت از روی دوشم برداشته میشه. میتونم عین یه آدم کاملا عادی باشم! به زندگی شخصیم برسم و حتی...پشت نقاب لیدی باگ رو ببینم...میدونی مرینت، راستش...

کمرشو به نرده تکیه داد.با سری پایین انداخته شده ادامه داد-بعضی وقتا زندگی آدما میتونه به قدری سخت و چالش بر انگیز شه که فرصت فکر کردن به دغدغه های کوچیکی که قبلا داشتیم رو دیگه نداشته باشیم!

مرینت سریع پرسید-یعنی میخوای بگی دیگه عاشق لیدی باگ نیستی؟همینو میخوای بگی کت نوار؟

کت نوار چشماشو توی حدقه چرخوند و گفت-همچین حرفی نزدم! هنوزم اون...کسیه که...بیشتر از هر کسی تحسینش میکنم و براش ارزش قائلم و حاضرم هر کاری براش بکنم...ولی دیگه مثل قبل فرصت فکر کردن در این باره رو ندارم!

مرینت دیگه حرفی نزد و نگاهشو به نقطه ی نامعلومی دوخت و نوک کفششو به زمین کشید. کت نوار بی مقدمه گفت-یه دختری هست که...احساس میکنم دلشو شکستم!

مرینت دستی به پشت گردنش کشید و گفت-آ...خب؟

کت نوار به طرف مرینت رفت و دقیقا کنارش روی نرده نشست و گفت-به نظرت چطور میتونم از دلش در بیارم؟

مرینت از نزدیک شدن ناگهانی کت نوار کمی دستپاچه شد و در حالی که بدنش منقبض شده بود گفت-خب...ام...من که نمیدونم چطور و چرا دلشو شکستی کت نوار! ولی...یه عذرخواهی همراه با یه دسته گل، میتونه موثر باشه.

-عذرخواهی کردم ولی اگه بهش گل بدم...ممکنه بد برداشت کنه!

مرینت چشماشو ریز کرد و در حالی که با انگشتش به سینه ی کت نوار میزد سرزنشگرانه گفت-راستشو بگو! اون عاشقته و تو هم دلشو شکستی چون دوسش نداری درسته؟

کت نوار با تعجب کمی خودشو عقب داد و با دستپاچگی گفت-آع...نه نه نه! من...

نفسشو با کلافگی بیرون فرستاد و گفت-خیلی سعی کردم دلشو نشکنم...ولی نمیدونم چه اندازه موفق شدم...باور کن من تقصیری ندارم!فقط حس من شبیه حس اون نیست!

به مرینت خیره شد و پرسید-الان بهتری؟

مرینت با گیجی گفت-چی؟

کت نوار با دستش به پیشونیش زد و در حالی که هول شده بود گفت-منظورم اینه که...آآآآ...اگه تو جای اون دختر بودی‌، الان حالت چطور بود؟

مرینت خواست سر به سرش بذاره-اگه من جاش بودم هیچ وقت نمیبخشیدمت و تا آخر عمرم ازت متنفر می موندم کت نوار! آره.

کت نوار در بهت و ناباوری به سر میبرد! مرینت لبخند دندون نما و پر شیطنتی تحویلش داد و کت نوار به خودش اومد و با لبخندی مظلوم ولی چشمایی که ازشون شیطنت میبارید، دستشو دور شونه ی مرینت انداخت و گفت-بگو که میبخشیـــــــــــــــش! لطفا مرینت!دلت میاد این گربه ی خیابونی مظلومو نا امید کنی؟

مرینت خندید و در حالی که سعی میکرد دست کت نوار رو از دور شونه ش باز کنه گفت-تو اگه جای اون دختر بودی خب چی کار میکردی؟

کت نوار به مرینت اجازه ی روندن دستش رو نداد و با اعتماد به نفس فراوونی گفت-میبخشم! تو هم باید همین کار رو بکنی!

-کت نوار دقت کردی هر بار میای پیش من فقط ازم طلب بخشش میکنی؟

کت نوار خواست حرفی بزنه که صدای تام از داخل اتاق مرینت اومد-مرینت! کجایی عزیزم؟

مرینت دیوونه وار هول شد و با استرس و صدای آرومی گفت-زود از این جا برو کت! بدو بدو بجنب!

