my kitty in the night" part4
این واقعی بود؟
یه اکوما داشت نزدیک میشد اون داشت نزدیک و نزدیک تر میشد
از ترس جیغ زدم کت نوار که رو یه سقف دیگه بود از جیغ بلند من روشو برگردوند من از پشت افتادم زمین و اکوما مستقیم وارد زنگوله ی کت نوار شد
-نههههههه
کت نوار چشماش درشت شده بود میلش از دستش افتاد و و با تعجب به مرینت نگاه کرد
-کت نوار نزار اون کنترلت کنهه
-مرینت تو از اینجا دور شو من نمیخوام بهت اسیب بزنم
-میدونم نمیخوای ولی با شرور شدنت یه اسیب جدی به من وارد میکنی کت نوار لطفااا نزار کنترلت کنه
نزار کنترلت کنه
نزاااار کنترلت کنه
نزااااااار کنترلت کنه
من مجبورم معجزه گرتو ازت بگیرم
تو میخوای منو فراموش کنی؟
نزااار کنترلت کنهههه
-به حرفش گوش نده اون میخواد حقتو ازت بگیره
مگه یادت نیست لیدی باگ بهت چی گفت
من میخوام معجزه گرتو ازت بگیرم
-کتتت به من گوش بده اگه بزاری کنترلت کنه تا اخر عمرت از افسردگی زیاد میمیری نه فقط خودت حتی تموم عزیزانت رو از دست میدییییی به من گوش بدههههه
همه ی این صداها تو سرش شنیده میشد کت گیج شده بود انگار دوباره تمام خاطراتش زنده شده بودن یه زندگیه جدید این دفعه بدون هیچ مادری و بدون هیچ کسی که بتونه باهاش حرف بزنه!! حتی پدرش!!!! واقعا براش سخت بود انگار عذاب ها براش هیچ پایانی نداشتن
اون صداها دوباره تو گوشش شنیده میشد
-بس کنید لطفا ازتون خواهش میکنم بس کنید لطفا تمومش کنید من دیگه تحملشو ندارم
اشک تو چشماش جمع شده بود
کت نوار به کت بلنک تبدیل شد
از جاش پا شد و به مرینت نگاه کرد
-مرینت برو خونه
- تا وقتی که نجاتت ندم هیچ جا نمیرم فهمیدی!!!
-تو داری وقتت رو هدر میدی
سرشو انداخت پایین
-خودت خواستی کت نوار
با سرعت رفت اتاقش و از پله ها اومد پائین به سمت در خروجی رفت کت بلنک با تعجب به مرینت نگاه کرد
مرینت داشت با سرعت می رفت و بلند داد زد
-کت نوار
از بالای پشت بوم پرید و اومد پیش مرینت دستاشو گرفت و
با صدای پر از خشم و خونسردی به مرینت گفت:
-متاسفم مرینت ولی من کار مهم تری دارم در ضمن منو میتونی کت بلنک صدا بزنی
-نه کت نوار تو اسم دیگه ای نداری تا وقتی که به حرفم گوش ندی به هیچی نمیرسی لیدی باگ شکستت میده اگرم نده من این کارو میکنم
اون واقعا میتونست همچین کاری رو کنه یا فقط از ترسش گفت؟
-تو نمیتونی جلوی منو بگیری باید فرار کنی مرینت
به یاد این افتاد که تغییر شکل بده مرینت با تمام توان و سرعتی که داشت دوید رفت و پشت یک دیواری قایم شد خواست تغییر شکل بده که یادش اومد تیکی تو اتاقشه
با سرعت بر میگرده به خونه و از پله ها بالا میره
-تیکی کت نوار اکوماتایز شده باید تغییر شکل بدم
-سریع مرینت تا قبل اینکه کت نوار همه چیزو نابود کنه
-تیکی اسپاتس ان
اون خشم درونش تبدیل شده بود به گریه های بی صدا کت بلنک هیچ اثری ازش نبود و هیچ صدایی از اون نمیومد
-اون کجاست...؟
پشت سرش صدای حرکت یک نفرو شنید به داشت اهسته داشت سرشو به سمت کت بلنک میکرد و صدایی ازش شنید
-من اینجام لیدی باگ
اهسته چرخید یویوش رو برداشت و کت بلنک رو دید
-کت تو چرا اینطوری شدی؟
-داری میپرسی چرا؟واقعا این سوال داره؟ یادت نمیاد قبل از اینکه از پیشت برم چی بهم گفتی؟
-کت من اینو بخاطر خودت گفتم حتی کوامیم تیکی هم گفته بود اون پیغامی که به دستم رسیده درسته
-چجور پیغامی؟توش نوشته بود که معجزه گرمو بگیری؟یا یک نفر مجبورت کرده؟
-توی یه کاغذ نوشته بود بهت نشونش میدم البته قبلش باید بهم بگی اکومات کجاست
-هرگز!!!
یویوش رو به طرف خودش کشید و گذاشت دور کمرش
-کت ببین من نمیخوام باهات بجنگم پس بگو! تو یادت رفته شدوماث دشمنمونه
-به حرفش گوش نده اون میخواد قدرتت رو ازت بگیره داره گولت میزنه
-نه لیدی باگ اون دشمن توعه!!!
-کت من یه اشتباهی کردم منو ببخش!!لطفا تو اون اشتباهو بزرگ تر نکن
-فکر نمیکنی واسه بخشیدن دیگه دیر شده؟
-هیچوقت واسه کار خوب دیر نیست!!
