my kitty in the night" part3"
-لایلا تو چیزی میخواستی بگی؟
-خانم ببخشید احساس میکنم چشمام دوباره ضعیف شده میشه جلو بشینم؟
-لایلا خوشبختانه ما تو ازمایشگاه چند تا عینک مخصوص برای دانش اموزایی که چشماشون ضعیفه کنار میزاریم میتونی بری اونو از ازمایشگاه بگیری
-ولی مشکل بیشتر گوشمه اونا خیلی ضعیفن
-اتاق مدیر برو و بهش بگو که به مادرت زنگ بزنه و برسونتت خونه تو وقتی اینقدر ضعیف میشنوی باید یکم استراحت کنی لایلا اگه هم مشکل دیگه ای داری بگو چون میخوام کلاسو شروع کنم
-میشه یکی تا اتاق مدیر کمکم کنه اخه یکم سرم گیج میره میترسم بیفتم(الهی بزودی بیفتی بمیری)
-باشه مرینت تو میتونی به لایلا کمک کنی تا به اتاق مدیر بره؟
همه نگاهشون رو به مرینت دوختن بعد مرینت به ادرین نگاه کرد ادرین به مرینت لبخند زد
-چشم
***
-فکر نمیکردم به این زودی به دستوراتم عمل کنی!!
-من به حرف تو گوش نکردم فقط به حرف معلمم گوش کردم
-ولی خوب افتادی تو دام من
چرا همش با لبخند شیطانی به من نگاه میکرد؟!چرا اینقدر دری بری میگفت؟! نکنه من واقعا یه طعمه برای اون باشم؟
در حال راه رفتن بودم به اخم به افق خیره شده بودم
لایلا رفت اتاق مدیر منم رفتم تو کلاس و کنار ادرین نشستم و محوش شدم ولی اگه تا اخر کلاس به ادرین نگاه کنم که ممکنه خانم بوستیه متوجه بشه و منو از کلاس بندازه بیرون و دیگه نتونم با ادرین سه تا بچه و یه گربه اه نه یه همستر داشته باشم اینجوری دیگه کل عمرمو تنها میمونم نه بد بین نباش مرینت معلممون میدونه باید چیکار کنه اون مهربون تر از این حرفاست ولی بهتره بازم حواسم به درسم باشه
کلاس تموم شده بود
- نصف کلاس فقط داشتی به ادرین نگاه میکردی واقعا که
-جداااا وای از نمرم کم شد؟؟؟اخراج میشمم ؟!؟!؟!
-چی داری میگی دختر کسی متوجه نشد فقط اینجوری که نگاه کردی یعنی داشتی به بعدش فکر میکردی
یه لبخند زد و بازوشو زد به مرینت
-ام نه چیزه داشتم به درسم فکر میکردم
الیا انگشت کنار شستش رو گذاشت زیر گردن مرینت و سرشو بالا اورد و مرینت به به افق نگاه کرد دید که ادرین داره با نینو خداحافظی میکنه
-من الان کار های مهم تری دارم الیا پس خدافظ
از مدرسه رفت بیرون
یه پیغام عجیبی به دستش رسید که گفته بود من میدونم که تو کی هستی و باید بهت بگم که تو باید معجزه گر کت نوار رو بگیری چون ممکنه با کارهایی که انجام میده توجهتو جلب کنه و باکاراش دیگران یا خانوادش از هویت اون بزودی پی ببرن (منظورش اینه که یه نفری هست که بزودی هویت کت رو میفهمه)این یه پیغام خیلی مهم بود
-مرینت این پیغامه درسته البته یه حسی بهم میگه درسته ممکنه تو جذب کت بشی و معجزه گر ها رو فراموش کنی
-ولی تیکی استاد فو بود که اونو انتخاب کرد من نمیتونم این کارو کنم
-تو این کارو بخاطر خودش میکنی مرینت
یکدفعه یه صدای عجیبی اومد
اره باز دوباره ماموریت و تغییر شکل
***
ادرین رفت پشت یک دیوار
-پلگ یادته؟اخرین ماموریتمون بدون ریناروژ و کاراپیس بود
