ماجرای من و نیشی 😐
ثمبن :😭😭😭😭😭😭😭من کت رو موووخواممم
نیشی:منمم کتتت رو موخواممم
بلوط:ها چتونه انقد عرر عرر میکنید
ساغر:مگه معلوم نی
شمیم :ای وایی چقد عر عر میکنن
مهسا :ای خدااااا
مامان رزا (ک تو بلاگیس مامانمه) مامانی گریه نکن دیگه
ثمین :چطوری گریه نکنم کتتتت رو موخواممممم😭😭
نیشی :منم کتتتت رود موخوامممم
ثمین و نیشی:ایی خدااا دعا میکنم ی پسر گربه نما درست کن ک شبیه کت باشه 😭😭😭😭
هق هق
نیشی :ثمین بیا بریم فرانسه عمارت اگراست آدرین رو بدزدیم بیاریم ایران 😭😭😭
ثمین :موافقمممم 😭😭
نیشی:هووراااااا بریمم بلیط بگیریممممم😭😭😭
آلیا جونم :😐چرا خل شدن اینا
نارسیس :نمیدونم آلیا (من سعی کردم این داستان هم بلاگیس و هم تو فن پیج باشه بخاطر همین نویسنده ها رو هم میارم توش)
نیشی :بیااا بریممم بلیططط گرفتممم😭😭😭😁
ثمبن :مرسیییییی نیشی😘بوس ب کلت
بلوط نارسیس شمیم مهسا آلیا هلیا و کل دوستانم :😐😐خدا نیشی و ثمبن رو شفا بده 😐
سالی:😐😐😐ای خدا بیا اینا رو برسون فرانسه
ثمبن و نیشی دست در دست هم راهی فرودگاه شدن و ب پرواز 124رسیدن هر دو سوار هواپیما شدن و خر ذوقی به طرف فرانسه حرکت کردن و ب شهر پاریس رسیدن
ثمین :نرسیدیم؟
نیشی:چرا آجی جونم رسیدیم پاریس
ثمین :ههووراااا رسیدیم و اشک ذوق میریزد و میگوید نیشی دستم رو بگیررررررر خیلی خر ذوقم 😭😭(اشک شوق)
نیشی:باش بیا آخ اخخ دستم
ثمبن :ببخشید آجی بخد خیلی خر ذوقم
و هر دفعه آخه نیشی در می آید
یکم راه میروند و میروند
تا به عمارت اگراست میرسند و هر دو جیغ بنفشی میکشند
ث و ن (مخفف ثمین و نیشی) :جییغغغغغ بریم تو
نیشی در را با ضربه ای کاراته و کنگفو باز میکند
و دست ثمین را میگیرد بادیگارد گوریل آدرین هم داره با عروسک هاش بازی میکنه و هد فون در گوش دارد 😐😂😂😂
نیشی و ثمین آرام و آهسته و پاورچین پاورچین به سمت اتاق آدرین میروند نیشی دوباره در را با ضربه ای کاراته باز کرد
ادرین":در حال پیانو زدن" ها شما دیگه کی هستید
نیشی و ثمبن :اولا سلام دوما با ما بیا وگرنه ب زور نیبریمت ادری ژونم
آدرین :هاا باشه من ک نمیتونم ی کسی نه بگم (یاد داداش آدرینا افتادم ک اصلا ب هیچ کس نه نمیگه 😐)
آدرین رو آروم آروم از خونه بیرون بردن و داشتن میرفتن ک ثمین گف:نیشیییییی شانزه لیزه من موخواممممممم😭😭😭😭
نیشی:بزار آدرین رو بزاریم تو ماشین باهم میریم جیب آدرین رو خالی میکنیم ثمین:باسه😁
آدرین :ببخشید میپرم وسط حرف زدنتونا ولی منو دزدیدید بعد میخواید برید شانزه لیزه بعدشم میخواید جیب منو خالی کنید😐😶💔
نیشی و ثمین :ارههه
ناگهان چشم نیشی و ثمبن ب یک سویی شرت (سویی شرت ک میدونی چیه) مدل کت و لیدی میخورد
ثمبن:نیشیییی من مدل واس کتو موخواممم
نیشی :ادرینننن اینا رو برامون بگیررررررر 😭😭
آدرین :😶هاا من بگیرم برا شما؟
