💕my princess don't scared💕{پارت4}
تصمیمم و گرفته بودم....میخواستم از اینجا برم...نمیدونم کجا اما میخوام برم...قرار بود که امشب یواشکی از قصر برم بیرون...خیلی استرس داشتم که نکنه نتونم و گیر بیفتم و لوکا همه چیز و بفهمه....توی افکاراتم غرق بود که تقه ای به در خورد و الیا وارد اتاق شد و با عجله به سمتم اومد و گفت:
_همه چی امادس امشب میتونی راه بیفتی.
کاغذی جلوم گرفت و گفت:
_بیا این کاغذ و بگیر ادرس خونه عموم توش نوشته شده میتونی بری اونجا.
الیا رو بغل کردم و با بغض گفتم:
_خیلی ممنونم الیا اگه تو نبودی من چیکار میکردم.هان؟
_این چه حرفیه دختر این تنها کاریه که میتونم بخاطرت بکنم پرنسس
******
دیگه وقتش بود نل سیاه رنگی که الیا برام اورده بود و پوشیدم و موهای بلندمو که تا پایین کمرم بودن از زیرش بیرون اوردم. موهایی به سیاهی شب که از مامانم به ارث برده بودم همه به موهام حسودیشون میشد!کیفی که برای سفرم اماده کرده بودم و روی شونم انداختم و منتظر الیا شدم.از استرس داشتم پوست دستمو میکندم زیاد طول نکشید که الیا اومد تو گفت:
_همه چیز امادس....زود باش بریم
_باشه
شنلم و روی سرم انداختم و دنبال الیا راه افتادم.جلوی قفسه کتاب ها وایساد و ششمین کتاب از طبقه چهارم و به سمت خودش کشید که قفسه مثل یه در باز شد و راه پله مخفی کتابخونه نمایان شد.الیا مشعل کنار قفسه رو برداشت و راه افتاد.اینجا یه کتابخونه مخفی که فقط من و الیا و مامانم و بابا ازش خبر داشتیم اینجا یه عالمه کتاب داشت هرکتابی که فکرش و بکنی توی این کتابخونه وجود داشت و من تمام وقتم و سرف خوندن این کتابا کردم مامانم میگفت که اینجاروبابابزرگش ساخته یه کتابخانه مخفی.مامانم میگفت اون عاشق کتابخوندن بوده و تمام کتاب های اینجارو خونده.با صدای الیا به خودم اومدم.
_زودباش مرینت
به دری که وسط کتابخونه وجود داشت و به بیرون راه داشت رسیدیم.الیا قفل در و باز کرد و اروم به بیرون سرک کشید.
_خب کسی نیست؟
_نه امنه بیا بریم.
اروم اومدیم بیرون و به سمت در پشتی قصر رفتیم.
_نگهبانایی که اینجا بودن و مشغول کردم اما معلوم نیست که کی سر و کلشون پیدا میشه.
الیا رو سفت در اغوش گرفتم و گفتم:
_خیلی ممنونم الیا!بابت همه پی ازت ممنونم...دلم برات تنگ میشه...قول بده که مواظب خودت باشی باشه؟
الیا یعدفه زد زیر گریه و میون گریه گفت:
_منم همینطور مرینت...قول بده که زود برگردی باشه؟
_باشه قول میدم
الیا اشکاشو پاک کرد و گفت:
_خب دیگه برو زود باش
از قصر خارج شدم و به سمت جنگل پشت قصر رفتم با تمام توانم شروع کردم به دویدن.وقتی به اندازه کافی از قصر دور شدم وایسادم و زیر یه درخت نشستم.
_ها..ها..ها بالاخره از قصر اومدم بیرون....اما حالا چی؟باید چیکار کنم؟مامان کاری که گفتی و کردم حالا چی؟
نمیدونم چقدر گذشت که کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.
******
توی خواب و خیال بودم که حس کردم چیزی روی بینیمه.بینیم و با دستم خاروندم اما باز دوباره همون چیز دوباره قلقلکم داد ایندفعه چشمام و باز کردم که با دوتا گوی سبز مواجه شدم.با ترس از سرجام پریدم و جیغ زدم.پریدن من هما برخورد سرما بهم.روی زمین نشستم و با دستم سرمو ماساژ میدادم و زیر لب غر میزدم.
_اخ سرم ای سرم مادر اخ چه کله محکمی داشت سرم نابود شد....
به اونی که صاحباون تو گوی سبز بود نگاه کردم اونم روی زمین نشسته بود و داشت با دستش سرشو ماساژ میداد.صبر کن ببینم این دیگه کیه؟از بالا تا پیین انالیزش کردم.لباسی شبیه به گربه ها پوشیده بود.موهایی بلوند و چشمهایی سبز یه شنلم پوشیده بود وای عجب هیکلی داره...اَه مرینت دختره ی هیز این چرتو پرتا چیه که میگی!پسر گربه ای از جاش بلند شد و دستش و جلوم گرفت و گفت:
_حالتون خوبه بانو؟
اروم دستمو جلو بردم و توی دستش گذاشتم و بلند شدم.
_تو دیگه کی هستی؟
دستشو گذاشت روی سینش و خم شد و گفت:
_من کت نوار هستم بانو
با تعجب گفتم:
_کت نوار...چه اسم عجیبی!
_میدونم همه اینو بهم میگن...خب این بانوی زیبا اسم ندارن؟
عصبانی شدم و گفتم:
_معلومه که دارن اسمم مرینته
کت نوار دستشو زیر چونش گذاشت و متفکرانه گفت:
_مرینت چه اسم قشنگی.مرینت.....
چند لحظه مکث کرد و بعد با تعجب گفت:
_ببینم تو پرنسس مرینت نیستی؟
اه گند زدم مثلا میخواستم کسی نفهمه من پرنسسم اما همین اول کاری گند زدم.با دستپاچگی گفتم:
_چی پرنسس مرینت...نه من اون نیستم حتما اشتباه میکنی
_نه تو خودشی پرنسس مرینتی تنها کسی که تو سرزمین یه همچین موهایی داره فقط تویی!
و به موهام اشاره کرد.اه گند زدم منو شناخت
_خیلی خب باشه تو درست میگی من پرنسسم.
کت نوار دستم و گرفت و گفت:
_از اشناییت خوشبختم مادمازل!
و بوسه ای روی دستم زد.لپام سرخ شدن و احساس کردم که داغ کردم.دستم از دستش بیرون اوردم و گفتم:
_منم همینطور کت نوار.
عررر دیدین بالاخره کت نوارم وارد داستان شد😍از این ببعد صحنه های مریکتی خیلی قشنگی داریم😍.
این اولین داستان مریکتیه که مینویسم😁
برا پارت بعد15 تا نظر پلیز💕
فعلا بای پشمکام💕(از این ببعد بهتون میگم پشمک چطوره؟😁)