💫عشق وجادو💝پارت۲۳
بلخره یک فرجی شد واین نینو اومد سر میز ما که الی گفت وای سلام نینو وخفه شد خدا سر شاهده پنج دقیقه دیگه ادامه میداد سرشو میکردم تو این کاسه حلیم امروز کلاس تاریخ جادوگری داشتیم وساعت سه هم کلاس پرواز کلاس تاریخ جادوگری کسل کننده ترین کلاس بود ویک روح اونو تدریس میکرد بینز که یک روز اینقدر پیر شده کنار بخاری دفترش به خواب میره وفرداش یادش میره بدنشو باخودش ببره پرفسر بینز کلی زر زر کرد وبعد کلاس تموم شد همه از پله کان ها پایین رفتیم ورفتیم توی حیاط که آدرین ونینو رو دیدم یعنی اولین باری بود از دیدن این کله موزی اینقدر خوشحال میشدم رفتم خودمو انداختم تو بغل آدرین(دیگه تا این حد😐)وگفتم آخ کله موزی دلم واست تنگیده بود ها که تازه متوجه موقعیت خودم شدم وخودمو از بغلش کشیدم بیرون که آلیا ونینو با دوتا لبخند ژکوند به من نگریستند وآدرین هم کلا بی تفاوت که یک چش غره به اون دوتا رفتم وردامو ساف کردم و یک آدامس بادکنکی اعلای دوربز در آوردم وگذاشتم توی دهنم وجویدمش کلا وقتی زایع میشم آدامس میخورم تا ساعت دو ونیم چرت وپرت گفتیم وتوی حیاط قدم زدیم ساعت دو ونیم آدرین ونینو رفتن تو گروهشون ماهم رفتیم پیش گروهمون وپیش به سوی زمین پرواز توی زمین پرواز هوا خیلی خوب بود ودقیقا رو به روی جنگل ممنوعه بود ودرخت های جنگل ممنوعه باد بهشون میخورد وتکون میخوردن خانم هوچ اومد چشماش خیلی عجیب بود مثل شاهین کهربایی بود وموهاش کوتا وجوگندمی بود وخیلی بد اخلاق خانم هوچ گفت که همه صف بلندیم وماهم دوصف شدیم یک صف گریفیندور یک صف اسلایدرین ومن دقیقا روبه روی کلویی بودم که داشت با چشو ابرو میگفت من هیچی بلد نیستم وخودش استاد جارو سواریه که منم خیلی پوکر نگاهش کردم که خانم هوچ گفت چرا وایستادید دستاتونو بگیرید بالا وبگید بیابالا همه دستا مونو گرفتیم بالا و گفتیم بیا بالا که فقط منو آدرین موفق شدیم وکلویی داشت حرس میخورد ولی بروز نمیداد بلخره بچه های دیگه هم بعد از تلاش تونستند جارو هارو بگیرند وخانم هوچ بهمون یاد داد چطوری سوار جارو بشیم که از پشتش نیفتیم وبه کلویی گفت که مدت هاست جارو رو اصلا اشتباهی میگیره دست که منم داشت تو دلم قند آب میکردند اوخیشششششش دلم خنک شد خانم افاده ایی
خانم هوچ: بچه ها باصدای سوت من از زمین بلند میشید وبه جلو خم میشید وفرود میاید همه سوار جارو هامونشدیم خانم هوچ:یک..دو..
رز از زمین بلند شد وجیغ کشید وحدودا هفت هشت متر بالا رفت هوچم از اینجا هرچی جیغ جیغ میکرد فایده ای نداشت تا اینکه رز از پشت جارو سر خورد پایین وجیغ زد همه دور رز جمع شدیم که رز بایک لبخند گفت هیچی نیست فقط مچم شکسته خانم هوچ روبه ما کرد وگفت بچه ها من رز رو میبرم درمانگاه وتا من برنگشتم کسی حق نداره به جاروش دست بزنه وگرنه از مدرسه اخراج میشید وروبه رز کرد وگفت بیا عزیزم
رز که معلوم بود تازه درد روحس کرده بود شروع کرد به گریه کردن ولنگان لنگان با خانم هوچ رفت وقتی که اونا رفتن کلوییگفت قیافشو دیدید خجالت نمیکشه دختره گنده
همه اسلایدرین به جز آدرین به کلویی پیوستن وشروع کردن به مسخره بازی که آدرین گفت خفه شو کلویی
یک از دخترای اسلایدرین روبه آدرین گفت
نه بابا از رز لانگ باتم(ناموسا گیر ندید😐)طرف داری میکنی از اون دختر لاغر مردنی کوتوله
یک دفعه کلویی یک چیزی رو از روی زمین ور داشت وروبه بچه ها کرد وگفت بچه ها اینو این همونوسیله احمقانه رز
منم حرسی شدم وروبه کلویی گفتم اونو بده به من
کلویی یک لبخند شیطانی به من زد وگفت اینو باشه وسوار جاروش شد ورفت سمت درخت بلوط وگفت دو..پن..چنگ بیا بگیرش .....
**********************************
برا بعدی۵تا❣