Ilove a vampire
دستم رو کشید اما تا دستم رو کشید احساس کردم مغزم دیگه کاملا خوابه احساس کردم الانه ک بمیرم از اون موقع هیچی نفهمیدم (ادرین ندزدیدش ها 😐اها راستی این الان زمان حاله تو پارت قبل اولاش ک داش درباره رندگیش میگفت الان زمان حاله) دیگه چیزی نفهمیدم و به خوابی عمیق رفتم ک تا به حال ابن خواب رو نداشتم (😐)
وقتی بیدار شدم روی ی تخت خیلی شیک و مرتب بودم بیدار شدم دیدم ی لباس صورتی ک شببه لباس ملکه ها بود تنم بود یکم فک کردم و یهو ترسیدم ک نکنع اون پسره لباسام رو عوض کرده باشه ویی (اون پسره =ادرین😐) ادرین ی چن دقیقه دیگه اومد تو اتاق و گفت :عه بیدار شدی و ب صورت ترسیده ی من خیره شد وفهمید دارم به چ فکرمیکنم (منحرف😐) گف:هی نترس من لباسات رو عوض نکردم خدمتکارا عوض کردن
ی هوفی به سر دادم و گفتم امم ببخشید من ک گفتم نمیتونم بیام ولی شما منو اوردید آدرین گف:اوفف اولا با من راحت باش دوما خودت بعدا میفهمی که یهو پنجره ی اتاق شکست و مرینت دید ک اون برادرشه ولی اون ا کجا فهمیده اون اینجاس ادرین ک چشماش گرد شده بود پرسید :وود ت تو ایننج جا چیکار میکنی عوضیی منن ترووووو کشتههه بوودممم چطوورییی زنندهه موندییییی مرینت ک این وسط موحده بود ود یا ب عبارتی مارتین برادر مرینت خنده ای شیطانی سر داد و گفت:هاهاها خیلی خنگی فک کردی گرگینه ها ب ابن اسونی ها میمیرن هاهاهاهاها😈(مرض😐)
ادرین ک اعصبانی بود اومد و جلوی مرینت وایساد و گف:پشت من وایسا
خو حالا ابنو ولش بریم سراغ الیا و برادر ادرین ساتراپ😐
ا زبان ساتراپ
دارم دنبال نگهبان کلید میگردم صب کن ببینم اوناهاش خودشه
خلاصه اونم الیا رو گرف 😐دوباره بریم پیش مری و ادری
مربنت:مارتین تو تو تو یک عوضیهههه بهههه تماممم ممععنااییی تو تموممم ابن سال هااا از خونن من تغذیهه میکردی تو یک عوضیییی هستیی توو برادرر واقعیمم رو کشتی تا خون منو ب دزدیدی خیلی عوضی هستیییی خیلییی خیلیی خیلییی پس بگو چرا صبا ک بلند میشدم روی گردنم زخم بود تو خون منو مبخوردییی😭😭😭و شروع به گریه کردن مبکنم
ود :مرینت خفه شووووووو ادربنن ی عوضیهههه ک دزدیدتت اونم مثلل منن خون تروو مبخوادد 😡😡😡😡
ادرین :مرینتتتت مننن خوننن ترووو نمییخخووامممم منن فقططط ازز خونهههه مردهه هااا مبخورممم دوستت ندارم انسان ها اذیتتتت بشننن به حرف های ود اعتماد نکن ود ی عوضیه که مادر منو کشته و مبزند زیر گریه
مرینت تا میشنوه مادر منو کشته مادر منو کشنه کشته کشته شته... تهه. تهه این صدا تو مغزش پلی میشد و با حرفی که ادرین زد بیشتر اصبانی میشه و میگه ادرین لطفا گریه نکن من انتقام خودم و مادرت رو از ابن عوضی میگیرم و میگوید ادرین اون خنجر رو بده به من
آدرین :نمیتونم بدم
مرینت:لطفاااا خواهشش میکنم و خنجر رو از آدرین میگیره و به سمت ود حمله ور میشه جوری با اون خنجر روی بدن ود میزد ک تمام لباسش پر خون بود ادربن ک دید مرینت تمام اعصبانیتش رو داره روی ود خالی میکنه خودش هم ب ود حمله کرد و انقد زدنش ک تمام لباس مرینت پر خون شده بود و حالا وقته ضربه ی اخره ادرین گفت مرینت تو بزن مرینت انقد خشم گین بود ک اصلا ب چطوری کشتن ود فک نکرد و شمشیر ادرین رو گرفته و با ضربه ای گردن ود رو از بدنش جدا کرد ی نگاه ب خودش کرد و دید غرق در خونه ادرین گف مرینت این خیلی افتضاحه بزار بگم خدمتکار با قدرتش اینجا رو تمیز کنه کاترین رو صدا کرد و کاترین با فدرتش تمام خون هارو از لباس مرینت کشید بیرون و لباس مرینت دوباره به رنگه صورتی در اومد کاترین جنازه ی ود رو هم در استخر جنازه ها و خون ها انداخت (ایییییییی فکرش رو بکنید ی استخر پر خون و جناره عوق)
خو تمومید
ببخشید خیلی کمه ☹️💔
پارت بعد رو زود مبدم😁