آقای گلدن آی حکم بررسی جسد رو به جیم داد.
+تو و کلویی،به اداره پزشکی قانونی میرید و آخرین تحلیل درباره جسد رو ازشون میگیرید.
روبه فلیکس گفت:
+فلیکس،با دوپین چنگ برمیگردید به محل وقوع جرم.قطرات خون مقتول جهت یابی شدن.حواستون باشه که حتی یه نشونه کوچیک رو هم فراموش نکنین.
_بله قرابان.
+تیم آزمایش اونجا منتظرتونن.
شانس که نباشه کائنات دستت میندازه!میتونستم به جای کلویی با جیم برم.اما از بخت سیاهم همراه فلیکس ویجستر شدم.
یه حسی بهم میگه حال و هوای ادرین هم این روزا خوب نیست!شاید ستاره های بختمون باهم نحسن،یا مثلا نحسی مال من مسری بوده و مال اونو نحس کرده.
مغزم داغ کرده.
عینکم دودیم رو خیلی جدی روی صورتم گذاشتم و سوار ماشین شدم.
_____________________

جلوتر از فلیکس وارد خونه شدم.کارت شناساییم رو به افسر پلیس نشون دادم:
_مامور دوپین هستم.از اداره بیست و سه رسیدگی به جنایات اف بی آی.
ویجستر خواست خودش رو معرفی کنه که پیشدستی کردم و با لحن کش داری گفتم:
+ایشون هم همکارم هستند.
چشم غره کمرنگی بهش رفتم.مهم نیست ارشده یا نه،چون اجازه نمیدم فکر کنه ازم بهتره.
افسر پلیس:افسر سایمون هستم.اگه کاری از دستم بر میاد میتونم کمکتون کنم.
_متشکرم.
دستکش لاتکس برداشتم و حین پوشیدن پرسیدم:
_اثر انگشت چی؟
+متاسفانه هیچ اثری یافت نشد.
با دقت به خط کشی روی زمین نگاه کردم.جسد با صورت روی زمین افتاده بوده،و درست در قسمت سینه‌ش لکه خون بزرگی دید میشد.
_آقای ویجستر میشه بهم پنس برسونی؟
دستکش پوشید و یه زیپ کیف برداشت.حلقه ازدواج داره؟تا اونجایی که حافظه‌م یاری میکنه توی برگه اطلاعاتش وضعیت تاهل رو مجرد نوشته بود!چرا یه آدم مجرد باید حلقه ازدواج داشته باشه؟
دستاش رو روی زانوهاش گذاشت و گفت:
+مو!
با پنس برش داشت.
+موهای مقتول نارنجی بود.این مشکیه!
فکر کرده خیلی باهوشه!جوابی ندادم و بقیه محوطه رو بررسی کردم.
بلند شد و روبروی قطرات خون روی دیوار ایستاد.
+اینجا با یه ضربه به سرش از پا افتاده
_ولی شما توی اداره گفتید بر اثر خفگی مرده!
مکث کرد:
+خب...من..من مطمئن نیستم.
نفس رو با صدا بیرون دادم.
_وقتی به سرش ضربه خورده تو فاصله دو متری دیوار بوده.حالا اینجارو ببین.
به خراشیدگی روی کاغذ دیواری اشاره کردم.
_به دیوار چسبونده بودتش،درحالی که راه نفسش رو گرفته بوده.
ناخوداگاه دستم رو سمت گلوم بردم.اون هم دقیقا همین کار رو انجام داد!نمیدونستم به جز خمیازه اعمال دیگه ای هم بازتاب دارن!
_البته...اینا همش سناریوییه که خودمون تصورش میکنیم.
+خب..چیزی میمونه که من بگم؟
_چی؟
بهم زل زد و شمرده شمرده گفت:
+میشه با رابط ارتباطات تماس بگیری و بپرسی جواب پزشکی قانونی چی بوده؟
هر کلمه ای که ادا میکرد مملو از اضطراب بود. انگار پشت زندگی خودش یه پرونده سنگین خوابیده.
چطور اینقدر آشناس؟چهره مردونه‌ش رو تاحالا ندیده بودم،اما شاید این شباهتی که توی ذهنمه مربوط به همزادشه!شایدم یه خویشاوند.چه میدونم.

____________

شب خسته و کوفته برگشم خونه. اونقدر فکر کرده بودم که مغزم میتپید!بالاخره معلوم شد علت مرگ زنی که توی اون خونه کشته شده بود خفگی بوده.فلیکس همین رو از روی ناخون های کبودش تشخیص داده بود. و قاتل روان پریش بعد از خفه کردنش با قنداق اسلحه شکاری توی سرش زده و یدونه گلوله توی بدن بی جونش خالی کرده.
هرکی هست حرفه ایه.چون تفنگ بادی که ازش استفاده کرده از متداول ترین اسلحه هاست.