تقریبا کت نوار رو از لبه ی تراس پرت کرد پایین و بعد هم دیگه نگاه نکرد ببینه چه بلایی سرش اومده و با نیشخندی دستپاچه به پدرش که تازه سرشو از داخل در کف تراس بیرون آورده بود نگاه کرد. تام با لبخند گفت-بیا شام مرینت!

-با...باشه بابا!مرسی.

به محض رفتن تام، پایین رو نگاه کرد تا ببینه کت نوار مرده یا نه!

کت نوار در حالی که با یه دستش از لبه ی کف تراس گرفته بود، نگاه خصمانه ای نثار مرینت کرد و مرینت با نیشخند دستپاچه ای گفت-خیلی ببخشید کت نوار! بابام اگه دوباره ما رو با هم میدید، یه بدبختی جدید برای هر دومون درست میشد!

کت نوار خودشو به راحتی بالا کشید و در حالی که ذهنش با لبخند حوالی اون خاطره ی فراموش نشدنی و جالب میگشت، گفت-راست میگی، حق با توئه مرینت!

هر دو لبخندی به همدیگه هدیه کردن و نگاهشونو بعد از دو ثانیه از هم گرفتن...سکوتی که در جریان بود، نشون میداد که وقت خداحافظیه.

کت نوار دستشو به آهستگی دراز کرد و روی شونه ی مرینت گذاشت و با همون لبخند کمرنگش گفت-به امید دیدار مرینت!

مرینت هم متقابلا لبخند زد و گفت-به امید دیدار کت نوار!

کت نوار کمی دل دل کرد و بعد خیلی آروم و ملایم، به طوری که دستش تقریبا پنج ثانیه در حال کشیده شدن روی شونه ی مرینت بینوا بود، دستشو عقب کشید.

نگاه متعجب مرینت به آسمون دوخته شده بود... کت نوار خیلی ناگهانی و بدون انجام حرکت دیگه ای‌، با تمام قوا جهید و با پریدن روی تک به تک ساختمونا، کاملا دور شد به طوری که نهایتا از دید مرینت ناپدید شد...مرینت به شونه ای که کت نوار لمسش کرده بود نگاه کرد و در حالی که سه بار کم مونده بود به زمین بیفته، به اتاقش برگشت.

******

-شورشی دوباره در شهر! کمیلین هنوز مشغوله و این بار پنج نفر رو مبتلا کرده و تحت تعقیب پلیسه.

مرینت به ادامه ی اخبار گوش نداد و به سرعت به اتاقش رفت و با حرص گفت-باز این خل روانی پیداش شد...تیکی، اسپاتس آن!

مخفیانه از خونه خارج شد و با تمام سرعت به طرف خیابونی که کمیلین آخرین بار اون جا دیده شده بود. کت نوار خیلی ناگهانی پرید کنارش و با لبخند گفت-بعد از مدت ها، سلام لیدی باگ!

لیدی باگ چشمکی تحویلش داد و گفت-وقتی توصیه های خوب میکنی یا وظیفه شناس هستی‌، تحسین بر انگیزی کت! 

-پس با این حساب تو همیشه تحسین بر انگیزی باگبو!

صدای بلند منحوس و نکره ی کمیلین از پشت سرشون شنیده شد-پس این جایی لیدی باگ! پیشی کوچولو رو هم با خودت آوردی؟ای جان!

کت نوار که از دست کمیلین و کاراش خسته شده بود، چشماشو توی حدقه چرخوند و با حرص گفت-خفه شو بابا!

