💸بچه مایه دار پولتو وردار💸پارت۲۳ و۲۴
یکهو جرقه ای توی سرم زده شد به خاطر همین جلوی چشمای بهت زده آدرین سریع به سمت انباری که پایین خونمون بود دویدم دره انباریرو که باز کردم از پله هاش پایین رفتمو برقو روشن کردم توی فکرم بود که یه سری وسایل خرتوپرت که اینجا هم داشتم بفروشم ولی خب نشد
شروع کردم به گشتن بین وسایال خدا خدا میکردم که بتونم پیداش کنم آخه وقتی یاده نگاهه آدرین می افتادم که چه قدر دوست داشت پیتزاش با قیمه باشه دلم میخواست براش اونطوری که دلش میخواد درست کنم
آدرین_دنبال چی میگردی؟کمک نمیخوایی...نکن دیوونه می افته روت پرس میشی
_وایسا آدرین این زیره
آدرین_خب بذار برش دارم اینطوری استخونم برات نمیمونه
با غرغر درحالیکه تا کمر خم شده بودم صدامو خودم به زور میشنیدم گفتم:
_خب تو مردی اونجا؟بگیرش تا نیفته
همینکه دستم بهش رسید لبخندی زدم اما همینکه خواستم برش دارم یکهو کمده بزرگی که زیرش یه سری وسایل بود لرزید وحشت زده جیغی زدم که همون لحظه کمده گرفته شد
آدرین_بیا اینور بیشتر از این نمیتونم نگهش دارم
از ترس خشکم زده بود اصال نمیتونستم حرکتی کنم آدرین که معلوم بود داره زور میزنه به سختی گفت
آدرین_دیوونه بیا اینور
آدرین پاشو جلو آوردو به مچ پام ضربه ای زد که باعث شد به خودم بیامو سریع عقب بکشم اونم با یه حرکت کمدو که هیچ جوره نمیتونست نگه داره تا حداقل راست وایسه ولش کردو سریع منو گرفتو خودش به کمده پشت کرد منو به خودش فشار داد(😐😐😐 من آدرینت شیپر نیستم وگرنه الا داشتم غر میدادم) که با شنیدن صدای وحشتناک افتادن کمده جیغی کشیدم
آدرین_ششش چیزی نیست
وقتی اوضاع آروم شد برای یه لحظه گرمای تن آدرین باعث شد قلبم ملتهب بشه حلقه دستاش که محکم دورمو گرفته بودو از پشت منو به خودش چسبونده بود تا اگه چیزی از روی کمد افتاد به من نخوره
یعنی آدرین جونه منو نجات داده بود؟وای خدایا چشمام روی هم بسته شد وقتی بین عضله های سفتش بودم یه حس پناه خاصی بهم دست داد انگار میتونستم بهش پناه ببرم ولی هیچ کدوم از این حواس برام قابل هضم نبود
آدرین_آدم عاقل کارتن میذاره زیر کمد؟یا میذاره باالش
صدای آرومو ملتهبشو که شنیدم یه طوری شدم به خاطر همین لرزش خفیفی توی تنم ایجاد شد که باعث شد آدرین به خودش بیادو منو ول کنه به سمتش برنگشتم حسابی سرخ شده بودم وای خاک به سرم من بغل آدرین بودم؟چشم مایکل روشن(واقعا چشمش روشن😂😂😂😂)
آدرین_اون چیزی که میخواستیو بده ببینم چرخ گوشت دستی که به خودم فشار داده بودم با لپایی که سرخ شده بود به سمتش گرفتم با دیدن چرخ گوشت حالت چشماش تغییر کرد
آدرین_تو به خاطر من جونتو به خطر انداختی؟ میدونستی اگه نمی اومدم دنبالت االن اون زیر بودی
_خب بی حساب شدیم دیگه نمیتونی منت بذاری
آدرین_من چندبار منت گذاشتم؟(اصلا اصلا پس اون عمه من بود تو پارت های اول😡)
چشم غره ای بهش رفتمو بدون توجه بهش از انباری بیرون اومدم وای خدا هنوز باورم نمیشه من تو بغل آدرین بودم از اون شگفت انگیزتر این بود که آدرین جونمو نجات داده بود (بپا پس نیفتی😐)تازه دوباره خودشو به خطر انداخت منو از اون وسایل دور نگه داشت وای خدا این پسره واقعا کیه؟چرا اینقدر دو شخصیتیه چرخ گوشتو حسابی شستمو روی سینک گذاشتم تا خشک بشه که همون لحظه آدرین با یه اخم وارد آشپزخونه شد ابرویی باال دادم
_اینطوری اخماتو بردی توهم که کمکم نکنی؟
آدرین_اگه اتفاقی برات می افتاد خودمو نمی بخشیدم
_حاال که نیفتاده بیا این سوسیارو خورد کن تا من...وایسا ببینم ماکه قارچ نداریم
