P3عشق گربه ای
به نام خدا
فردا....
باید میرفتم مدرسه. یه تیپ سبز زدم. رفتم
مدرسه دـست داشتم که این روز اخری رو که
هستم پیششون باشم حتی با لایک هم خوب شدم
ولی میدونم اون کینه ای تر از این حرفاست
( خوب نفهم لایلا چی داره که تو باهاش خوب
شدی هان مگه اون عجوزه پاپتی و اون کاگامی
بی شرف چی دارن)
عزیزمخودتو ناراحت نکن میخوا ادرین رو دو
دستی تقدیمشون کنم چون فهمیدم دیگه
احساسی نسبت به ادرین ندارم.
(خودت تعریف کن من فشارم افتاده نمیتونم
حرف بزنم)
وقتش بود. تبدیل شدم و زنگ زدم به کت.
کت_ او سلام بانوی جوان
خندیدم _ کت باید باهات حرف بزنم. کم زبون
بریز پیشی بد
کت_ باشه،حالا که تو میگی
من_ بیا جای همیشگی
کت_ چشم
رفتم جای همیشگی کت اونجا بود.
کت _اومدی!؟
من _اره. کت نمیخوام مقدمه بچینم.-
•لبامو تر کردم•
ادامه _ من دارم از فرانسه میرم کت.
کت با بهت _ چچ...... چی.... مم.... من... منضورت
چیه (چی منظورت چیه)
من_ کت مطمئنم که حاک ماث تا من نباشم کسی
رو شرور نمیکنه
کت _ دلیل رفتنت چیه
من _ بزار وقتی که برگشتم برات توضیح میدم.
کت _ تا کی اونجا میمونی.منظورم اونجایی
هست که میری
من _ حداقل یک یا دو سال
کت با ناراحتی بیشتری گفت _ باشه، تا اون
موقعه منتظرت میمونم.
بلند شدمو کتم به تبعیت از من بلند شد. رفتم
جلو و گونشو بوسیدم _ قول میدم زودی بیام....
پیشی
اونم گونمو بوسید _ و گفت امید وارم... مای
لیدی
خداحافظی کردم. واقعا از کت دور بودن خیلی برام سخت بود. اما باید میرفتم.
دلایلم منتظرم بودن. باید فردا برای بلیت گرفتن
میرفتم ترمینال
_____________________________________________
برای پارت بعدی 7تای ناقابل
هرگز نشه فراموش
نظر بده تو ای دوست