از زبان آدرین😐

مرینت روبه من کرد وگفت میشه یک لحظه 

بله چرا که نه بفرمایید 

ورفتیم گوسه مغازه وگفت شما ایشونو میشناسیددرسته ؟

کی این پسره نه دفعه اول که میبینمش

مرینت:او 

حالا چرا

مرینت:نینو لحیف یکی از اشراف زاده هایی بود که دوست شاهزاده بود وفرمانده گارد ویژه محافضت از شاهزاده بود واولین نفری که بعد از قطل ایشون اعدام شد ومجرم شناخته شد😔

وای چه بد یعنی هرکسو من اونجا میشناختم اینجا نمیشناختم شاهزاده خانم شما بهتره بیشتر از این شاهزادتون برا من بگید

مرینت:حتما ولی شما هم برای من راجب تجهیزات تون بگید

الحق که سیاست مدار خوبی هستی

مرینت:نظر لطف شماست موسیو آگراست

خب بهتره بریم پیش پسره 

مرینت:اهم 

ورفتیم پیش پسره روبه پره گفتم

آقا یک لباس راحتی خوب برای خواهر من بیارید(خواهرو درد😡) 

نینو:بله حتما فقط خانم چیزی مد نظر دارید

مرینت:نه فقط آستیناش

بی خیال بابا نزار از اون لباسا برات بخرم

مرینت با کفشای پاشنه بلندش زد روی پای من که آخم رفت هوا ویک چشم غره بهم رفت وبا حرس روشو ازم برگردوند که نینو خندید بهمون وزود خودشو جمع کرد وگفت

نینو:یک لحظه 

ورفت وچند دقیقه بعد با یک لباس دخترانه خیلی قشنگ برگشت

عکس لباسه😐

وای خیلی قشنگه برو بپوشش دادم دستش ورفت تو اتاق پوشیدش

مرینت:خوبه

عالیههههه

میشه یک لباس دیگه بیاری سلیقت خیلی خوبه

نینو:ممنونم بله حتما

ورفت وبا یک لباس دیگه اومد یک شومز ساده خیلی خوشگل بود

عکس لباسه 😐

مرینت بیا اینم بپوش

مرینت:اوه چشم بدید به من

ولباسو دادم بهش دیدم تا اون لباسو میپوشه منم رفتم یک چرخی زدم که یک هودی ودامن وکلاه ست خیلی قشنگ دیدم گفتم نینو برام بیار یکی ازش ورفتم دادم با مرینت وگفتم بهش که اینم بپوشه اونم پوشید

عکسش😐

مرینت:خیلی گشاده

نه عالی

مرینت:نه نگاه کنید خیلی بزرگه

پوکر نگاهش کردم وگفتم بابا مدلشه

مرینت:اما..

خیلی قشنگه خب اینم بخریم حالا بیا بیرون یک چرخ بزن ببین چیزی خودت دوست داری

مرینت:واقعا ممنونم 

خاهش میکنم کاری نکردم

وهمینجوری تو مغازه میچرخم که دیدم مرینت داره میخنده

به چی میخندی 

مرینت:این لباس

عک لباسه😁

منم خباثتم گل کرده بود روبه مرینت کردم وگفتم راستی گفتی چطور میتونی زحمتمو جبران کنی

مرینت:بله مایلم به جبران زحماتتون

خب پس این لباس رو بخر ولی بپوشش😐

مرینت:چی اما...باشد فقط برای جبران زحماتتون

آورین دوخمل خوف نینو جان میشه یک دست از این لباس بیاری

نینو:بله حتما

ودادم به مرینت رفت پوشیدش خیلی بامزه شده بود 

بعد از خرید از اون مغازه بردمش یکی از مغازه های شرکت بابا آخه اونجا لباسای بیرونیش ولباسای مجلسیش خیلی شیک بود رفتیم تو مغازه همه باهام سلام احوال پرسی میکردن و منو مرینت متقابلا بهشون لبخند میزدیم بعد از کلی گشتن توی مغازه دو دست لباس خریدیم

😍عکس یکیش

و اینم اونیکیش منظورم هم لباس هم شلوار هم پالتو وکلا همه چیز

و رفتیم سمت خونه تو راه به کلویی زنگ زدم باید این جریانو بهش میگفتم کلو میتونه کمک کنه

الو سلام

کلویی:سلام بر جناب آگراست

واه چته تو موعدم شده

کلویی:ببخشید سر کلاسم(کلویی استاد دانشگاه درس تاریخه😐وخیلی آدم مشهوریه کلا)

آها خب شب برا شام بیا رستوران لیلیوم(به اسم توجه نکنید پلیز😐)

کلویی:باشه حتما خوا نگهدار

بای

واه چقدر متشسخس یعنی متخصص اه چیزه متشخص

رسیدیم خونه رفتم داخل سلاااااامممممم براهل منزل

کاترینا:آقا آدرین باز شما سرو صدا کردید😒

بلخشید کاترینا منو مرینت خانم شام نیستیم

کاترینا مشکوک نگاهم کرد که سریع گفتم با کلویی میریم رستوران که نفسی از سر آسودگی کشید وگفت باشه ورفت توی آشپز خونه

****************************

😁برا بع ی هفتا که قراره اتفاقات جالبی بیفته💕💕