سلامم اسم من مارینت دوپن چنگ ه.متولد سال 2001 پس یعني 18 سالمه...و امسال وارد دانشگاه میشم....مامان و باباي من تام و
سابین هستند..وعضیت مالیمون خوبه..من دختر خیلي دست و پاچلفتي ام..تو این چندسال هم همه ارزوهامو از دست دادم...توي سن
..15 سالگي یکشب دچار حمله عصبي شدم.و مجبور شدم یکهفته بیمارستان بستري باشم

 


دارم..نیمن پیک یکجور بیماري اع که از 100000نفر شاید یک نفر دچارش *Pick – Niemann *همونجا دکترا تشخییص دادن
بشه..

.که همون یکنفر من بودم...طوري که دکتر میگفت:بیمار پس از یکمدت کمکم حافظه خودشو از دست میده و بدن درد و تب
...شدیدي میگیره که 90%با مرگ همراهه


...و ناگفته نماند که این بیماري هیچ درمان ام ندارع...و فقط چند تا قرصکه کمک میکنه دیرتر با زندگي باي باي کنم
...و از همون موقع کم کم ارزوهام سوختن...رویاهام رویا باقي یمونن
.....حتي حق عاشقشدنم ندارم

 


همیشه خودمو سرزنش میکنم...وقتي دوستام از عشقشون و رویاهاشون حرف میززن فقط بید خودمو سرزنش کنم که چرا من ن؟


....اخه دختره اسکل کي میاد عاشق یک دختر بیریخت و مریض شه


....تنها کسي که منو درک میکنه ..الیاعه
الیا قد بلندي داري با چشماي عسلي و موهاي قهوه اي که خیلي خوشلش میکنه..

..راستي خودمم موهام سورمه اي . و به قول مامانم
چشان هم رنگ اقیانوس ...اخه دریا نبود؟؟؟


.....الیا سه ماه ازمن بزرگتره و حکم خواهرو برام داره...الیا یک خواهر بزرگتر از خودش و دوتا دوقلو که 6/7سالشون بیشتر نیست
.خوشبحال خودم تک فرزندم...

چهف نمونه اي
...خب بهتره داستانمو شروع کنم

 

 

باصداي زنگ گوشیم پاشدم...امروز اولین رو دانشگاه بود اما برعکس بقیه اصالذوق نداشتم رفتم سمت کمد همون لباساي همیشگي
.....رو پوشیدم
....رفتم پاین و از مامانم خداحافظیکردم و از خونه زدم بیرون
....سوارماشینم که پورشه مشکي بود شدم..

..رفتم در خونه الیا..الیا رانندگي بلد نبود براي همین باهم میرفتیم

الیا:سالم دختر....قیافتو درست کن اه اه
...اون اخمارو باز کن و گرنه نمي توني نیمه گمشدتتو پیدا کني...فکرشو بکن جفتمون عشقمانو همینجا پیدا کنیم

مرینت :جفتمون؟/؟

...به یک نگاه به منکرد لبخند از روي صورتش ماسید داشتم گریه گریه میکردم

 

...الیا:ببخشید یادم رفته بودکه ت
...

مارینت:که من یک دختر مریضم..که من هیچ شانسیبراي عشق ندارم
....از بیماریم فقط الیا+بابا+مامان+و البته دکترا خبر داشتن
ا

الیا:اینطور نیست..ت دوستاتو نبیني؟؟؟

مارینت:اونا خبررر ندارنننن الیااااااااااااااااااااااااا

..خودم از صدام وحشت کردم

 

!سریع اشکامو پاک کردمو و پامو گذاشتم روي گاز
....رسیدیم جلوي دردانشگاه

....با الیا رفتیم ت که یکي جلومونو گرفت
شما دانشجوهاي جدید هستید؟؟؟؟-

الیا:بله و شما؟؟

...من اقاي *داماکلین*مدیر اینجا هستم...به دانشگاه ما خوش اومدید-
...مارینت:ممنون

..a13 داماکلین:طبقه اول کالس

...الیا:ممنون

...با الیارفتیم سمت پله ها داشتم باال میرفتم که پام پیچ خورد و به عقب برگشتم...داشتم با سر میخوردم زمن که یکي دستمو گرفتتتت
.

..موظب باش+

...ممنون_

خواهش میکنم شما سال اولي هستي؟؟؟+
..اوهوم_

...که دوستش از اونور صداش زد

....ببخشید من باید برم...به امید دیدار+

 

..پسره قد بلند و موهاي بلوند داشت..با چشماي درشت سبز
ِ

 

*****ادرین

....سرصبحي با صداي خروس خونمون یا همون ناتالي از خواب بلندشدم

....خروس:ادرین!ادرین!بلند شو دانشگاهت دیر میشه-
ا

نمیشه نرم؟

!خروس:نه

....ادرین:از محبت شما بسیار سپاس گذاریم

...سریع رفتم سمت کمدو لباسامو عوض کردم

...راستي یادم ررفت بگم..من ادرین اگرستم مدل معروف پاریس پسر گابریل اگرست

....موهام بلونده..چشمام سبز...همه میگن به مامانم رفتم
.

....خیلي دوسش داشتم فقط حیف زود از دستش دادم

 

 

 

 

∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆∆

خب دوست گرامی نظر بده بعدی رو بدم😁

مری چه قدر مضلومه 😭

😭😭😭😭😭😭😭

خروس🤨😂😂

برابعدی ۴ نظر 😘