.... آنچه گذشت
یه دفعه یه چیز محکم ، محکم انداخت رو میز
او دی یه گروهه ۲ نفرست که اون دو نفر اسماشون لایلا و ناشه
کسی متوجه نبود فیلیکس شد؟
.... حدود ۱۰ دقیقه داشت باهاش حرف میزد ، وقتی که اومد ازش پرسیدیم چیشده که گفت
____________________________________________________________________________________________
ویلیام : بهش زنگ زدم ، گفت حالش بد شده و نمی خواست بفهمین پس سریع بدون خداحافظی رفت . راستی ، گفت بیماریش واگیر داره پس اگه بریم به دیدنش احتمال مریض شدن ما هم زیاد میشه پس خیلی تاکید کرد که ما پیشش نریم
من : ای بابا پس نوازنده ویالون از کجا بیاریم؟
ویلیام : نمیدونم
من : خیل خب باشه باشه ، ویلیام آهنگی که تو ذهنت هست چجوریه؟
ویلیام : داداش آهنگی که من سراغ دارم یه جور تند و آرامش بخشه
من : خب باشه لطفا یکی با مسئول ظبط هماهنگ کنه ، منم دنبال نوازنده ویالون و فلوت میگردم
لوکا : من هماهنگ میکنم اما واسه کی و چه زمانی؟
من : واسه هفته بعد دقیقا همین روز ساعت
یه نگاه به ساعتم انداختم . ساعت ۴ بود
من : ساعت ۴
لوکا : باشه
من : من دیگه میرم ، بای
بقیه : بای
سوار ماشین شدم و به سمت خونه راه افتادم . همینجوری که داشتم ماشین رو میروندم یه صدای خیلی قشنگی به گوشم خورد
! اون ، اون صدای ویالون بود ____________________________________________________________________________________________
 ........ از زبان
. داشتم تو خیابون قدم میزدم
.به بدبختی هام فکر کردم . زیاد بودن خیلی زیاد ، اونقدری که شماردنشونم سخت بود
یه لحظه فکر خودکشی به ذهنم رسید
خیلی دلم میخواست خودم رو از یه دره بی انتها پرت کنم اما یاد حرف مامان و بابا افتادم
دخترم زندگی مشکلات زیادی برات رقم میزنه اما تو باید جلوشون وایسی ، تسلیم نشو ، به زندگی ادامه بده و با مشکلاتت  بجنگ
اره باید با مشکلاتم بجنگم ، من باید همه ی سعی خودم رو بکنم ، نباید تسلیم سختی ها بشم
زود راهم رو کج کردم و رفتم خونه
دلم میخواست گریه کنم ، با اینکه تو این چند روزه خیلی گریه کرده بودم اما بازم میخواستم ، حتی اگه جلوی گریم هم بگیرم نیاز به آرامش داشتم . یه آرامش کامل ، آرامشی که از بچگی داشتمش
به خودم اومدم دیدم که داخل خونه بودم . رفتم داخل اتاقم و در رو بستم . ویالونم رو از زیر تخت کشیدم ، در تراس رو باز کردم ، رفتم داخل تراس و با تموم توانم شروع به زدن ویالون کردم . کار هر روزم بود ، ویالون زدن ، به صورت حرفه ای میزدم چون از ۵ سالگی مامانم شروع به آموزش ویالون به من کرد. خودش اونقدر حرفه ای میزد که حس آرامش و امنیت خیلی قشنگ بهت منتقل میشد . مامانم تو خانواده ای بزرگ شده بود که وضع مالی خوبی نداشت ، یه روز تو دانشگاه بابام رو میبینه و عاشقش میشه،  بابام هم وقتی مامانم رو میبینه عاشقش میشه ، ولی وضع مالی بابام خیلی خوب بوده و مامانم وضع مالیش دقیقا مخالف بابام بوده ، بابام به خانوادش میگه که عاشق مامانم شده ولی خانوادش وقتی میفهمن وضع مالی مامانم بده مخالفت میکنن مامانم که میفهمه میخواد رابطش رو بابام بهم بزنه که بابام نمیزاره ، بابام دست مامانم رو میگیره وسایل خودش و مامانم رو جمع میکنه و به پاریس میان ، چند وقت بعد بابام میفهمه مامانم علاقه زیادی به ویالون داره ، ، پس بابام یه ویالون برای مامانم میخره و یه معلم واسه مامانم میگیره ، در همون موقع بابام میفهمه شرکتی که پدر بزرگم به نامش کرده بوده وضعیت خوبی نداره و داره سقوط میکنه . بابام تمام تلاشش رو میکنه که شرکت رو دوباره مثل قبل کنه اما نمیتونه ، یه دفعه مامانم حامله میشه و من رو به دنیا میاره ، بابام با کلی تحقیق میفهمه برادرش نقشه کشیده بوده که با دوستش شریک بابام بشه و بعدش تمام نقشه های بابام رو نابود کنه و با اینکار شرکت رو پایین بکشه ، متاسفانه به نقشش رسید. وقتی من ۵ سالم شد مامانم ویالون خودش رو بهم داد و خودش شد معلم من . بیچاره مامان و بابام ، چند وقت گذشت که بابام تونست یه کار تو رستوران پیدا کنه . بابام صبح های زود میرفت و شب ها دیروقت برمیگشت اما بازم بابام عاشق مامانم بود و مامانم عاشق بابام . اونا همدیگه رو خیلی دوست داشتند ، یه روز تو دانشگاه من با یه دختر آشنا میشم اون راستش برعکس شخصیت من خیلییی حرف میزد و آروم و قرار نداشت ، خیلی دختر شیطونی بود ، همیشه میخندید و میگفت تا آدم زنده است باید شاد باشه . وقتی من ناراحت بودم میگفت زندگی دو روزه خوشحال باش و با ناراحتی ها بجنگ . همیشه کاری میکرد تا من بخندم اما یه روز گفت اون و خانوادش باید برای ۳ سال برن اسپانیا . وقتی رفت من سعی میکردم خودم رو سرگرم کنم . یه روز که با  ماشین نقلیمون رفته بودیم بیرون ترمز کار نکرد و ما افتادیم تو دره ، مامان و بابا مردن اما من به طرز معجزه آسایی زنده موندم ، پلیس گفت که ترمز توسط کسی بریده شده . اه 


خب تموم شد 

واسه هر پارت میخوام سوال بدم 

خب سوال های این پارت 

به نظرتون اون کسی که ترمز رو بریده کیه؟

ناش کیه؟