یکدفعه کلی صخره اومد بیرون از زمین و یک باد خیلی بد وزید که باعث شد منو آدرین بیفتیم زمین الا چه اتفاقی افتاد با در حالی که کلاهم رو ورمیداشتم و موهام رو که باز شده بود میبستم آدرین هم بلند شد و لباساشو تکوند و یکدفعه به سمت من حجوم آورد اول فکر کردم میخواد دعوا کنه برا همین گارد گرفتم ولی در عین حال منو انداخت تو بغلش و شروع کرد به دویدن رسیدیم به یک پناه گاه و سریع رفتیم تو که همون لحضه اعلام کردن بمب باران هوایی شده وایسا ببینم آدرین فکر کرد این اتفاق به خواطر بمب بارانه ولی فکر کنم یک ربطی به اسلان و نارنیا داشته باشه حدود یک ساعت تو پناه گاه بودیم بعد رفتیم بیرون اصلا به آدرین توجه نمیکردم

آدرین:بد نیست برا نجات جونت یک تشکر کنی

نجات چی؟

آدرین:اگه اون لحضه باهات دعوا نمیکردم الا زیر اون بمب ها مرده بودی

عصبی خندیدم و گفتم یعنی تو فکر میکنی اونا بمب بودن

آدرین:پس چی بودن

خیلی خنثی نگاهش کردم و پوفی کشیدم و راه افتادم یک نگاه به خودم و وسایلم انداختم 

سنجاق کلاه

آدرین:چی شده

سنجاق کلاهممم

آدرین: خب

گم شده نیست نیست

آدرین:الا از کجا میخوای پیداش کنم

من نمیدونم کلی پول براش دادم 

آدرین:الا چه غلطی بکنم

باید پیداش کنم

آدرین:بر  بابا از کجا الا برا جناب عالی سنجاق سر پیدا کن با رات دیگه زیادی به سازت رقصیدم فکر نکن چون بغلت کردم عاشق چشمو ابروتم ها برو با همونایی که تو این سه سال بودی حالا هم راه بیفت تا بزور نبردمت 

نمیتونی

آدرین:واقعا!!

معلومه

آدرین حجوم آورد سمتم ویی وحشی شد منم دویدم حالا اون بدو من بدو اون بدو من بدو که دیدم در عمارتم  اه دیدی چی شد

آدرین:نه تنها آواره ای بلکه خنگم هستی

هوگوووو من اینو میکشم این روزه که گفتم

رفتم تو عمارت یک سلام به خاله املی دادم و رفتم تو اتاق و تا تونستم جیغ کشیدم سر شا هم که کلا عین این شکسته عشقی ها کز کرده بودم یک گوشه شام رو که خوردیم رفتم تو اتاقامون که نینو اومد تو اتاقم تند تند وسایل ورداشتم که بریم پناه گاه تو لحضه آخر نارنیا رو ورداشتم و دیودم رفتیم تو پناه گاه 

پس املی جون و آقای آگراست کجان

آدرین:اونا اینجا نیستن بیرون بودن پناهگاه بیرونن

اها

همینجوری راه میرفتم و دور خودم میچرخیدم که چشمم به یک تابلو خورد ورش داشتم و نگاه هش کردم اه این کشتی اسلانه 

نینوو

نینو:چیه

کشتی اسلان

نینو:کو ببینم

تابلو رو نشونش دادم یکدفعه آدرین تابلو رو از دستم کشید پرت کرد یک گوشه 

آدرین:این قصه های بچه گانه چیه تو این موقعیت

برو بابا اسلا حقیقته

آدرین:آره آره تو راست نیگی

یک دفعه نینو گفت نار نار نیا

آره نینو نارنیا ولی بزار من تلافی امروز رو سر این در آرم

همینجوری که داشتیم دعوا میکردیم یک لحضه حس کردم که پاهام خیس شده به پایین نگاه کردم دیدم تا روی زانوم آب اومده

آدرین:اینجا چخبره

نینو:طابلو رو نگاه کنید

به تابلو نگاه کردم دیدم که یک موج بزرگ داره میاد اون موج از تابلو اومد بیرون و ما رو باخودش برد و...

************************

برا بعدی ۵ تا

ببخشید کم بود آخه برق رفته نت ندارم😐💔

👽🧝‍♂️🧝‍♀️💚🧣🐦🐍🐲🐉🦕🦎🐢🐸🐊🌱🌲🌳🌴🌵🌿☘🍃🍀🍏🍐🍈🥒🥦🥝🥑📗📳📶⚃تم سبز تقدیم به اسلایدرینی ها