(از زبان مرینت)

آدرین داشت آروم آروم میومد سمتم که یهو یکی محکم از

پشت حولم داد و من اومدم تعادلم رو حفظ کنم که پام رفت

رو دنباله پیراهنم و از پله ها پرت شدم پایین

از درد و خجالت اینکه بین اونهمه ادم و خبرنگار و به

 خصوص آدرین همچین اتفاقی برام افتاده اشکام سرازیر

 شد و بدو بدو رفتم تو خونه ویلیام

(از زبان ویلیام)

دیدم مرینت با علاقه به آدرین خیره شده و آدرین هم مسخ

شده داره میاد سمت مرینت و این میتونست همه نقشه هام

رو بهم بزنه پس علی رقم میلم مرینت رو محکم حل دادم

که از پله افتاد پایین و بعد با گریه رفت تو خونه

حسابی خوشحال شدم چون برگشتیم به برنامه من

دنبال مرینت دویدم تو خونه و دیدم داره میره تو دسشویی

در رو باز کردم و رفتم تو دسشویی

مرینت داشت گریه میکرد و اصلا تو حال خودش نبود که

 متوجه من بشه قلبم به درد اومد

بعد از بیست دقیقه گریه کردن صورتش رو آب زد و برگشت

و با دیدن من حسابی شوکه شد

مرینت: و..وی..ویل..ویلیام! ا..ای..این..اینجا چ..چی کا..کار

 م..می..میک..میکنی؟

-هیچی مرینت جان اومدم ببینم حالت بهتره یا نه

مرینت: او..اوه ااره بهترم مر..مرسی

-بیا عزیزم یه لیوان نوشیدنی بهت بدم که بهتر شی

مرینت: متشکرم😳💙

مرینت و بردم تو اتاق قرمز و زنگ روی میزش رو فشار دادم

چند لحظه بعد الکسا با لیوان نوشیدنی مخصوص که در

واقع معجون خون من و چند تا طلسم خاص بود برگشت

تشکر کردم و لیوان رو ازش گرفتم و به مرینت دارم و گفتم

بخور عزیزم که حالت بهتر بشه این یه نوشیدنی تقویتیه

خیلی عالیه بعدشم الکسا تو رو میبره تا لباسات رو عوض

 کنی

مرینت تشکر کرد و لیوان رو از من گرفت و ..

--------------------

خب خب اینم از پارت هفت که تمومیدددد

برای بعدی ۵ تا نظر

بوس بوس بایییی😍