-اره خب یادمه اون شب از دست لیدی باگ عصبی شدی
-ولی بجاش برای اینکه خوشحالم کنه گونمو بوسید
-نمیخوای تغییر شکل بدی؟؟
-باشه بی ذوق
بعد از جنگشون لیدی باگ رفت پیش کت نوار بالای پشت بوم نشست و دید کت یه جعبه ای دستشه نخواست زیاد کشش بده و شروع کرد به حرف زدن
-کت ....میدونی که نگهبان بودن خیلی سخته و شاید ازت یه خواهشی کنم
کت نوار جعبه رو پشتش قایم کرد
اون فکر می کرد قراره یکی از اون مسعولیت های نگهبان رو بر عهده بگیره با لبخند گفت :
-بگو مای لیدی
-شا.....شاید مجبور بشم الب...البته فردا معجزه گرتو بگیرم
سرش رو پایین انداخت و کت نوار لبخندش کم کم داشت محو میشد با خشمی که تو وجودش داشت رشد میکرد میلش رو برداش و از سر جاش بلند شد و گفت:
-انگشترمو میخوای؟
-کت نوار لطفا گوش بده
-پس تو هم میخوای منو فراموش کنی منی که تو قلبم جات دادم؟؟ نیازی نیست دیگه نمیتونم به حرفت گوش بدم منو بگو که عاشق تو بودم
سرش پایین بود و چشماش پر اشک شد دستاشو به هم مشت کرد و گفت
-کت نوار
-باشه پس بزودی معجزه گرمو میگیری لیدی باگ
کت نوار با عصبانیت اسم لیدی باگ رو به زبون اورد جعبه رو گرفت و از اونجا دور شد
لیدی باگ همون لحظه که کت تنهاش گذاشت گفت
-منو ببخش کت اینو بخاطر خودت گفتم
/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\
-مرینت فک نمیکنی یکم زیاده روی کردی؟؟
-تیکی خودت که بهتر میدونی من اینو بخاطر خودش گفتم و همونطور که گفتی این یه پیغام خیلی مهم بود
-درسته ولی باید جوری میگفتی که قانع بشه
-راست میگی تیکی باید باهاش حرف بزنم شاید قانع شه
دوباره از بالکن صدای عجیبی اومد
-بچه ها قایم شید حتما کت نوار اومده
-حرفایی که بهت زدمو یادت نره مرینت
-باشه تیکی
در بالکن رو باز کردم اون کت نوار رو ندید خودشو کشوند بالا داشت راه میرفت پاش به یک جعبه ای خورد یک جعبه ی قرمز که با روبان مشکی تزئین شده بود درشو باز کرد یه گربه دید یه گربه سفید که نوک گوشاش و نوک دمش و پنجه هاش خاکستری بود چشماش ابی بود تقریبا هم رنگ چشمای مرینت بود
-پیشی کوچولو تو اینجا چیکار میکنی؟ کی تورو اورده اینجا؟؟
گربه رو بغل کرد
داخل جعبه یه پاکت نامه بود با یه دستش گربه و با دست دیگش کاغذ رو گرفت کت بالای سقف یکی از خونه ها بود داشت به مرینت نگا میکرد
مرینت نامه رو باز کرد و شروع کرد به خوندن
توش نوشته بود:
پرنسس شاید خیلی برات عجیب باشه که چرا این گربه رو دادم به تو در واقع اینو میخواستم بدم به لیدی باگ تا سورپرایزش کنم ولی چیزی که اصلا انتظارش رو نداشتم اتفاق افتاد میخوام امشب ساعت ۱۰ بیام پیشت اگه دوست داری میخوام باهات درد و دل کنم و لطفا گربه رو بپذیر و اسمشو دوس داری امشب با هم انتخاب کنیم
-کت من چیکار کردم
احساس دلخوشی نداشت
هی با خودش حرف میزد
-گند زدی لیدی باگ
- من چجوری جواب کت رو بدم
مرینت پرید رو تختش و تو فکر فرو رفت در حال فکر بود
الان تقریبا ساعت ۹ بود و یک ساعت دیگه کت میومد
