💔 tumor💔غده پارت هفت
پشیمانی برای کسیست که با سختی ها یاد ببرد عاشقانه هایش را
پشیمانی برای کسیست که با عطر تنش مست نوشود
و با صدایش شیدا....
************************
~آدرین~
نینو کیمو برام پیدا کن
نینو:چیکارش داری
میفهمی
نینو:میخوای چه غلطی کنی من موندم
گفتم میفمی
رفتم توی اتاق پیانو نشستم این اتاق کلا دراختیار من بود و کسی دی گه ای نمیومد چون پیانیست دانشگاه من بودم صندلی نشستم روی صندلی و یک پامو روی اونیکی انداختم و منتظر نینو موندم تا اینکه کیم و نینو اومدن
کیم من برای صبح متاسفم زیاد حالم خوب نبود
کیم:نه رفیق عیب نداره حالا بگو چی کار داشتی
میخوام یک کار کوچیک برام بکنی
کیم:هر کاری برای آدرین میکنم
هر کاری؟
کیم:هر کاری
خوب پس...
~مرینت~
رفتم توی سلف نشستم که چند نفر اومدن کنارم و سلام جوابشونو دادم ومشغول خوردن غذا شدم یکیشون ازم پرسید اسمت چیه
مرینتم
_دانشجوی چی هستی
طراحی و تبلیغات
_من میلن فینوس هستم دانشجوی بازیگری از آشنایت خوشختم
منم همینطور
میلن:انتقالی هستی
ترم اولم
میلن:مگه چند سالته
بیست و پنج
میلن:واقعا پس چرا...
مشکلات شخصی
میلن:اوه
یکی دیگه از دخترا که موهای قرمز رنگی داشت و چسه ریزی داشت گفت
_منم الکسیس لاکهارت(گیر دادم به هری پاتر=/)هستم دانشجوی روانشناسی البته توی تیم ملی اسکیت هم هستم
خوشبختم
میلن:راستی ما هفته دیگه قراره با دخترای دانشگاه بریم کافه دوتا از دخترای طراحی و تبلیغاتم میان میخوای تو هم بیای
نمیدونم...
الکسیس:حتما بیا آلیا خیلی خوشحال میشه
با اومدن اسم آلیا دلم گرفت و بیخیال شدم
چیزی من یکم گرفتارم نمیتونم بیام
میلن:چه گرفتاری ای
راستش من از آمریکا اومدم با برادرم الا تو هتلیم باید دنبال خونه بگردیم و اسباب کشی و این کارا
الکسیس:اوه چه بد واقعا دوست داشتم با الی آشنات کنم حالا عیب نداره الا زنگ...
ببخشید من باید برم فیلا
میلم:خداحافظ
از سلف بیرون رفتم که به یک پسره برخورد کردم پسره هیکل ورزشکاری داشت و هودی قرمز تنش و یک تیکه از موهاش زرد رنگ بود چون بهش خورده بودم وسایلش ریخته بود سریع براش جمعش کردم و دادم بهش
واقعا متاسفم
_نه این چه حرفیه بابت وسایل ممنونم و من شرمندم یکم عجله داشتم
نه نگید تقصیر من بود بازم معضرت میخوام
_بجنب کیمم
_متاسفم یکی از ارشد های دانشگاه کارم داره باید برم از آشنایتون خوشبختم
منم همینطور خدانگهدار
آروم رفتم سر کلاس نشستم چون آخر کلاس جا نبود مجبور شدم توی ردیف اول بشینم هر چند از همین الا دارم خود خوری میکنم چند ثانیه بعد یک دختره با موهای قهوه ای اومد کنارم نشست و پا روی پا انداخت و دستشو عین اشراف زاده ها روی پا گذاشت در کلاس باز شد و آدرین با همون تیپ جزابش اومد داخل قلبم گرفت خدایا چرا باید دوباره بعد از این همه سال میدیدمش لعنتی آروم سرمو رومیز گذاشتم که یک غطره اشک آروم از گوشه چشمم چکید پایینبعد از چند ثانیه احساس عطر لعنتیش دقیق کنارم باعث شد سرمو بچر خونم در همون حالت که یک دستم زیر سرم بود و دست دیگم کنارم نگاهش کردم اما نا محسوس درست نیمکت اول نشسته بود یعنی نیمکت کنار من هرچند فاصله داشتیم اما این فاصله اندازه فاصله ده ساله زیاد نبود چند دقیقه بعد دختر کنار دستی من رفت رو پای آدرین نشست سرمو از روی میز بلند کردم یک دست به موهام کشیدم با حسرت به آدرین و اون دختر نگاه کردم اما من خیلی ساله توی خواب های خودم این صحنه رو میدیم زمانی که آدرین دست یکی دیگه رو میگیری و یکی دیگه رو روی پاش مینشونه اما دیدن این لحضه با خواب کلی فرق داره اونم اینجوری دقیقا کنارم قلبم به شدت تیر کشید و سر درد بدی سراغم اومد سریع یک قرصی که دکتر بهم داده بود برای زما های سردردم رو خوردم حالم بد بود خیلی اما با دیدن صحنه مقابلم بی اراده آروم خندیدم آدرین داشت گونه دختره رو میبوسید اما معلوم بود همش به اجباره و میخواد حرص منو در بیاره از این بچه بازیش خندم گرفت ...
