_نههههههههه
_ارهههههههه
_افرین به داداش خودم و همینطور نشونه گیریش
کت نوار از بالای ساختمونه افتاد 
صدای شلیک قلب مردم رو لرزوند
 یک نفر اون اتفاق رو دید و سریع به پلیس و امبولانس زنگ زد 
صدای ماشین امبولانس و ماشین پلیس هم زمان با هم شنیده میشد 
اون دو نفر از ترس سر جاشون ایستادن 
همونی که تیر رو به طرف اونا زد گفت_من قسم میخورم بی گناهم همش اون به من دستور میداد باور کنید!!
_ساکت!! میتونید بعدا اینارو وقتی که دارن ازتون بازجویی میکنن توضیح بدید!
و چند تا از پلیس ها موندن و اومدن بالای سقف خونه(پرواز نکردنا با کمک پله رفتن بالا😐)
و تنها چیزی که پیدا کردن یه قطره خون و دوتا گوشواره!!!

(درک میکنم خیلی سخته که دو نفر که خیلی دوسشون دارید بمیره ولی چاره چیه؟؟پس قبل اینکه ادامشو بخونید دستمال کاغذی رو کنارتون بزارید)

کت نوار از اون ساختمون به اون بلندی افتاده(و قلبش تیر خورده😭جونشو برای مرینت فدا کرده"کرم درونم فعال شده😐")

***

از خواب بیدار شده بودم سرم زخم شده بود دستمو اهسته گذاشتم رو سرم و نوازشش کردم
 یه پارچه دورم پیچیده بود اونو برداشتم و به سختی از سر جام بلند شدم سرم گیج میرفت نزدیک بود بیفتم ولی دیوار رو گرفتم به بالا و پایین چپ و راست نگاه کردم به پشتم نگاه کردم و با تعجب به زمین خیره شدم تا چند ثانیه سر جام موندم!!! 
_باورم نمیشه!!!!! ادرینننننن ایـ..ـنجا چیکار میکنه!؟ 
اره اون ادرین بود!! 
غرق خون شده بود!!!! از دهنش خون میومد
از ترس با صدای جیغ مانندی داد زدم_ادریننننن نه نه نه نه نههههههههههههههه
از اون کوچه زدم بیرون با موهای ژولیده اومده بودم تو کوچه و داد زدم_کمک!! یکی لطفا کمک کنههه لطفا کمکم کنید
با سرعت رفت سمت یک مغازه ای که صاحب اونجا یک پیر مرد بودبا پسرش رفت داخل مغازه و با صدای بلند گفت_ لطفا کمک کنین ادرین اون تو هست او...ن اونجاست دا...داره میـ..میره نزارید بمیره خواهش میکنم ازتون یکی کمک کنهههه 
پیر مرد از جاش بلند شد و به سمت مرینت رفت و شروع کرد به حرف زدن_دخترم اروم باش بیا بشین اینجا کلمه به کلمه حرفتو بگو
_نههههه اروم؟؟؟؟ یه نفر دا...داره میمیرههه بعد انتظار دارین اروم باشممممم؟؟؟؟؟
پیر مرد می خواست مرینت رو صندلی بشینه ولی مرینت وقتی که این حرف رو زد با سرعت رفت بیرون با سرعت داشت می دوید نمیدونست باید چیکار کنه رفت توی همون کوچه پیش ادرین و لرزون حرف میزد
_خدایا لطفا همه این چیزایی که من دارم میبینم خواب باشه لطفا!!! بگو که رومئوی من نمرده!! لطفا بزار که دوباره اون چشمای سبزشو ببینم حداقل باهاش حرف بزنم و پیشش دستپاچه بشم مثل احمقا پیشش رفتار کنم !!!
به شکم ادرین نگاهی کرد و دید که خون از اونجا شروع شده و اون شنل مشکی رو برداشت و گذاشت رو شکم ادرین 
_ادرین تو خوب میشی
 مرینت از اون کوچه اومد بیرون و دید یک دختر و یک پسر در حال راه رفتن و کار کردن با گوشیشون هستن
با سرعت رفت پیششون 
اونا اول با دیدن مرینت تعجب کردن بعد مرینت نفس نفس زنان حرف زد_لطفا کمک..م کنید
 و رفت تا یک کمک بیاره
دوتا نوجوون هم سن سال مرینت یکیشون پسر بود یکی دیگه هم دختر در حال راه رفتن بودن و داشتن قدم میزدن رفتن توی اون کوچه ی تنگ و تاریک که ادرین داخلش بود
_این همون ادرین اگرست نیست؟؟
_اره خودشه!وای من یکی از طرفدارهاشم چرا اینجوری شدههه؟؟؟
_باید ببریمش بیمارستان
_اره اون نباید بمیره!!
_باشه بیا زنگ بزن من ببینم حالش خوبه یا نه
دختره شماره گیری کرد و پسره وضع ادرین رو دید خیلی بد بود
امبولانس با تمام سرعت خودشو رسوند 
اون دختر و پسر و پرستار ها ادرین رو گذاشتن رو تخت و بردنش داخل ماشین امبولانس و رفتن 

