تک پارتیʚتا آن روز صبر میکنمɞ
به سوی پشت بام گام بر میداشت و با قدم استوار مسیر را طی میکرد. اوازی اشنا گوشش رسید:«ی پیشی تنها بدون بانوش، رو پشت بوم نشسته...» لیدی باگ در دل به او خندید و کنارش نشست، سرش را روی شانه اش گذاشت و گفت:«حالا دیگه پیشی تنها نیست!» کت نوار هم سرش را روی سرش قرار داد و با لحنی حزن آلود گفت:«مای لیدی؟» لیدی باگ گفت:«بله مای کیتی؟» کت نوار گفت:«مبدونی همین که کنارنی یه نعمته....از ته دلم.... ولش کن.» لیدی باگ ابرویش را بالا داد گفت«بکووووووو» کت نوار گفت:«از ته دلم به کسی که دوسش داری حسودیم میشه...اون چی داره که من...» لیدی باگ گفت:«تو فوق العاده ای. من لایق تو نیستم. تو مهربونی فداکاری و از همه مهم تر..... با محبت!اما من نو زندگی عادی یه دختر عادی دست پا چلفتی هستم..... کسی که دوسش دارم نو دوست.....» کت نوار در خالی که کمی خوشحال بود گفت:«متاسفم، یه روز قدرتو میدونه!» اما تازه متوجه بغض لیدی باگ شد و اورا در اغوش گرفت. لیدی باگ در اغوش او میگریست و ارامش خاصی را انجا تجرله میکرد. ناخواداگاه زمزمه کرد:«تو خیلی خوبی..... اکه اون نبود....» کت نوار با دستانش کمر اورا نوازش داد و بلندش کرد و با لبخندی گفت:«از شادیت خوشحالم مای لیدی!» لیدی باگ گفت:«ممنونم که ارومم میکنی!» کت نوار لبخندی زد و تعظیم کرد و بوسه ای بر دستش نشاند. لیدی باگ گفت:«تا بعد....» کت نوار درحال که چرخش یویو و پور شدنش را تماشا میکرد گفت:«تو خیرت انگیزی.... بی صبرانه منتظر روزیم که دختر پشت اون ناقبو بشناسم...»
به نظرتون چه اتفاقی میوفته؟پایانش با خودتون.لطفا نظرتون رو بگید و بگید چه پایانی رو تصور کردید.
حالا شعر:
در شب تردید من،برگ نگاه!
می روی با موج خاموشی کجا؟
ریشه ام از هوشیاری خورده آب:
من کجا،خاک فراموشی کجا