نیشی و ثمبن :نههه پ عمم بگیره ترو خداا😭
آدرین ک چشم دیدن گریه های دو دختر تقریبا هم سن خودش را نداشت با مهربانی زیاد گفت :آه باشه چشم
و به طرف مغازه رفت و مدل لیدی رو برای نیشی و مدل کت رو برای ثمین خرید
نیشی و ثمبن عین دیوانه ها پریدن بغل آدرین و جیغ کشیدن :مرسیییییییییی
آدرین آرام اون هارو از بغلش آورد بیرون (واژه ی دیگه ب ذهنم نرسید😶) و گفت:خواهش میکنم😊(لبخندی ک وقتی مرینت رو میبینه مبزنه😐)
و ناگهان چشمشان ب مرینت واقعی خورد د با چشمانی پر از خر ذوقی بود ب او نگاه کردن لبخند شیطانی بر لب هایشان اومد (چرا چون خودتون میدونید)
و به طرف مرینت حمله ور شدن
نیشی و ثمبن :مرینتتتت
مری:ها کی صدام کردم ناگهان چشمش ب ما خورد ک داریم صدایش میکنیم
مری:بله با من کار دارید
نیشی:مرینت باید بیای من ی دوستم
ثمین :آره با ما بیا
مری:هی باشه
آدرین و مرینت هم رو میبینن:مرینت آدرین؟
مری:تگ نه یعنی تو آنها نه اینجا چیگار امم چیکار میکنی؟
ادرین:مرینت امممم سلام من اینا ک ترو آوردن منم آوردن نصف جیبم رو خالی کردن
مری ی نگاه ب مشمبا های دست نیشی و ثمین انداخت و چیزی ک دید رو باور نمیکرد حداقل 50تا کیسه ک توش خرید بود رو دید و چشماش گرد شد
مری:آدرین ااینا رو ت تو براش ون خریدی😳مگه چقد پول داری اینا حداقل 50میلیون پولشه
آدرین :هه منو با فلیکس اشتباه گرفتی من آدرین اگراستم و حداقل تو حسابم دو میلیارد تومان پول هس(خود شیفته گی موججج میزنه)
ثمین و نیشی باهم خنده ریزی میکنن اما مرینت هنو تو شکه😐
نیشی :مرینت آدرین تبدیل بشید
مری و ادری:راجب چی حرف میزنی
من و نیشی :تبدیل بشیددددد
ادری و مری:چرا هوینامون رو لوو دادیددددد
نیشی:عیبی ندارههههه فقططط تبدیل بشید میخوایم بریم ی جایی
ولی مرینت ما نمیتونیم ترو بیاریم فقط ادرین آدرین تبدیل شو مرینت به شهر مارسی برو
مری:آه باسه😢نیشی ثمین و ادرین :خداحافظ مرینت
آدرین تبدیل شد
آدرین همین ک تبدیل شد نیشی ب ضربه ای ب کمرش بیهوشش کرد و سنگی رو ک تو دستش بود رو بالا پایین کرد
ثمین :خوبه بزاریش تو ماشین
نیشیمیا :خوب گذاشتم اما ناگهان یاد حرف پریسان میوفتن ک میگوید :ثمین نیشی لوکا رو هم با خودتون بیارید ناگهان لبخند شیطانی بر ایشان میآید و میگوید :باشه پریسان باشه
میاریم اما نه زنده بلکه مرده (میخوایم پدر لوکا رو در بیاریم بعد با کاگامی بریم خر سواری مفتی😂😂)
ثمین :خو لوکا رو بگیریم بعدش بریم سراغ کاگامی
اول ب سمت کشتی نمد مامان لوکا حرکت میکنن و میرسن از اونجا ک نمد چرا لوکا اونا رو میشناخت لوکا مثل همیشه در حال زدن گیتار بود
لوکا:او سلام دخترا شما اینجا چیکار میکنید
نیشی:تو مارو از کجا میشناسی🤨🧐
ثمین :مننن بهش گفتم دوستش هستیم اونم باهامون دوست شد
نیشی:کی کو کجا؟
