💕my princess don't scared💕{پارت14}
کت_پرنس اول کشور لیان آدرین اگراست....خیلی خوشحالم که دوباره میبینمت بانوی من!
دوباره بلند شد و با دیدن قیافه بهت زده اول با تعجب اما بعد با خنده بهم نگاه کرد خندش کم کم به قهقه تبدیل شد و من همچنان با بهت بهش خیره بودم.یجورایی مسخ شده بودم.از بالا تا پایین براندازش کردم.خیلی تغییر کرده بود...یجورایی...جذاب تر شده بود...هی مرینت چی میگی دختر.زودباش خودتو جمع و جور کن!سرم و تکون دادم تا این افکار از خودم دور کنم.منتطر موندم تا خندش تموم بشه و بعد عصبانیتم و سرش خالی کنم!بعد از چند دقیقه که خندش تموم شد شروع کردم به غر غر کردن.
مرینت_تو...تو...چطور جرعت میکنی منو مسخرا کنی؟تمام این مدت منو سرکار گذاشته بودی؟تو_
ادرین_نه من سرکارت نذاشتم فقط هویتمو بهت نگفتم.همین!
مرینت_چرا از همون اول بهم نگفتی که کی هستی؟
ادرین_نمیدونم....شاید چون میخواستم ازت محافظت کنم
مرینت_یعنی وقتی ادرین بودی نمیتونستی ازم محافظت کنی؟
ادرین_خب...اممم...وقتی که کت نوارم ازاد ترم!....اما الان دیگه هیچ کت نواری وجود نداره چون دیگه نمیتونم کت نوار باشم!
یه حس بدی داشتم.حس اینکه انگار من ازادی ادرین و ازش گرفتم!نزدیکش رفتم و دستشو گرفتم و با ناراحتی گفتم:
مرینت_کت...یعنی ادرین...من خیلی معذرت میخوام همه ی اینا تقصیر منه!اگه من فرار نمیکردم تو الان مجبور نبودی از کت نوار بودن دست بکشی!
دستشو گذاشت زیرچونمو توی چشمام نگاه کرد و با لحن مهربونی گفت:
ادرین_نه مرینت!تو هیچ تقصیری نداری!من حاضرم برای تو هرکاری کنم!حتی اگه به قیمت از دست دادن جونم باشه....چون من عاشقتم!
احساس کردن که گونه هام سرخ شدن!با لکنت و کمی سرخ و سفید شدن گفتم:
مرینت_خب....منم..تورو..دوست..دارم!
******
مثل جوجه اردک داشتم پشت سر ادرین راه میرفتم.اخه هیچ جای این قصر و بلد نبودم.برعکس ادرین که همیشه پیش من بود من هیچوقت به قصر اونا و همینطور به لیان نیومده بودم.ادرین پشت یه ستون قایم شده.با تعجب نگاش کردم این چرا داشت یواشکی توی قصر راه میرفت.سوالمو به زبون اوردم.
مرینت_اممم...ادرین داری چیکار میکنی؟
ادرین_دارم یه راه برای رسیدن به اتاقم بدون اینکه اون ببینتم پیدا میکنم...مطمئنم تا الان برگشته و حتما الان دلش میخواد سر به تنم نباشه!
مرینت_کیو میگی؟داری از کی قایم میشی؟
ادرین_خب از_
_ادرینننننننننننننن
به سمت صدا برگشتم یه پسر بود که داشت با سرعت به طرفمون میدوید.ادرین با دیدن پسر سریع پشتم قایم شد.
ادرین_وای خدا نه!مرینت تروخدا ازم محافظت کن هرکاری بگی میکنم فقط نزار دستش بهم برسه!
مرینت_چیکار میکنی ادرین؟ناسلامتی تو شاهزاده این کشوری این چه رفتاریه؟
ادرین_اگه توهم اونو بشناسی مثل من ازش فرار میکنی!
مرینت_مگه اون کیه؟
قبل از اینکه ادرین جواب بده اون پسره بهمون رسید و با عصبانیت خطاب به ادرین گفت:
_ادرینننننننن!اخه یه ادم چقدر میتونه بی مسئولیت باشه!من و اونجا تک و تنها ول کردی و تمام کارارم انداختی گردن من وخودت جیم شدی!
