💫عشق وجادو💝پارت۲۴
جارومو از رو زمین ورداشتم وخواستم سوارش شم وپرواز کنم که آدرین دستشو گرفت جلوم ومانع رفتنم شد
آدرین:کلویی ببین اگه همین الا تمومش نکنی دیگه نه من نه تو
کلویی:اواه آدریکنززززز
ویک عشوه قاطری اومد و گفت باشه
ویاد آورو گرفت تو دستش ویک نگاه بهش کرد وبا تمام توانش پرتش کرد منم سوار جارو شدم وپرواز کردم وبا تمام سرعت به جلو رفتم ویاد آورو توی هوا قاپیدم واومدم دور بزنم که چشمم خورو به پرفوسر مک گوناگال که توی دفترش بود ویک دفعه جارو رم کرد و از پشت خواست، از روی جارو بیفتم که دیدم افتادم بغل یکی وسرمو برگردوندم دیدم آدرین خودمونه ومن دقیقا جلو جارو ام واونم محکم منو گرفته
آدرین:خیلی کله شقی دختر
منم یک نقشه به زهنم رسید وگفتم تازه کجاشو دیدی😈
وچون قلق جارو اومده بود دستم سر جارو رو روبه بالا کشیدم ودور زدم به سمت جنگل ممنوعه وبا تمام سرعت پرواز کردم موهام توی باد تکون میخورد و ردا منو آدرین مثل دوتا پرچم توی هوا تکونمیخورد وجفتمون از خوشحالی داد میزدیم وبا تمام سرعتم پرواز میکردیم وبر بالای جنگل سیاهی که اون پاین بود دور میزدیم بلخره بعد از کلی دور دور با این باب اسفنجی چش سبز بنده رضایت دادم که برگردیم به زمین پرواز وخیلی شیک ومجلسی فرود اومدیم که همه شروع کردن دست وزدن وجیغ کشیدن که در این بین یک صدایی گفت
مکگوناگال :مارینت دوپنچنگ
یواش در گوش آدرین گفتم اوه اوه بدبخت شدم مکگوناگال دیدم
که مک گوناگال اومد سمتم قلبم تالاپ تولوپ به سینم میکوبید فکر کن، آدرین متوجه شده بود ودستمو گرفت ویک فشار ریز داد منم فقط آب دهنمو با صدا قورت دادم
مکگوناگال: تاحالا هیچ کس تو هاگوارتز...
بعد از یک مکس کوتاه ادامه داد تو چطور جرعت کردی ممکن بود گردنت بشکنه
آدرین جلو اومد وگفت:پرورفسر تقصیر اون نبود
مکگوناگال:شما ساکت آقای آگراست
آلیا:آخه کلویی
مک گوناگال :بسه خانم سزار با من بیا دوپنچنگ
منم باهاش رفتم داخل قلعه موقعه رفتن چشمم به چهره خندون کلویی وسابریناخورد اشکم داشت در میومد آب دهنمو قورت دادم میخواستم حرفی بزنم ولی مگه میشد دریغا از یک کلمه مک گونال همینطوری میرفت ومنم پشت سرش میرفتم مطمعا بودم اخراج میشم همینجوری داشتیم از پله ها بالا میرفتیم باخودم گفتم داره میبرتم پیش دامبلدور ولی به یک کلاس رسیدیم مکگوناگال یک تقه به در زد ودرو باز کرد ورو به استاد کلاس گفت
مکگوناگال:ببخشید پورفسر فیلیت ویک میشه چند لحضه وود رو ببرم بیرون؟
فیلیت ویک: ب..بله حتما
وود وایستا وود به لاتین میشه چوب چوب میخواد چی کار نکنه میخواد تنبیه فیزیکی کنه الا چه غلطی کنم اگه فیزی کی تنبیه کنه شکایت میکنم والا ایشش یک دفعه یک پسر قد بلند هیکلی اومد بیرون اولالا عجب تیکه ایه برا خودش ها شیطونه میگه مخشو بزنم (😐😐😐😐😐ناموسا میخوان اخراجت کنن الاغ/مرینت: آخ پسره خیلی چیگره