آدرین_خب اینهمه توش چیز میریزیم دیگه قارچ میخواد چی کار
پوفی کشیدم آدرین به آشپزخونه که کفش موزاییک بود نگاه کرد فکر کنم داشت به این فکر میکرد که کجا بشینه کمی خجالت کشیدم اما سریع به سمت قالیچه رفتمو روی زمین آشپزخونه براش انداختم
_بیا بشین
آدرین روی قالیچه نشست و مشغوله کارش شد با دیدنش که داشت با چاقو سوسیارو تیکه تیکه میکرد اونم با اون هیکلش خندم گرفته بود نگامو ازش گرفتمو چرخ گوشتو روی زمین گذاشتم آدرین نگاهشو باال آوردو بهم نگاه کرد
آدرین_ماله کیه این؟فکر نکنم ماله پدرومادرتم باشه آخه خیلی قدیمیه
_ماله مامان بزرگمه
آدرین_کار میکنه؟
_آره فقط دستیه
گوشتارو حسابی کوچیک کردم بعد انداختم توی دهانش شروع کردم به چرخوندن دستش وای خدا چه کار سختی بود اینطوری که من جونم میاد باال به سختی شروع کردم به چرخوندنش که دیدم آدرین چاقورو ول کردو بهم نگاه کرد
آدرین_کاره راحتو دادی به من سخته ماله تو؟به نظرت به غیرتم بر نمیخوره؟
سرمو باال آوردم که باعث شد با چشمو ابرو بهم اشاره کنه که ببرم براش
آدرین_بیا کارامونو عوض کنیم
خندم گرفته بود به خاطرهمین وسایالرو به سمتش بردمو درعوض ظرف سوسیو از دستش گرفتمو مشغوله ریز کردن سوسیسا شدم با دیدن سوسیسایی که ریزش کرده بود خندم گرفته بود هرکدومش یه طرح داشت
_تا حاال از این کارا نکردی؟
آدرین_نه خوشحالم که یه موقعیت پیش اومد آشپزی کنم دو روز دیگه زن گرفتم آبروم پیشش نر ه
ناخواسته وقتی فکر میکردم که آدرین زن بگیره یه طوری میشدم انگار خوشم نمی اومد نمیدونم چه مرگم بود اما دلم میخواست همین طور مجرد بمونه همه کارارو باهم کردیم صدای جیغ جیغای من از دست آدرین صدای مردونه اون توی آشپزخونه حتی صدای کلکالمون سر اینکه کی پیتزارو تزئین کنه زیباترین اتفاقاتی بود که توی این مدت برام اتفاق افتاده بود
چه قدر خوشحال بودم که آدرین کنارم بود کنارش که بودم همه خستگی هامو فراموش میکردم اوضاع داغونم حاله خرابم حتی نبود داداشم دست خودم نبود ولی احساس میکردم وقتی آدرین این شخصیتیه منم میشم یه شخصیت دیگه طوری که هردومون فراموش میکردیم که اون طلبکار منه و من بدهکار اون هردومون باهم جلوی فر اجاق گاز خم شدیمو از پشت شیشه فر به پیتزا نگاه کردیم
_یعنی آماده شده؟
آدرین_از من میپرسی؟
_خب روش که قهوه ای شده
آدرین_میخوایی سرچ کنم؟
خندم گرفته بود خودشم خندید
آدرین_من دیگه تحمل ندارم مهم نیست آمادس یا نه بیارش بیرون
درحالیکه دستگیره دستیمو دستم کرده بودم دره فرو باز کردم ماهان هم سریع یه دستمال آورد تا اگه من نتونستم بگیرمش اون این کارو بکنه همزمان باهم دو طرف لبه ظرفو گرفتیمو بیرونش آوردیم گذاشتیم روی زمین
آدرین_آمادس مطمئنم
_وای پنیر زیاد روش ریختیم آدرین
آدرین_خب اینطوری خوشمزس
_آخه اینقدر پنیر
آدرین خندیدو بلند شد چاقورو آورد در کمال تعجب دیدم روی زمین نشست و مشغوله قاچ کردنش شد منم عینه خودش روی زمین نشستمو به حرکت دستش نگاه کردم دستاش چه قدر خوشگل بود کاش میتونستم دستاشو بگیرم یا بهش بگم یکم دیگه
بغلم کنه (خاعک یعنی خاک ها🤦♀️🤦♀️)آخه وقتی توی بغلش بودم برای یه لحظه دنیا برام متوقف شد و هیچی حالیم نبود خوش به حال رز
آدرین_نمیگیریش؟دستم خشک شد
با شنیدن صداش از فکرو خیال بیرون اومدمو به دستش که یه قاچ از پیتزا توی دستش بود نگاه کردم دستمو به سمت پیتزا بردمو از دستش گرفتم
آدرین_دستم چشه که اینطوری نگاش میکردی؟
کمی سرخ شدم که خندید