-مرینت شام حاضره سریع بیا غذا سرد میشه ها
-باشه مامان الان میام تیکی قایم شو
بعد از شام و تشکر از مامانش بابت غذا به سرعت رفت تو اتاقش و دکمه ی کنار گوشیش رو روشن کرد دید که ساعت ده شده بود منتظر شد کت نوار بیاد صبرش لبریز شد و در بالکن رو باز کرد دید یه نفر دیگه هم میخواست در رو باز کنه اون کت نوار بود که میخواست در بالکن رو باز کنه
-سلام کت نوار
-سلام پرنسس ناممو خوندی؟
-اره نامتو خوندم میخواستی واسه گربه اسم بزاریم؟
-اره تو این فکر بودم اسمشو بزاریم پرنسس چون هم به خوشگلی توعه هم خیلی بهش میاد
مرینت میخواست طبیعی رفتار کنه چون میدونست کت نوار خیلی افسرده هست
-پس میگی من شبیه گربه هام؟پس اون چشمای سبز و گوشای گربه ای واسه قشنگین؟
خنیدید بعدش گفت
-نه تو خیلی خوشگل تری این واسه اینه که نشون بده قدرت من چیه یا از چه معجزه گری استفاده میکنم
-راستی تو نامه نوشته بودی که این گربه قرار بود در واقع واسه لیدی باگ باشه چیشد قبول نکرد؟؟
-اون حتی به جعبم نگاهی نکرد چه برسه به اینکه بخواد قبول کنه اون همیشه منو رد میکنه
سرشو اورد پایین
-کت چی شده؟
-اون میخواد معجزه گرمو ازم بگیره
-خب شاید اینو از رو عصبانیت گفت یا اون موقع اشتباهی گفته بود ولی باز میتونی باهاش حرف بزنی
-وقتی میخواد معجزه گرمو ازم بگیره به این معنیه که دیگه هیچوقت نمیتونم ببینمش هیچوقت!!!!!!
با نگرانی به کت نگاه کرد و گفت:
-کت تو حالت خوبه؟
-کاش میتونستم بگم خوبم ولی دیگه از اونم گذشته من داغونم هیچوقت فکر نمیکردم کسی که عاشقشم منو اینجوری رد کنه
-کت مطمئنی از این کارش منظوری نداشته؟شاید اینو گفته که تو در خطری یا یه پیغامی یچیزی نمیدونم ولی بنظرم زود قضاوت نکن
-کاش میتونستم به این قسمتش فکر کنم ولی دیگه طاقت نمیارم
دستشو محکم زد به نرده و با عصبانیت دستشو مشت کرده بود
-کت تو نباید عصبی بشی به فکر خودت باش
-تو هم جای من بودی اینقدر عصبی بودی
تا حالا کت نوارو اینقدر عصبی ندیده بودم اون چش شده بود
-کت لطفا من اشتباه کردم تو اینجوری نکن
-تو اشتباهی نکردی مرینت من اشتباه کردم که به کسی که دوسم نداشت اعتماد کردم ببخشید ناراحتت کردم باز بعدا میبینمت
میلش رو گرفت و میخواست بپره بالای یه سقف دیگه
این واقعی بود؟ یه اکوما داشت نزدیک میشد اون داشت نزدیک و نزدیک تر میشد
از ترس جیغ زدم کت نوار که رو یه سقف دیگه بود از جیغ بلند من روشو برگردوند من از پشت افتادم زمین و اکوما... ..
خب اینم از پارت ۳
انچه خواهید خواند
-من به تو اسیبی نمیخوام بزنم
-تو نمیتونی تا اخر عمرت اینجوری باشی من میدونم که میتونی ازش بگذری
-بس کن
-ولی مطمئنم دوس نداری که من بیفتم!! تو منو میگیری چون من به تو اعتماد دارم
دوست دارین پست بعدی چی بزارم؟
۱_کمیک
۲_فن ارت
۳_ادامه ی همین داستان
تو این فکر بودم داستان تک پارتی بنویسم ولی واقعا حسشو ندارم😐💔
و حتما کامنت بدین دل منو شاد کنین
دوستون دارم
باییی💖🎶🌊