❣مرد جعلی ❣پارت سه
داشتم خواب میدیدم برا همین متکامو گرفتم بغل یک پام هم گذاشتم روش(عین خودم میخوابی😐😂)که احساس کردم در رفت وشپلق یکی زد تو سرم با بالشت
متکا(😐😑):گولاخ میگم نکن فردا باید برم سر کار خستم اه
از کی تاحالا متکاها حرف میزنن وایستا ببینم از کی میرن سر کار گفتم متکا وسر کار
متکا:بیشعور متکا چیه میرم دیگه بغلت نمیخوابم ها
یکی دیگه میخرم(😐هنوز فکر میکنه متکاست😂)
متکا:چه غلطییییی کردییییییییی
یکدفعه با این جیغش این فنر نشستم وهمزمان در اتاق باز شد ویک دختر وپسر اومدن تو اتاق
دختره:مامان چی شده
متکا(😐آدرین دیگه رد دادی ها) گفت اما مامان هیچی نیست برو بخواب برو فردا مدرسه داری
دوباره دراز کشیدم وگفتم جدیدا چه خواب هایی میبینیم ها توخواب متکا ها بچه دارن فردا هم مدرسه دارن دیگه شبا شام نخورم وپتو رو کشیدم روم که این سری یک جسم سنگین افتاد روم
جسم سنگین:بابا بابا بابایی من بغلت بخوابممممممم
آخ آخ آیییی برو اونور بابا له شدم یکدفعه یک صدای گریه بچه اومد و متکاه(آدریننننن اینسری بگی متکا من میدونم با تو ها🤬)گفت بیا اینقدر سرو صدا کردید مارک بیدار شد الا آدرین گمشو برو بخوابونش به زور خوابوندمش
دیگه رد دادممممممم
یکدفعه بالگد زد بهم واز روی تخت انداختم پایین
آییییی کمرممممم
چشمامو باز کردم قشنگ که یک دختر دست به کمر نشسته بود روی تخت وبا چشم غره به من نگاه میکرد
دختره:آدرین خیلی خری
هویییی درست صحبت کن ها تاحالا هیچکی جرعت نداشته ونخواهد داشت که با من اینجوری
دختره:اولن من کس نیستم زنتم دومن تو باز قرص هاتو نخوردی
من قرص نمیخورم
دختره:اما مامان برو اون قرص های بابا تو بیار
جانممممم بابات
پسره:مامان بابا باز جنی شده
دختره :نه خوشکل مامان برو برو پیش داداشت گریه نکنه
پسره:چشمم
دختره: آفرین پسر خوشکلم
اما با یک لیوان آب وچند تا قرص اومد تو اتاق
اما:بیا بابایی جونم
من لب به این کوفتی ها نمیزنم اصلا اینجا کجاست شما به چه حقی منو اینجا آوردید ها
پسره اومد تو اتاق درحالی که یک بچه کوچیک بغلش بود وگفت فکر کنم اینسری قشنگ جنی شده ها
دختره:لوییسسسس
پسره که فکر کنم اسمش لوییس بود با بیخیالی شونه ای بالا انداخت وگفت به من چه اصلا بیا مامان به مارکو شیر بده
دختره:بدش من خوشکل مامانو
پسر کوچیکه یکم بانمک بازی در آورد وپرید بغل دختره
نمیخوای که جلو من بهش شیر بدی
سه تا ایشون چپ چپ نگاهم کردن ودختر به کار خودش ادامه داد که من رو مو سریع برگردوندم
ملت چه بیشعور شدن ها
یکدفعه دوباره متکایی به سمت من پرت کرد وگفت آدرین میام میگیرم میکشمت ها
مگه شهر هرته
دختره:برو بابا
بچه هرو بغل کرد بردش بیرون وبعد از چند دقیقه اومد تو اتاق وروبه اما ولوییس گفت بچه ها بیرون لالا
اما ولوییس:چشممم شب بخیر
ورفتن بیرون بکدفعه دوتا دست دور کمر من حلقه شد ونفس های داغش به گوشم خورد آوروم گفت آقایی بیا قرصاتو بخور به خواطر من آدرینی
اه عجب رویی داری تو ها کیش کیش برو اونور بدم میاد یک زن بهم اینقدر نزدیک بشه
دختره:ای درد بگیری دیگه بابا من فردا باید برم سر کار میخوری بخور نمیخوری عین آدم بیا دراز بکش ول ول نخور ملت شوهر دارن ما هم شوهر داریم
از کی تاحالا من شدم شوهر تو شدم
دختره خمیازه کشید وگفت از وقتی من خر بله به تو گفتم شب خوش عشقم
وخوابید
چه رویی داره این ها به ساعت نگاه کردم ساعت حدودای ۵ بود بلند شدم یک نگاه به خودم انداختم از توی کنسول تو اتاق و رفتم بیرون که راه خونه رو درپیش بگیرم هووو هوا چقدر سرده یکدفعه چشمم خورد به بوگاتی خودم پس بگو اینا منو دزدیدن تا مال واموالمو بالا بکشن رفتم کنار ماشین که متوجه شدم یکی تو ماشینه از اونجا که شیشه ها دودی بود تق زدم به شیشه که یکی پایینش داد و....
****************
برا بعدی ۵تا😁❣✌