لیدی باگ یویوشو به طرف کمیلین پرت کرد ولی اون هم به همون اندازه سریع عمل کرد و بومرنگ رو به طرف لیدی باگ انداخت ولی کت نوار به سرعت به اون سمت هلش داد و... لیدی باگ با نگرانی و ترس از روی رمین بلند شد و به طرف کت نوار که روی زمین توی خودش مچاله شده بود دوید و وحشت زده گفت-بومرنگ بهت خورد؟کت! کت حالت خوبه؟

کمیلین خندید و در حالی که دستشو به منظور نوازش روی بومرنگش میکشید، به اون دو تا نزدیک شد و گفت-پیشی جونت حالا دیگه معتاد و دیوونه ست!حالا چه غلطی میخواین بکنین؟

وحشیانه به طرف لیدی باگ حمله کرد و خودشو روش انداخت ولی اون پاهاشو توی دلش جمع کرد و بعد با تمام قوا توی شکم کمیلین کوبید و عقب انداختش!کمیلین ناله کنان روی زمین افتاد و در حالی که حتی یه ثانیه هم نمیتونست دردشو تحمل کنه، داد زد-بمیر...بمیر...لیدی باگ بمیــــــــــــــــــر!

لیدی باگ اصلا نمیتونست در اون لحظه کت نوار رو رها کنه! کنارش زانو زد و محکم بغلش کرد و ملتمسانه گفت-نه کت! نه!خواهش میکنم پیشی...اگه تو چیزیت بشه...

ناگهان کت نوار لبخند زد و چشماشو باز کرد و در حالی که لپ لیدی باگ رو میکشید گفت-فقط داشتم نقش بازی میکردم باگبو!

لیدی باگ ماتش برد و کت نوار به سرعت از جا پرید و به طرف کمیلین رفت و محکم گرفتش...لیدی باگ بالاخره از بهت و شوک در اومد و یویو رو دور کمیلین حلقه کرد...صدای آژیر پلیس از دوردست شنیده میشد! کت نوار با هیجان بی حد و اندازه ای گفت-گرفتیمش لیدی باگ! بالاخره گرفـ...

یقه ش به سرعت کشیده شد و طوری به آغوش کشیده شد که حس درد رو میتونست توی تمام استخوناش احساس کنه! لیدی باگ در حالی که محکم بغلش کرد و دستاشو به دور شکمش پیچیده بود و سرشو روی قفسه ی سینه ش میفشرد با صدای بلندی گفت-کت...کت...کت...خیلی نامردی...خیلی هم فوق العاده ای!

کت نوار هنوز کاملا به خودش نیومده بود که با نشستن لب های لیدی باگ روی گونه ش، کاملا انگار جریان برق بهش وصل کردن! از شدت ناباوری و تعجب و هیجان داشت میلرزید! لیدی باگ از کت نوار فاصله گرفت و در حالی که دستاش روی شونه های اون قرار داشت، با چشمایی که کمی به اشک نشسته بودن گفت-خیلی خوشحالم! اول فکر کردم واقعا اون اتفاق لعنتی برای تو هم افتاده! ولی...ولی...

دوباره کت نوار رو محکم بغل کرد و در حالی که چشماش کاملا تر شده بودن گفت-گرفتیمش! به لطف تو!

کت نوار خواست عکس العملی نشون بده و دستشو دور کمر لیدی باگ حلقه کنه که اون ازش فاصله گرفت و مشتی به بازوش زد و با چشمای گشاد شده گفت-ولی چطور تونستی؟چطور چیزیت نشد؟

کت نوار خندید و دست به سینه و با اعتماد به نفس گفت-اصلا بومرنگ بهم نحورد! فقط نقش بازی کردم تا حواسش پرت شه.

پلیس ها محکم کمیلین که داد و بیداد راه انداخته بود رو گرفتن و داشتن سوار ماشین بزرگ و ضد نفوذی میکردنش که لیدی باگ گفت-صبر کنید.

ایستادن و لیدی باگ با جدیت گفت-اول باید معجزه گرشو بگیرم...باید بفهمیم کی پشت اون نقاب قایم شده و کمیلین کیه!

نزدیک تر شد و خم شد و بی توجه به تقلاهای دیوونه وار کمیلین و ممانعت هاش، پابند رو از دور مچ پاش باز کرد و نگاهشو بالا آورد...


 

دیس پارت ایت واز رمنتیک╥﹏╥

اصلا نمیتونین حدس بزنید کمیلین کیست

بچه ها جون برای بعدی بی زحمت سی تا کامنتتنکس نیهیهی

آنچه خواهید خواند:"بیا بریم یه جای خلوت!"

"چطور میتونی تا این حد زیبا باشی؟"