به کلبه رسیدیم در زدیم که صدای پارس سگی از توی خونه اومد وصدای هاگرید که میگفت برگرد فنگ برگرد

ودر کلبه با سرو صدا باز شد وهاگرید توی در پیداش شد

هاگرید:یک لحظه فنگ برو عقب برو دیگه اه

هاگرید قلاده سگ شکاریشو گرفت وعقب کشید وگفت بفرمایید توی کلبه اتاق خواب وجود نداشت و از سقف کلبه قرقاول وژامبون آویزون شده بود ویک کتری مسی روی آتیش داشت میجوشید وگوشه کلبه یک تخت بزرگ بود که یک ملافه چهل تیکه روش بود

هاگرید :راحت باشید 

یک دفعه غلاده سگ رو ول کرد و سگ به سمت نینو هجوم بورد وگوشش رو لیس زد

نینو: آخ آخ نکن

هاگرید :فنگ اذیت نکن

هاگرید برای مون شیرینی کشمشی وچایی ریخت شیرینی ها مثل سنگ میموندن اما هممون طوری رفتار میکردیم که انگاری خیلی خوشمزه است فنگ سرشوگذاشته بود روی پای نینو وهمه ردا نینو رو با بزاق دهنش خیس کرده بود و کلی باهاگرید راجب کلاسا حرف زدیم و هاگرید روی فیلیچ لقب پیر خرفت رو گذاشته بود و میگفت که از خانم نوریس متنفره ودوست داره یک بار فنگ رو بفرسته که حسابشو برسه منم ماجرای کلاس اسنیپو براش تعریف کردم

هاگرید: نگران نشو کم پیش میاد که اسنیپ از یکی خوشش بیاد

ولی واقعا از من متنفره وگرنه چرا باید روز اول اینجوری بکنه خو بابا من تمام عمرم نمیدونستم که اصلا جادو وجود داره چطور توقعه داره توی دوهفته این چیز هارو بدونم

درواقعه سیع داشتم خودمو به هاگرید نزدیک کنم تا از زیر زبونش ماجرا رو بکشم بیرون

هاگرید:چرند نگو بابا اسنیپ کلا اخلاقش همینه چرا باید از تو متنفر باشه

یک لحظه واقعا احساس کردم اسنیپ از من متنفره

هاگرید:راستی آلیا شنید بابات توی باغ وحش کار میکنه وبا حونا خیلی جوره من خیلی از حیوونا خوشم میاد در واقعه عاشقشونم

منم پوکر نگاش کردم قشنگ معلوم بود داره بحث رو عوض میکنه

آلیا هم دوساعت راجب شغل باباش توضیح داشت رفت رو مخم یک دفعه گفتم

راستی هاگرید اونروز توی بانک اون بسته رو که تهویل گرفتی همون بسته ای بوده که سارق میخواسته ویک ابرومو بالا دادم

که هاگرید نگاهشو دوخت به زمین وگفت وای وای دیر شد بیاید برید الا که در های قلعه رو ببندن

هگوووووو الا بزنم نصفش کنممممم😡

رفتیم در حالی که من هیچی دستگیرم نشده بود وداشتم حرص میخوردم که از چشم اون دوتا دور نمونده بود

آلیا:چته تو

هیچی ولم کنید اه

وبدو بدو رفتم ولی صداشونو میشنیدم 

نینو:یعنی چش شده بود

آلیا:نمیدونم چه مرگشه؟

یک چیزی ذهنمو بد درگیر کرده بود ساعت حدودای ۱۲ بود ومن فکرم مشغول بود وداشتم با خودم حرف میزدم که یک جغد سفید رنگ اومده بود لب پنجره آروم پنجره رو باز کردم که یک نامه به منقارش بود نامه رو داد به دستم وپرواز کرد ورفت پنجره رو بستم و رفتم زیر پتو لوموس(حالا یک ورد یاد گرفته ول کن نیست ها😒)وشروع کردم به خوندن نامه 

یک ساعت دبگه کنار فواره وسط حیاطراستی پلگ هم بیار

آدرین بود ای خدا باز گفت پلگ حاضر شدم وخیلی یواش رفتم بیرو از در خوابگاه های گیریفیندور که خارج شدم تابلو بانو چاق دوباره شرع کرد به حرف زدن

بانو:کجا کجا این موقعه شب

هیشششش تورو خدا بیخیال 

بانو:اول بگو کجا

منم برای اینکه بپیچونمش یک لبخند زورکی زدم وگفتم با عشقم قرار دارم کنار فواره وسط حیات

بانو:وایییییی چه عاشقانه 

خدا بی خیال عشقم اوق کله آناناسی چندش

بانو:حالا کیه

یک عشق مخفی

بانو:چه شاعرانه

وای من برم دیرم شد

وبدو بدو رفتم که از دستش خلاص شم رسیدم کنار فواره آدرین نشسته بود لب حوض فواره وپاهاشو تکون میداد وجغدشم کنارش بود

پخخخخخ

آدرین قیافشو پوکر کرد وگفت سلام😐

اه بی زوق

آدرین:خب

خب؟

آدرین:چی شد خونه هاگرید

هاگرید پیچوندم ولی یک چیزی رو فهمیدم ا نم این که اسنیپ از من متنفره 

آدرین:پس بسته چی

تا ازش پرسیدم بیرونمون کرد

آدرین:چطوری اونوقت

منم کل ماجرا رو براش تاریف کردم

آدرین:یک چیزی این وسط میلنگه

تازه فهمیدی عقل کل 

آدرین:میشه پنج دقیقه نمک نریزی

مگه من نمکدونم که نمک بریزم

آدرین:دست کمی هم ازش نداری

هی میزنم دکوراسیونتو میارم پایین ها

آدرین:وا دلت میاد پسر به این جزابی رو تهدید کنی

چی تو تو جزابی خفه شو بابا

آدرین:تو خوبی 

برو بابا راستی اسم جغدت چیه 

آدرین:هدویگ

هدویگ چرا هدویگ

آدرین:یک گونه جغد قطبیه منم حوصله فکر کردن نداشتم اسم نژادیشو روش گذاشتم

خاعک خاعک یعنی خاعک ها

آدرین:از پیشی که بهتره بازم من یکم تحقیق کردم اسم نژادیشو گذاشتم تو چی پیشی نه تورو خدا پیشی

خیلی هم قشنگه چشه

آدرین: هوچی مسخرت میکنند خنگه آخه پیشی 

برو بابا کسی غلط میکنه مسخره کنه وهولش دادم که بیفته تو آب که ای دل قافل دست خودمم کشید ابفتادیم دوتایی تو آب و...

*****************************

برا بعدی۵ تا