پارت 28

تبدیل شدیم و با بیشترین سرعت ممکن 

خودمون رورسوندیم به اتاق من.

دریچع روباز کردم و پریدم پایین .

ادرینم بعد من اومد پایین.

رفتم سمت کمد . لباسام رو برداشتم و 

برگشتم سمت ادرین.

من_روتو بکن اونور.

ادرین_همین جا عوض کن.

من_عهههه اذیت نکن دیگه.برگرد.

ادرین باخنده_ چشم چشم ، برگشتم.

لباسامو زود عوض کردم.

من_ حالا میتونی برگردی. برگشت سمتم.

ادرین _جون چه هیکلی.

خجالت کشیدم .اخه یه تاپ بندی ابی 

پوشیده بودم. با یه شلوار مشکی .

من_ بی ادب .

همون طور که میخندید لباس مردونه ی 

سفید همیشگیش رو در می اورد.

(همون پیرهن سفیده همیشگی تو سریال)

نشستیم و با هم نقشت رو مرور کردیم.

نگاهی به ساعت انداختم ....اوه اوه 

ساعت 4:30 شبه که.

ادرین رفت سمت تخت که الان نقله 

مکانش کرده بودیم به وسط اتاق.

و دراز شد دستش روباز کرد و به جای 

خالی دست و بدنش اشاره کرد یعنی بیا 

اینجا.

رفت بغلش دراز کشیدم و دست راستمو 

گزاشتم رو سینش.

کمی حرف زدیم تا دوباره نگام اوفتاد به

ساعت...وای الان بچه ها میان . چند روز 

پیش برای امروز برنامه ریزی کرد چون 

مدرسه تعطیل بود بریم کوه.

و قرار بود برای صبحانه بیان خونه ما

راس ساعت هفت و نیم میرسیدن و الان 

هفت بود.

و نقشه ما با ورودشون به اتاق اغاز میشد.

نیم ساعت حرف زدیم تااومدن.

دریچه باز شد و اومدن تو الیا اوند سمت 

تخت.

الیا_ مرینت تو هنوز......خوابی.

به خودش اومد و سریع بچه ها رو صدا 

کرد.

الیا_ پیست .... پیست....بچه ها بیاین اینو 
ببینین.

همه اومدن سمت ما.

وقت اجرای قسمت دوم نقشه بود.

یکم با انگشت اشارم به سینش فشار 

اوردم.

فوری موضوع رو گرفت و تکون خورد که

از لای چشای باز شدم دیدم بچه ها دور 

لبه های تخت نشستن.

ادرین بلند شد و طبی نقشه اول بهم نگاه 

کرد .

_____________________________________________


اواااااااا دیدین چی شد ؟؟!

تموم شد .

خب عب نداره ادامشم میخونید .

پارت بعدیش ادرینتیه البته بیشتر از این پارت.

فقط برای ادامه...با این که دیروز پاک شدش و نتونستم بزارمش .

و نظرات هم داره کم میشه یه سره میشههه.....12 تا .

خوب دیگه باید برم امتحان دارم .

بای تا های