آدرین_من میرم اینو میخورم تو یکی دیگه برای خودت درست کن
چشم غره ای بهش رفتم که با صدای بلندی زد زیر خنده خودمم آروم خندیدم همونطور که به کابینت تکیه داده بودیمو به روبه رومون نگاه میکردیم بینمون پیتزا بود آدرین برای خودش که یه قاچ برمیداشت برای منم میبریدو دستم میداد دلم نمیخواست هیچ کدوم از این صحنه ها تموم بشه یا حتی از یادم بره دلم میخواست هرکدومش صدبار پشت سرهم برام تکرار بشن آدرین خودشو به سمت قالیچه کش آوردو به سمتم گرفت از دستش گرفتم که بهم اشاره کرد بندازم زیرم
آدرین_تو دختری...بنداز زیرت(😳من خجالت کشیدم)
از خجالت حسابی سرخ شدم خودشم لبخند محوی زدو روشو ازم گرفت چه قدر بیشعور بود نمیگفت من خجالت میکشم ای بابا خواستم دوباره بخورم اما دیدم نمیتونم آخه از شدت خجالت و گری که گرفته بودم هیچ کاری نمیتونستم بکنم
آدرین_ببخشید منظوری نداشتم(اصلا منظور نداشتی😳😐)
پوفی کشیدم ای خدا این از کجا فهمید
آدرین پیتزا که تموم شد بلند شدو به سمت پارچ آبی که روی سینک بود رفت
آدرین_آب میخوری؟
سری به نشونه آره تکون دادم که یه لیوان برام ریخت آبو که خوردم با چشمای گرد شده دیدم همون لیوانو برداشتو آب توش ریخت خورد وویی خدا ببین چه کارا که نمیکنه از روی زمین بلند شدم روبه روش ایستادمو ظرفو توی سینک گذاشتم
آدرین_یه چیزی بهت بگم؟
به سمتش برگشتمو منتظر بهش نگاه کردم
آدرین_بهم اعتماد داری؟
***********************************
آدرین_بهم اعتماد داری؟
ناخواسته سری به نشونه آره تکون دادم که لباشو با زبونش خیس کرد
_چرا حرفتو نمیزنی؟
آدرین کالفه پوفی کشیدو نگاشو ازم گرفت
آدرین_بذار اینجا بمونم اینطوری خیالم راحت تره
چشمام تا آخرین حد ممکن گرد شد با تعجب بهش نگاه کردم که چشمامو عصبی روی هم بستو پوفی کشید
آدرین_یا اصال بیا خونه ما منطورم خونه مجردیم نیست خونه ای که مادرمو خواهرزادم توشن
_من خودم خونه دارم
آدرینن نگاهشو به سمتم چرخوند نمیدونم چرا اما دلم میخواد آره بذار بمونه مغزم میگفت نه بدبخت خودم که این وسط داشتم بین زدوخورد های این دوتا سیاه و کبود میشدم
آدرین_باشه حداقل بذار این جا بمونم به خدا من هیچ هدفی جز اینکه مراقبت
باشم ندارم من تا ظهر شرکتم میام اینجا نهار میخورم یا اگرم خواستی از بیرون میگیرم برای اینکه راحت تر باشی اصال فقط شبا میام
_آدرین میدونم فقط هدفت کمکه اما من دست و پا چلفتی نیستم میتونم از پس خودم بر بیام نگران من نباش تو اگه خیلی نگران منی داداشمو آزاد کن
آدرین عصبی دستی توموهاش کشیدو دست به کمر به اطراف آشپزخونه نگاه میکرد نمیدونم چرا هروقت این حرفو میزدم یکهو آدرین اینطوری میشد احساس میکردم این قضیه یکم بوداره فکر میکنم از عمد این کارو کرده ولی هدفشو نمیدونم که چی هست
آدرین_نگران آبروتی؟حرفی نیست منم نمیخوام آبروی یه دختر بی گناهو ببرم ماشینمو عوض میکنم یواشکی میام
_مثال چی میخری؟میدونی ما توی چه محلیه ای داریم زندگی میکنیم؟
آدرین_پراید
_پراید؟آخه تو پشت فرمون پراید جات میشه؟آدرین
آدرین تک خنده ای کرد خودمم خندم گر فته بود چه قدر باحال بود
آدرین_مجبورم تو نگران نباش خودمو جا میکنم
_ این چیزیرو حل نمیکنه من تو این خونه جام امنه آدرین مگه قراره دزدی قاتلی چیزی بیاد
آدرین_یه دختر تنها که همه همسایه ها میدونن که داداشش زندانه از طرفیم توی یه همچین محله ای انتظار داری بذار م تنها باشی؟
_خب داداشمو ول کن تا تنها نباشم
آدرین_میشه اینقدر این مسئلرو جلو نیاری؟
_مگه نمیخوایی من آسیبی نبینم خب...