ثمبن :خونه آقا شجاع ولش کن اینا رو اوفف
نیشی و ثمین :ببخشید لوکا ی لحطه میریم میایم
لوکا :باش
نیشی و ثمبن :پچ پچ میکنن و نقشه رو بازگو میکنن
*نقشه*
خوب نقشه اینه ک ما ی لوکا بگیم لوکا ی آهنگ بزن اون شروع کرد به آهنگ زدن ما چماقی ک بلوط بهمون داد می تیمش بعد یا آجر میزنیم تو سرش 😐(عجب نقشه ای😂😂)
*****
نیشی :خو آجی بریم نقشه رو عملی کنیم 😈
ثمبن :باشه 😈
میرن ب لوکا طبق نقشه میگیم آهنگ حدیداتو بزنه
لوکا :در حال زدن گیتار دادا ا ا دیندین دین دادا ادا (آهنگ آخر فصل 3قسنت آخر)
نیشی ب ثمین علامت میده
ثمین با چماق بلوط بر سر لوکا میزند لوکا روی زمین می فتد نیشی هم با پایش یک لگد ب شکم لوکا میزند و بازم با آجر بر سر لوکا می زنند و لوکا رو تو کیسه میزارن میبرن جایی ک کت رو گذاشتن یعنی تو ماشین حالا هم نوبت کاگامی ست
ثمبن :بررییممم سراااغغ کاگامیییییی خررههه من خر سواری مفتکی موخواممم
نیشی:بریمممممممممم حملهههههههههو به سمت خونه ی کاگامی سوروگی معروف به سوسک ژاپنی میروند و با اون تمرین شمشیر زنی میکنن و خلاصه ی جوری اونم میکشن میارن جنازش رو ایران
ثمبن :نیشی الان ک اینهمه راه رو اومدیم هیف نیست سراغ جرمی نریم؟
نیشی :آره سراغ جرمی هم میریم
و به سمت استادیو زگ تون میروند (زگ تون چ اسمی انگار داری میگی زگ شما یا زگتون😂😂😐)
خلاصه میرن سراغ جرمی از اونور بقیه دخترا ک ایرانن
ساغر:ابنا الان ی هفتس پاریس تشریف دارن چرا نمیان🤨
نارسیس :در حال دعوا کردن با آلیا :من..... چ میدونم خون ریزی از دماغغ😐😂
بلوط :در حال جدا کردن آلیا و نارسیس :خو دیگه بزارید ب کارشون برسن*******
عملیات کشتن جرمی هم تموم شد حالا کاری ندارند و باید ب برج ایفل بروند بعد شانزه لیزه بعد پل هنر بعد موزه لورر خلاصه همه جاااا
رفتن برج ایفل از اون بالا ب فرانسه نگاه کردن و گفتن وای چقد قشنگه من نمیتونم از اینجا برم
بعد رفتن شانزه لیزه بعد پل هنر بستنی آندره خوردن برای نیشی رنگ رنگ آبی ب رنگ چشماش و... (من از کجا بدونم عاشقه ک هنه چیز رو جزئيات بگم🙄) حالا خوردن دیگه چ میدونم چ رنگی 😐خلاصه همه جا رفتن و دیگه مجبور بودن برگردن ایران
نیشی:ما چرا باید برگردیم ایران😭
ثمبن :آره ای کاش ی روزی اینجا زندگی کنیم
نیشی :آره ای کاش ولی دیگه بیا برگردیم
رفتیم سوار ماشین شدیم
و ب طرف فرودگاه رفتیم
نیشی:ما واقعا لوکا و کاگامی و جرمی رو کشتیم کت رو هم دزدیدیم؟
ثمبن :آره چقد ما خفنیم
نیشی :خنده ی ریزی سر میدهد 😐😁
ب فرودگاه پاریس میرسند و سوار هواپیما ب مقصد ایران میشوند و میرند
میرسن خونه و کاگامی لوکا و کت رو از ساکشون در میارن (بیچاره کت😂😂) و خلاصه جشن میگیرن دیگه چ کنم
چیزی ب ذهنم برا ادامش نرسید😐
خو بای دیگه
*******
کامنت فراموش نشه💖