/من برم بمیرم😐🤦♀️) پسره گیج منو مکگوناگال رو نگاه کرد
مکگونال:وود ومرینت با من بیاید
وا پس وود ایشون منو باش فکر کردم چوبه مستر وود شما فیزیکی هم مارو تنبیه کنی ما مخالفتی نداریم( 😑دیگه رد دادممممممممم) وجفتمون همچو دو جوجه اردک خیلی زیبا ورویایی افتادیم دنبال مکگونال رفتیم انتهای راهرو که یک کلاس بود دیدم پسره به سال چهارم پنجم میخوره ولی عسیسم اختلاف سنی برا من محم نیست ها(آدریییییننننننننننن/آدرین:ها؟/بیا اینو جمع کن داره میره رو مخم ها)وارد کلاسه شدیم تو کلاس فقط بد عنق بود که داشت روی تخته حرفای بدبد مینوشت که خود منم سرخ شدی بودم وایستا ببینم اتاق خالی من واین پسره آقا غلط کردم من به همون تنبیه با چوب راضی ام اصلا اخراجم کنید من نموخوام یک دفعه مکگوناگال رشته افکارمو پاره کرد وروبه بد عنق گفت برو بیرون بدعنق گچو انداخت توی سطل وزیر لب با غر غر رفت بیرون رو به من کرد وگفت دوپنچنگ این اولویر ووده
اواه اولویر چه اسمی الهی عسیس من روبه اولویر کرد وگفت اولویر برات یک بازیکن جستجو گر پیدا کردم
اولویر:جدی میگید پورفسر
مکگونال:بله که جدی میگم اولویر این دختر معرکست نمیدونی چه حرکاتی با جارو میکرد حتی چارلی هم نمیتونست این کارا رو بکنه مرینت اولین بارته که سوار جارو میشی دورسته
بله پورفسر
اولویر عین خر تیتاب خورده شده بود فقط مونده بود عر عر کنه 😐
اولویر:دوپنچنگ تاحالا مسابقه کودیچ دیدی درسته؟
مکگوناگال:چنگ اولویر کاپیتان گریفیندوره
اولویر یک چرخ دور من زد وقشنگ منو وارسی کرد وبا اون چشماش داشت منو میخورد که زیر لب گفتم خوشمزست
که مکگونال فک کنم شنید وگفت چیزی گفتی
نه نه پورفسر
اولویر :این معرکست انگار برای جستجو گری زاده شده سریع فرز چابک پورفوسر باید یک جارو معرکه براش بگیریم مثلا نیمبوس دوهزار یا پاک جارو هفت
مکگونال:اول باید دامبل دور رو راضی کنم که این قانون رو از خیرش بگزره این یک بار ماباید برنده بشیم پارسال که از اسلایدرین ها باخته بودیم تا یک هفته نمیتونستم تو چشم اسنیپ نگاه کنم واز زیر عینکش به من نگاه کرد وگفت دوپنچنگ تو باید خیلی تمرین کنی وگرنه باید یک تنبیه دیگه برات در نظر بگیرم
سر میز شام نشسته بودیم من، ماجرا رو برای آلیا تاریف کردم
آلیا:شوخی میکنی اصلا مگه میشه یک سال اولی تو توی
میدونم توی یک قرن جوون ترین بازیکن کودیچ هستم فقط الی تورو جون هرکی دوست داری بین خودمو خودت باقی بمونه وگرنه وود کلمو میکنه
آلیا:من دهنم قرص قرصه
توی همین لحضه مارلی ومانلی اومدن داخل وبه سمت من اومدن مارلی یکی زد رو شونم وگفت