آدرین_مگه من مردم؟
با حرفی که زد قلبم هوری ریخت نه از ترس از اون چیزی که توی چشماش دیدم قلبم اونقدر بوم بوم میزد که احساس کردم حتی سرمم داغ کرد این امکان نداره مطمئنم دارم اشتباه چشاشو ترجمه میکنم
آدرین_من میام...االنم میرم تا تو راحت تر باشی
آدرین خواست از آشپزخونه بره بیرون که سریع صداش زدم که باعث شد وایسه
_نیازی نیست اتفاقی افتاد بهت زنگ میزنم قول میدم
آدرین مشکوک به سمتم برگشت که باعث شد کمی هول کنم
آدرین_شماره منو از کجا داری؟
_خب االن میدیش دیگه
آدرین دستشو توی جیبش فرو کرد راست شدو سینشو جلو داد
آدرین_مامانم گفته که شماره به غریبه ندم
با شنیدن این حرفش اول چشمام گرد شد اما وقتی چشمم به قیافه خودش افتاد که داشت جلوی خندشو میگرفت زدم زیر خنده که صدای خنده مردونه اونم بلند شد وای خدا چه قدر بامزه این حرفو زده بود
آدرین_کوفت من میرم اگه تونستی برای شام دوباره پیتزا درست کن
چشم غره ای بهش رفتم که اونم بی خیال شدو از آشپزخونه بیرون رفت وقتی صدای در هالو شنیدم فهمیدم رفت بیرون به خاطرهمین با عصبانیت مشتی به سینک زدم
_اه از دست این پسره چه قدر یه دندس
آدرین_برای محکم کاری کلید خونرو بهم بده
با شنیدن صداش یکهو از جا پریدمو دستمو روی قلبم گذاشتم
_وای خدا...وای من از دست تو آخرش دق میکنم
آدرین_برای محکم کاری کلید خونرو بهم بده
با شنیدن صداش یکهو از جا پریدمو دستمو روی قلبم گذاشتم
_وای خدا...وای من از دست تو آخرش دق میکنم
آدرین_کلیدت کجاس؟
_کلیدو میخوایی چی کار در بزن بازش میکنم
آدرین عینه این دخترا پشت چشمی نازک کرد که به سختی جلوی خندمو گرفتم
آدرین_به شما اعتمادی نیست
پوفی کشیدمو به سمت کیفم که گوشه اتاقم بود رفتم کیفمو برداشتمو دنبال دسته کلیدم گشتم که وقتی توی دستم اومد درش آوردمو به سمتش گرفتم
_بیا بگیرش(دادی بهش😧)
آدرین با اخم درحالیکه بازهم نگاهش سرد شده بود کلیدو از دستم گرفت
آدرین_قبل از اینکه بیام یه تک برات میندازم
_شمارمو از کجا داری؟
آدرین هم عینه خودم گفت:
آدرین_االن میدیش
با تخسی دست به کمر روبه روش ایستادم
_اگه ندم؟
آدرین_اونوقت هروقت که دلم بخواد برمیگردم خونه یاهلل هم نمیگم
با حرص بهش نگاه کردم که اونم بی تفاوت نگاشو گرفتو موبایلشو دراورد
آدرین_شمارتو بگو
با حرص شمارمو بهش گفتم که همون لحظه موبایلم زنگ خورد بعد قطع شد
آدرین_شمارمو بزن تو گوشیت روز خوش خانوم
.......................................................................................................................................................................