***
هیچ کس به حرف های من اهمیتی نمی داد همه فکر میکردن دارم دروغ میگم یا دیوونم!!ولی من هنوز امیدم رو از دست ندادم!! من بازم ادامه میدم
الان تقریبا عصر شده بود و هوا کم کم داشت تاریک میشد
بازم از یک نفر دیگه کمک گرفتم
_خانوم ببخشید میشه کمکم کنید؟؟پسری که خیلی دوسش دارم تو کوچه افتاده لطفا کمکش کنید داره میمیره!! به هرکسی هم که میگم میگن که تو دیوونه ای و داری دروغ میگی!!
_باشه عزیزم حتما باهات میام
_وای خیلی ممنونم خانوم خیلی ازتون ممنونم
مرینت و اون خانومه با سرعت خودشونو به اون کوچه ی تنگ و تاریک رسوندن!!
 مرینت اون زنه رو به داخل کوچه راهنمایی کرد و زن قبل از وارد شدن اب دهنشو قورت داد بعد اولین قدمشو با پایه راست گذاشت بعد پای چپ و همینطور اهسته راه میرفت
مرینت خودشو رسون به اونجا و با چیزی جز دوتا چعبه ی چوبی  مواجه نشد!!! 
حتی دیگه زمین هم خونی نبود!!!
_باورم نمیشه!! او...اون همینجا بووود!!!!
زن همینطور نزدیک و نزدیک تر شد و به مرینت رسید
_خب عزیزم گفتی کسی که خیلی دوسش داری کجاست؟؟
_ا..اون همی...نجا بودش قسم میخورم اینجا بوود!!!م...من بغلش کرد...ه بودم!!!!! 
_خب حتما یک نفر دیدتش و بردتش بیمارستان
_خدا کنه اینطوری که میگین باشه
مرینت تو چشماش اشک جمع شده بود 
_عزیزم من میتونم برم؟؟ یا اگه کار دیگه ای هست بگو 
_ببخشید که خستتون کردم واقعا عذر می خوام و ممنونم که تا اینجا همراهیم کردین
_نه بابا وظیفم بود خدافظ
مرینت هم خیلی اروم گفت_خدا..فظ
یعنی ادرین کجا میتونه باشه؟؟
مرینت دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره و خودشو خالی کرد و تمام سوال هایی که تو دلش مونده بود رو به زبون اورد 
_من چرا اینقدر ساده ام؟؟ اخه چجوری این بلا سر ادرین اومد؟؟ الان من ادرین رو چحوری پیدا کنم؟؟ من مطمئنم!! مطمئنم اون اینجا بود 
و خیلی سوال های دیگه که ذهن مرینتو درگیر کرده بود
اهسته سرشو پایین اورد و نگاهی به دستاش انداخت!!دستاش خونی بود!!
دستای خونیش رو گذاشت رو قلبش 
مرینت از پا افتاد و رو زمین نشست و به اسمان خیره شد به ماه نگاه کرد. یه قطره اشک نگینی از چشماش زد بیرون و شروع کرد به هق هق کردن!!

همه ی این اتفاق ها میتونست از کجا شروع شده باشه و تا کجا به پایان برسه؟

****
_اقای دکتر این ادرین اگرسته یعنی حالش خوب میشه؟؟
_شما خانوادش هستین؟؟
_نه ولی تو یک کوچه ی تنگ و تاریک پیداش کردیم
_باید به پدرش زنگ بزنیم چون زخمش خیلی وخیمه باید عمل بشه!!!