تبریک میگم مری اولویر همه چیزه برای ما گفت ما مدافعه های تیم کوودیچ گریفیندور هستیم
مانلی:امسال تصمیم داریم جام رو ببریم بعد از رفتن چارلی ما دیگه برنده جام نشدیم معلومه کارت خیلی خوبه چون وقتی اولویر از تو تعریف میکرد بالا پایین میپرید وجیغ جیغ میکرد مسره گنده بک
جدییییی اون از من تاریف کرد
داشتم خر زوق میشدم که تازه متوجه شدم اهم کردم و گفتم یعنیچیزه این خیلی خوبه

یک دفعه کلویی اومد وگفت چی شد دوپان ...چنگ کی وسایلتو جمع میکنی ومیری پیش ماگل ها
میبینم که آدرین نیست افسارتو بکشه میخوای بگم بیاد😏
کلویی:تو..تو خیلی ی عرضه ای احمق اگه عرضه دوری نظرت راجب یک دوعل جادوگری چیه ها بدون آدرین چون اون همش گند های تو رو که نباید جمع کنه
داشتم آتیش میگرفتم که آلیا گفت من دستیارشم
کلویی:یعنی قبوله؟
آره 😏
کلویی:نیمه شب توی تالار مدال ها در اونجا همیشه باز دیر نکنی ها
ورفت
آلیا تو میدونی اصلا دوعل جادوگری چیه به جای من زر زر میکنی بعدشم منظورت چیه تو دستیار منی😐
آلیا:بله که میدونم منظورمم از دستیار این بود که اگه موردی من جات بجنگم
چیییییییییی
آلیا:نترس بابا تو وکلویی فاقش بهم جرقه پرت کنید عرضه دوعل که ندارید
منو الی رفتیم تو اتاق وتاساعت دوازده داشتم از آلیا ورد یا میگرفتم رفتیم بیرون که یکدفعه تابلوی اسلایدرین هادرش باز شد وآدرین ونینو با حالتی غطبناک بیرون اومدن وتابلو رو بستن وروبه نو آلیا گفتن همین الا برگردید به خوابگاهتون وگرنه به پرسی میگیم
اواه چه هماهنگ چند ساعته تمرین میکنید ودست الی رو کشیدم که آدرین گفت نینو ولشون کن بیا برگردیم منم میخواستم حرس خوردنشونو ببینم برگشتم دیدم آدرین هی داره میگه خون اصیل نیحی نیحی پس اسم رمزشون این بید ولی کسی تو تابلو نبود نینو با غر غر گفت الا چه غلطی بکنیم
آلیا:تغصیر خدتونه کم تو کار خانم ها دخالت کنید
آدرین ونینو هم دنبال ما اومدن وتو راه همش نصیحت میکردن منو الی هم یک گوشمون در یکی دیگه دروازه
نینو:ص..صدا خر خر میاد
آلیا:خانم نوریسه
یکدفعه به عقب برگشتیم دیدیم رز روی پله ها خوابش برده لای چشماشو باز کرد که آدرین پشت من ونینو پشت آلیا قایم شد
رز:خوب شد اومدید من اسم رمز جدید رو یادم رفته
آلیا: اسم رمز پوزه خوک ولی الا به دردت نمیخوره همه نقاشی ها رفتن شب نشینی
راستی رز دستت خوب شد
رز دستشو بالا آورد وگفت :آره خانم پامفری تو یک چشم بهم زدن خوبش کرد
خیلی خوبه رز ما باید بریم یک جایی فیلا خداحافظ
رز:نه منو اینجا تنها نظارید
آلیا کلافه نگاهی به ساعتش کرد وگفت اگه ما دوتا دیر برسیم یا گیر بیفتیم قسم میخورم طلسم لولو خور خوره رو که کورالین میگفت یاد بگیرم وشما سه تا رو نابود کنم وبا لگد به پای نینو زد
رز:سه منظورت چیه سه نفر