ادرین_آااا...گوش کن نینو..ببین من اگه جیم شدم دلیل خیلی محکمی داشتم!
پسره باز میخواست داد و بیداد کنه که پریدم وسط دوتاشون و گفتم:
مرینت_هی میشه لطفا اروم باشید!با حرف زدنم میشه این مشکل و حل کرد!
پسره با تعجب بهم نگاه کرد همزمان خطاب به ادرین پرسید:
_ادرین این خانوم محترم کی هستن؟
ادرین که دید پسره یکم ارومه از پشتم بیرون اومد و کنارم ایستاد و گفت:
ادرین_بزار معرفیتون کنم نینو این مرینته مرینت اینم نینو یکی از دوستام و همینطور دستیار من.
نینو_خوشبختم بانو من نینو لحیف هستم،دستیار و همینطور معلم شاهزاده!از اشناییتون خوشبختم.
مرینت_منم همینطور جناب_
یکی خودشو محکم از پشت بهم چسبوند و بغلم کرد با این کار حرفم نصفه موند.با ترس به پشت سرم برگشتم.با دیدن ادرینا که خندون بهم خیره شده بود با گیجی گفتم:
مرینت_ادریناچیکار میکنی؟
با لحن شیطونی خطاب به من و ادرین گفت:
ادرینا_اومدم ببینم که داداشم و قبول کردی یا نه؟....و از نظراینکه اینجایی یعنی که قبولش کردی یعنی اینکه تواز این ببعد زن داداشمییییی
خودشو محکم توی بغل انداخت.با خنده و خجالت ادرینا رو از خودم دور کردم و گفتم:
مرینت_ادرینا...این..ن چه حرفیه که میزنی؟اینطور..اینطور نیست!
ادرینا_همین که به تته پته افتادی یعنی هست
بعد حرفش خودش به حرف خودش خندید.نینو که داشت با دهن باز به بحثمون گووش میداد پرسید:
نینو_یعنی چی؟من که گیج شدم؟
ادرینا دست انداخت دور گردن نینو با لحن شادی گفت:
ادرینا_خلاصه که نینو جونم بگم که عروسی داریم!
و خودش ریز ریز به حرفش خندید.این وسط فقط من بودم که عین لبو قرمز شده بودم.ادرینا خطاب به ادرین گفت:
ادرینا_داداشی جونم بابا و مامان گفتن که بری دیدنشون!مثل اینکه قراره تنبیه بشی!
مرینت_تنبیه؟اما چرا؟
ادرینا_بخاطر اینکه نافرمانی کرده و از زیر کار جیم شده!....همیشه این کار و میکنه و همیشه هم تنبیه میشه!....اما اینبار فکر نکنم تنبیه بشه چون برای نجات تو اومده پس فکر نکنم اینبار تنبیه بشه!درسته؟
ادرین_نمیدونم....خب بریم.
قبل از اینکه بره دستشو گرفتم و گفتم:
مرینت_صبرکن....منم میام.
ادرین دستشو توی دستم قلاب کرد و گفت:
ادرین_.....باشه،بریم!
صدای خنده ریز ادرینا رو میشندیم که ناشی از این بود که من و ادرین دست همو گرفتیم.نفسمو بیرون دادم و با ادرین به سمت اتاق پادشاه یا همون گابریل اگراست رفتیم.
عررررر بالاخره اعتراف کردن😍مسجسجسحسج سنسحسجستسج سنسنسحسسنحسسکسج
عاشق ادرینا شدم😂 خیلی باحاله لامصب😂شبیه خودمه😂😐
انچه خواهید خواند:
_واییییییی باورم نمیشهههههههه
_خب پس هدسم درست بود!تو وارث قدرت میراکلس هستی!....دختر جون قدرت قراره مال من بشه!
برای بعدی پلیز 18 تا💕
و لطفا هرکی با یه اسم کامنت بده چون میفهمم😐میدونم میخواید انرژی بدید اما انرژی که نمیدید هیچ برعکس ناراحتمم میکنین😑😐خواهشا هرکی با یه اسم کامنت بده😇💛
خب به قول یکی از دوستای خل مشنگم😂✌
کامنت نشه فراموش لامپ اصافی خاموش😂💛