با ذوق به پیتزاها نگاه کردم ایول مرینت خانوم عجب مهارتی داشتیو رو نمیکردی با ذوق مشغوله شستن ظرفا شدمو یکم خونرو مرتب کردم نمیدونم چرا اما ذوق عجیبی داشتم انگار قرار بود کسی که واقعا دوسش دارم از راه برسه هربار که با خودم فکر میکنم که چرا یه همچین حسایی به آدرین دارم خودم توش میمونم آخه واقعا از اینکه اینطوری کنارم یه مرد دیگه بود خوشم می اومد تشکمو بازهم پهن کردم تا وقتی آدرین اومد روش بشینه و یکسره همونجا همبخوابه شامم که آماده بود فقط میموند خودش که نمیدونم کی میاد خواستم با خستگی بشینم که یکهو موبایلم زنگ خورد سریع به سمتش شیرجه رفتم
آدرین بود به خاطرهمین تماسو برقرار کردم
_بله
آدرین_جلوی درم یه وقت نترسی
_یه طوری بیا تو که کسی...ای خدا ماشینت چی
آدرین_نگران اون نباش میتونی بیایی جلوی در؟
_آره چرا؟
آدرین_خودتو آماده کن تا بریم یه دور بزنیم
چشمام درخشید خیلی سریع گفتم:
_بریم بام شهر؟
آدرین برای یه لحظه صداش تغییر کرد که باعث شد یه طوری بشم
آدرینن_چشم...اگه شام پختی قابلمرم بیار(اولی رو چی بزاریم😐😂)
خندم گرفته بود به خاطرهمین با خنده باشه ای گفتمو تماسو قطع کردم سریع با ذوق به سمت اتاقم پرواز کردمو خوشگلترین مانتومو تنم کردم یه مانتو لی پررنگ با شلوار لوله تفنگی همرنگ یه روسری چارگوش بلند برداشتمو روی سرم انداختم کمی موهام کج کردمو با حالت خیلی خوشگلی بستمش دستم به سمت لوازم آرایشی رفت که پشیمون شدم با شک به خودم نگاه کرد خودم خوشگل بودم نیازی به آرایش نداشتم از طرفیم میترسیدم برای آدرین سوتفاهم بشه به چشمام که به خاطر مژ ه های بلندم حسابی جذابیت صورتمو باال برده بود نگاه کردم لبام خدا دادی یه رنگ خیلی خوشگل صورتی رنگ داشت اما وقتی یاده این می افتادم که قراره با آدرین بیرون برم سریع دست به کار شدم یه خط چشم باریک دخترونه پشت پلکام کشیدم ریمل نزدم چون مژه هام خودش ریمل زده بود رژ قهوه ای کمرنگمو برداشتمو روی لبام مالیدم اوف جیگر بخورمت چه خوشمل شدی
تو سریع به سمت آشپزخونه رفتم قابلمرو برداشتمو روی اپن گذاشتم وای خدا حاال ظرفارو توی چی بذارم ما که سبد نداریم
آدرین_یا اهلل
با شنیدن صدای آدرین خندم گرفته بود یه طوری میگفت یاهلل انگار عصر حجره
آدرین_آماده شدی؟
به سمتش که برگشتم باعث شد به صورتم نگاه بکنه نمیدونم چی تو صورتم دید که باعث شد خیرم بمونه با خجالت سرمو پایین انداختم یعنی خوشگل شده بودم که تونسته بودم نگاه یه همچین پسریرو بخرم
آدرین_وای فکر کنم اشتباه اومدم
مشت آرومی به بازوش زدمو بیشعوری بهش گفتم که زد زیر خنده
آدرین_دختر تیپتو عوض کردی چه قدر تغییر کردی آرایش زیادم نکردی که بگم به خاطر اونه پس زمینه خوشگل شدنو داری
_من خوشگلم شما چشم نداشتی ببینی
آدرین_بله شما درست میفرمایید
آدرین دره قابلمرو برداشت با دیدن پیتزاهای توش چشماش درخشید سریع دوتا ظرف برداشتم که باعث شد آدرین سوالی نگام کنه
آدرین_اونارو نباید توی یه چیزی بذاری؟
سردرگم به اطراف آشپزخونه نگاه کردم ای بابا
_نمیدونم تو چی بذارمش
آدرین_خب الزم نیست بیاریشون اگرم زیاد اصرار داری بذارش توی یه پالستیک تمیز
_بیخیال ولش کن نمیارم
آدرین سری به نشونه آره تکون داد موبایلمو برداشتمو المپارو خاموش کردم کفشای اسپرت سفیدمو پوشیدم ماهان بیرون رفته بود به خاطر همین منم با خوشحالی از پله ها پایین رفتم همینکه خواستم از در برم بیرون با دیدن صحنه مقابلم چشمام گرد شد...
**************************
برا بعدی ۹ تا بوس بوس بای 
وی فرار میکند تا دست بقیه طرف دار های داستان هایش به اونرسد