که آلیا با دستش موهای اون دوتا رو کشید وآوردشون جلو وگفت تو واین دوتا پاسبان بیعرضه خرفت😐
منم داشتم به زور خودمو گیر میدادم کا نخندم بلخره راه افتادیم به سمت محل قرارمون با کلویی به طبقه سوم رسیدیم وارد تالار نشان ها ومدال ها شدیم کلویی هنوز نیومده بود دیگه داشتم کفری میشدم گفتم فس فسو خانم ترسیده نیومده
ساعت نزدیک های یک بود
بچه ها بریم کلویی نمیاد وراه افتادیم که بریم یکدفعه بد عنق روبه رومون ظاحر شد وجیغ کشید
که قلبم اومد تو لوز المعدم
بدعنق ساکتتتتت
بدعنق:نچ نچ نچ سال اولی های پخمه این موقعه در حال پرسه زدن من باید به فیلیچ خبر بدم بچه ها به نفع خودتونه
نینو با پرخاش به بد عنق زربه زد وگفت برو کناررر
ولی این کار باعث شد که بدعنق جیغ بلندی بکشه وبگه:بچه ها از خوابگاه بیرون اومدن بچه ها الا توی راهرو کلاس های ورد جادویی هستنددددد
همه خم شدیم از زیر بدعنق به در راهرو ممنوعه رسیدیم درش قفل بود بر خلاف سری های قبل
اوه نه بچه ها بدبخت شدیم
آدرین:مرینتتتتتت
نهههههه
آلیا چوبشو بالا گرفت وگفت آلوهومورا وردر باز شد
ای بخشکی شانس ها الا بدبخت میشیم از چاله در اومدیم افتادیم تو چاه ها اینا سگ سه سر ببینن که سنگ کوب میکنن همه بدو بدو رفتن تو ولی من گفتم نه بچه ها اونجا راهرو ممنوعست که آدرین ستمو کشید وگفت هیش بیا لعنای ورفتیم داخل راهرو ودرو بستیم که صدای دعوای بدعنق وفیلیچ اومد وبلخره بدعنق از اونجا رفت
رز که از آستین من آویزون بود گفتم باباهیچی نیست بیخیال بچه ها به زور به ته راهرو رفتن منم هی سعی میکردم جلوشونو بگیرم
آدرینننن
آدرین:چیه
یک غلطی بکن لعنتی
آدرین:مری هیچ کاری نمیشه کرد فقط بیا دنبالشون بریم بلخره که باید به آلیا ونینو میگفتیم
اما...
آدرین:بیا
ورفتیم در انتهای راهرو قفل نبود البته به لطف بنده آلیا درو چرخوند ورفت تو ودرو بست تا از دست فیلیچ در امان باشیم منم سفت آدرینو چسبیده بودم چون میدونستم چی انتظارمونو داره وقلبم محکم تالاپ تولوپ میکرد وآدرین آروم گفت بابا هیششش ما پنج نفریم اینقدر ترس نداره که یک دفعه بچه ها متوجه سگ جون شدن و آلیا که دستش به دستگیره بود زود درو باز کرد وگفت من بین مرگو فیلیچ فیلیچ رو انتخواب میکنم وهمه دویدن ورفتیم بیرون آدرین ونینو جلو تابلو خودشون وایستادن وسرا سیمه رفتن تو ماهم به تابلو رسیدیم
بانو چاق: شما تا الا کجا بودید؟
ه..هیچا پوزه خوک پوزه خوک
وارد سالن اجتماع گیریفیندور شدیم خودمونو انداختیم روی مبلا وآلیو بانفس نفس گفت اون سگ چ چرا تو مدرسست
ده آخه عقل کل مگه ندیدی اون روی یک دریچه بود وداشت از یک چیزی محافظت میکرد
آلیا:دقتتو برم من
ما اینیم دیگه😎
رز :من هیچی ندیدم شب خوش
ورفت .....
*************
بهله مرینت عاشق میشود😐🤦♀️