-الان دیر شده لیدی باگ منو ببین تو دیگه نمیتونی تغییرم بدی
اروم اروم نزدیک لیدی باگ شد لیدی باگ سر جاش میخکوب شده بود و با دلخوره داشت به کت نوار نگاه میکرد
-میتونیم با هم راجبش صحبت کنیم کت ولی نمیخوام شدوماث به حرفامون گوش بده
-من همه این حرکاتش رو بخاطر دارم داره گولت میزنه اینجا هر کسی داره هر کاری که دلش میخواد انجام میده وقتشه که عدالت بر قرار شه
-من به این راحتیا گولتو نمی خورم لیدی باگ تو قبلا از من به عنوان طعمه استفاده کردی هر کی هر جوری دلش میخواد رفتار میکنه پس وقتشه دیگه عدالت بر قرار شه
-اینی که تو میگی عدالت در واقع انتقامه
-بحث کردن ما رو به جایی نمیرسونه
با دستش به لیدی باگ اشاره کرد و نوری سفید تو دستش ظاهر شد
-اینطوری میخوای بجنگی؟کت نوار من گفتم اشتباه کردم لطفا این مسخره بازی رو بزار کنار
-منم گفتم کارت جای بخششی نداره لیدی باگ
- کت من دوست ندارم و نمی خوام با تو بجنگم من می رم
یویو رو از دور کمرش در اورد و با کمک یویوش اونجا رو ترک کرد با تمام سرعت که می تونست رفت
-تیکی اسپاتس اف
رسید به خونش چون کت بلنک خیلی ار اونجا دور بود یک ماکارون از کیفش برداشت و به تیکی داد
با قدم های اروم از بالکن و اتاقش اومد پایین و دوچرخش رو برداش به سمت پل رفت با تموم سرعت داشت پدال میزد که دید داره بارون میاد
هر چی بیشتر می گذشت بارون هم شدید تر میشد
به پل رسید
دید کت بلنک هم بالای پل هست و میخواد با قدرتش کل پاریس رو نابود کنه
-کت نوار به من نگاه کن این راهش نیست تو نمیتونی این کارو کنی قبل اینکه به کسی صدمه بزنی اون زنگوله رو بشکون
-مرینت من متاس....
بدون هیچ معطلی حرفش رو قطع کرد
-متاسف بودن تو کاری رو نمیسازه ازش بگذر اون کسی که داره این کارو باهات میکنه خیلی پلیده تو میتونی با اون مقابله کنی من مطمئنم
اشک تو چشمای کت بلنک جمع شده بود
-کاش میشد اما من نمیتونم لطفا درکم کن
یک دفعه یه فکری به ذهن مرینت رسید اولش مطمئن نبود و به نظرش احمقانه بود ولی چاره ی دیگه ای نداشت نزدیک بود گریش بگیره یه قطره اشک از چشماش داشت میریخت و رو گونش نشست ولی باز مجبور بود و چاره ی دیگه ای نداشت
-پس من یک کاری میکنم که بشه!!
-مرینت من به تو اسیبی نمیخوام بزنم
-تو نمیتونی تا اخر عمرت اینجوری باشی من میدونم که میتونی ازش بگذری کت نوار چون من از تو قطع امید نمی کنم
-لطفا بس کن مرینت
به حرف کت بلنک توجهی نکرد و به حرف خودش ادامه داد
-ولی مطمئنم دوس نداری که من بیفتم!!تو منو میگیری چون من به تو اعتماد دارم!!!!
در حال راه رفتن به سمت عقب بود ولی روش سمت کت بلنک بود
قطره های بارون رو شونه های مرینت و کت بلنک نشسته بود موهاشون کاملا خیس شده بود
-مرینت تو داری چیکار میکنی
-میخوام به حرفم گوش بدی
-مرینت لطفا تکون نخور الان میام کمکت می کنم
اروم پاهاش رو گذاشت رو نرده و پای دیگشو هم کنارش گذاشت و دستش رو دور نرده قلاب کرد
-مرینت نکن این کارو
کت بلنک نزدیک نرده شد و مرینت با لبخند به کت نگاه کرد
مرینت سرشو نزدیک گوش کت کرد و حرفشو دوباره تکرار کرد
-میدونم که نجاتم میدی چون من به تو اعتماد دارم
داشت سرشو نزدیک کت بلنک می کرد که لب کت رو با تمام احساس بوسید
کت بلنک هنوز تو شُک بود و گونه های مرینت قرمز شده بود بعد از چند ثانیه سرشو اهسته از کت جدا کرد و با اعتمادی که به کت داشت و استرسی که همراه داشت نرده رو رها کرد
-من به تو اعتماد دارم!!!!
این حرف رو با لبخند گفت و خودشو پرت کرد
-مرینتتتتتتت
کت سریع نگاهشو به سمت مرینت دوخت و دستشو دراز کرد تا دست مرینت رو بتونه بگیره
میتونست برگرده یا فقط امیدوار بود؟؟
چطور بید؟🙂
خب خب حالا بریم سراغ انچه خواهید خواند
"انچه خواهید خواند"
-مرینت منو ببخش
با لحن نا امیدی گفت
-تو چیکار کردی
-باور کنید من فقط داشتم بهش کمک میکردم
منتظر کامنت هاتون هستم 😁
چیزی ندارم بگم پس تا پست بعدی
بای💞☻💖