~آدرین~
وارد کلاس که شدم عطر تنش کل کلاس رو پر کرده بود نا محسوس نفس عمیقی کشیدم و دوباره احساس زندگی پیدا کرده بودم انگار با همین نفس عمیق شارژ شده بودم اما نه من اینو نمیخوام دوباره اخم کردم اما سر گردوندم و پیداش کنم که دقیقا کنار لایلا دیدمش یعنی نیمکت بغل دست خودم خوشحال شودم و لبخند زدم ده آدرین چه ته تو یادت نمیاد چه بلایی سرت آورد الا وقت لبخنده اون یک عوضیه که معلوم نینست برای چی اومده رفتم نشستم که لایلا اومد رو پام نشست
لایلا:میگم آدرین من کلاس قبلی نبودم میشه جزوه ها لو به من بدی
ای ای دختره چندش خواستم دک ش کنم که دیدم مرینت با یک حالت خیلی ناز نه یعنی شیطانی داره نگاهم میکنه منم برای اینکه حرسیش کنم لپ لایلا رو بوسیم که دیدم خندید میخندی بعد از کلاسا دیگه نمیخندی بجاش باید یکم گریه کنی...
~مرینت~
کلاسا که تموم شد رفتم توی پارکینگ دنبال ماشین بودم صبح انقدر که حول شدم یادم نمیاد ماشین رو کجا پارک کردم با یاد آوری صبح و آدرین دوباره به خودم لعنت فرستادم که چرابه حرف آعون و جسی گوش کرده بودم واومدم فرانسه اونم پاریس جایی که آدرین توش نفس میکشه به ته پارکینگ رسیدم با چیزی که دیدم دهنم کاملا باز مونده بود چهارتا چرخ مایش پنچر شده بود و شیشه های عقب خود شده بود و روی کاپوت بزرگ نوشته بودخانم کوچولو تازه اولش با یاد آوری آدرین محکم با پا کوبیدم به رینگش و لعنتی گفت اما بافکر اینکه ممکنه خوشحالیش تو این کار بوده باشه لبخندی زدم هرچند تلخ که صدایی از پشت سرم پرسید
_خانم چیزی شده
صدام که ناشی از بغض گرفته بود صاف کردم و آروم گفتم یکی قصد شوخی داشته
_اوه چی کارم کرده
اهم
_من لوکا هستم دوست تعمیرگاه داره میتونه درستش کنه
واقعا
_بله
ممنون میشم شماره دوستتون رو داشته باشم
_خودم براتون ماشین رو میبرم تعمیرگاه
واقعا ممنون اما زحمت نمیشه
لوکا:نه بابا چه زحمتی راستی الا بیاید میرسونمتون
آخه...
لوکا:بفرمایید یک دوچرخست
خیلی ممنونم
سوار شد منم پشتش نشستم و کمرشو گرفتم سرمو به پشتش تکیه دادم آدرس رو دادم و آروم اشک ریختم ...
************************
خوب بود؟
برای بعدی ۴ تا🌕