***

شب شده بود و دیگه نمیتونست تحمل کنه!!!
از سر جاش بلند شد و به جلوش نگاخی انداخت!
نگاهش به یک گربه افتاد!!یک بچه گربه
این گربه برای مرینت خیلی اشنا بود 
یه گربه ی سفید و چشماش به رنگ چشمای مرینت و نوک گوش و دمش خاکستری بود!!
اره خودشه!!!
_پرنسس؟؟ ت..و اینجا چیکار میکنی؟؟ چطوری پیدام کردی پیشی کوچولو؟؟
مرینت به سمت اون گربه ی سفید هجوم اورد و دستاش رو باز کرد و گربه هم با خوشحالی بغل مرینت پرید
مرینت گربه رو در اغوش گرفت حس عجیبی داشت!!
_کاشکی کت نوار هم بیاد و پیدام کنه! کاشکی اونم بیاد و بهم کمک کنه تا ادرینو پیدا کنم!!!
مرینت هنوزم اشفته بود ولی بخاطر عشقش نسبت به ادرین عقب نرفت و تسلیم نشد!!!
با تمام سختی ولی با امید همیشگی قدمی به جلو برداشت و به راهش ادامه داد!!
تو این فکر بود که ادرین رو چجوری پیدا کنه بعد تصمیم گرفت به بیمارستان های اطراف بره!!
یک تاکسی گرفت و اول به معروف ترین بیمارستان پاریس رفت و وارد شد 
همه با تعجب به مرینت نگاه کردن و شروع کردند به چرت و پرت گفتن:
_این دختره دیگه از کجا اومده
_ایییش موهاشو ببین 
_کلا سرو وضعش افتضاحه
_دستاشو نگا فکر کنم ادم کشته
_اومده اینجا یک نفر دیگه رو بکشه!!
_پس گربه چی مگه تو دستش
_هیسسس داره نگامون میکنه
_بزار نگاه کنه مگه چیه؟؟
با تعجب به همه نگاه کردم انگار همه داشتن پشت سر من حرف میزدن ولی من راهمو ادامه دادم و رفتم 
از یک زنه که اینجارو مدیریت میکرد پرسیدم
_ ببخشید ادرین اگرست اینجاست؟؟
با تعجب به مرینت نگاه کرد انگار یه قاتل دیده بود!!
_اسمتون چیه؟؟ نوبت قبلی داشت؟؟
_مرینتم!!مرینت دوپن چنگ!! نه اون ...
نفس عمیق کشید و اب دهنشو قورت داد بعد گفت_اون تیر خورده!!
_متاسفم ولی بیماری به اسم ادرین اگرست اینجا نیست!!
_ ممنونم!
از بیمارستان رفت بیرون بازم تو بهت به سر میبرد!! به دیواری تکیه داد و گربه(پرنسس)رو گذاشت زمین 
نشست رو پله های بسمارستان و اهی کشید و بخاطر راه هایی که طی کرد تو خواب فرو رفت 

*****
صبح شده بود
بیدار شدم دیدم که داخل همون کوچه هستم!!!
به اطراف نگاه کردم ادرینو دیدم!!!!! باورم نمیشه اون حالش خوبه سالم و سرحال جلوم ایستاده!!!!
_ادرین ای...این تویی؟؟؟!!!
مرینت پرید بغل ادرین و دوتا دستاشو دور گردن ادرین حلقه کرد 
_اره خودمم لیدی باگ!!!
_چ..چی؟!؟! تو الان به من چی گفتی؟؟ اشتباه میکنی ادرین من لیدی باگ نیستم!!!
_چرا برای اینکه منو نجات بدی به لیدی باگ تبدیل نشدی؟؟؟
_گفتم ادرین من لیدی باگ نیستم داری اشتباه میکنی!!
_اگه اشتباه میکنم پس چرا گوشواره های همیشگیت دیگه دستت نیست و چرا کوامیت پیش شادوماثه همینطور گوشواره هات!!!
سایه ای از پشت ادرین ظاهر شد اون شادوماث بووود!!!!!
توی دستش جعبه ی میراکلس ها بوووود!!!!!
باورم نمیشه همه این اتفاق ها تو یک روز افتاده باشه!!
_مرسی لیدی باگ که هدیه ی منو بهم دادی!!
_نه نه این امکان نداره این یه کابوسه خدای من همه چیز به این سادگی به اخر رسید پس اون همه رویا پردازیام چیشد؟؟؟
_ادرین اگرست ممنونم که همچین کاریو کردی!!
_چییی؟!؟!
کمی مکث کرد بعد ادامه داد
_نهههههههههههههه
عرق کرده بود با چشمای بسته هی کلمه ی《نه》رو به زبون می اورد!!
از خواب بیدار شد اره!! همه ی اینا یه کابوس وحشتناک بود!!
نفسی تازه کرد و دید هنوز شبه
با تعجب به اطراف نگاه کرد و با چند تا پلیس مواجه شد!!
_مرینت دوپن چنگ شما باید با ما بیاید!!
واقعا از 
_ولی اخه چرا؟!؟!
_چون شما متحم به قتل ادرین اگرست هستید!!!!
_چ..چیییی؟؟؟نه این حتما یه شوخیه ادرین نمرده لطفا راستشو بگیید
_ساکت باید همه اینا رو تو بازداشتگاه توضیح بدید!!
پلیس ها دست مرینتو گرفتن و وارد ماشین پلیس کردنش!!!!


بچه ها انچه خواهید خواند نداریم

و دوست دارید واسه پست بعد یک سبک دیگه ی میراکلسو بزارم؟؟؟

پلیییز کامنت بدید 

بای💖🍯🎄