یا شاید احمق بوده و فقط اسلحه شکاری داشته!
با صورت خودم رو روی کاناپه پرت کردم و دکمه پیغام تلفن رو زدم
+کلینیک تخصصی پوست و موی دکتر کارتـ..
«بییییب»
+امم..ماری سلام،سوزانم. اومدم دم در تا ماهیانه ساختمون رو بگیرم ولی نبودی.
«بیییب»
+سلام مرینت.
مادرم بود
+امیدوارم حالت خوب باشه. میدونم سرت شلوغه و کلی کار داری،اما... بهتره بهمون سر بزنی. دلمون برات تنگ شده. آخر هفته جشن فارغ‌التحصیلی مارکو عه. خوشحال میشه اگه خواهر بزرگترش اونجا باشه. البته،میدونم دور از ما حالت بهتره. به هر حال اگه تونستی حتما بیا. پدرت سلام میرسونه،دوستت داریم.
«پایان پیغام های صوتی»
منم دلم برای بوستون تنگ شده. وقتی اینجام انگار به جای هوا آمونیاک تنفس میکنم.
اما بوستون برام خاطرات ناخوشایندی رو تداعی میکنه.
نفس تنگی،افسردگی،نا امیدی.و تمام یکشنبه هایی که تنهایی روی کنده درخت پوسیده، کنار دریا می نشستم و به صدای تلاطم امواج گوش میدادم.
از روی کاناپه بلند شدم و لباسام رو عوض کردم.
بعضی وقتا از تنهایی توی خونه خودم میترسم.میدونم مشکلی پیش نمیاد،اما بازم دلهره دارم.
روی تختم دراز کشیدم و هندزفری هام رو توی گوشم گذاشتم.و صوتی رو پخش کردم که برام مثل آب روی آتیش عمل میکرد.
+سلام مرینت.این...این اولین باره که برای یه نفر،آهنگ مینویسم. شاید خیلی خوب نباشه،اما.. برای تو نوشتمش عزیزم. امیدوارم خوشت بیاد.
و شروع کرد به نواختن گیتار
لبخند پررنگی روی صورم نقش بست.نمیدونم الان کجاس و چیکار میکنه.شاید یه زندگی جدید رو شروع کرده و الان خوشبخته. عیبی نداره،خوشحالی ادرین از همه چیز برام مهم تره.
بدترین تفاوت زن و مرد توی عاشق شدنشونه.هردو میتونن عاشق بشن.اما وقتی یه زن عاشق میشه،مثل یه مادر حاضره تیکه تیکه وجودش رو برای معشوقش فدا کنه.
کاش میتونستم فراموشش کنم و دل به کس دیگه ای ببندم. اون موقع حالم بهتر از الان بود.
اشک هایی که صورتم رو پوشونده بودن کنار زدم.
صورت زیبای ادرین جلوی چشمم اومد.اما مثل برق از جا بلند شدم!خواب از چشم هام پریده بود و متوجه مورد آزاردهنده و عجیبی شدم!
فلیکس ویجستر شبیه ادرینه.

______________ 

دیشب فقط دو ساعت تونستم بخوابم.اونم به لطف داروی خواب آور.
نمیتونستم چشم از فلیکس بردارم. با اینکه کار مهمتری از زل زدن به همکار جدیدم داشتم،اما پرسش های وحشتناکی مانعم میشدن.
اون کیه؟چرا اینقدر شبیه ادرینه؟
کلویی کنارم بود.
+حدود یه ساعت دیگه جواب تست دی ان ای اون تار مو میرسه.اونوقت میفهمیم با اثر انگشتی که توی قتل قبلی به جا مونده بود تطابق داره یا نه. شیر نسکافه میخوری؟
_آره.. ممنون میشم برای منم بیاری.
از جا بلند شد.
جی جی از اون طرف داد زد:
+یک ربع وقت استراحته دوستان!
اصلا متوجه نشدم توی اون زمان چیکار کردم. فقط خطوط نامفهومی روی برگه باطله کشیده بودم.
کلویی با دوتا ماگ شیر نسکافه برگشت و یکیش رو روی میز من گذاشت.
+مرینت،چون تو ساقدوشمی باید تو دوتا مراسم هم باشی.
_من؟من مگه ساقدوشتم؟
+آره دیگه!دوستای نزدیک عروس و دوماد ساقدوششون میشن.
_اونوقت،من دوست نزدیکتم؟
مشت نسبتاً محکمی به بازوم کوبید. سعی کردم از درد فریاد نکشم.
_آیییی وحشی!
+مسخره.
چشم غره ای رفت و فیگور قهر به خودش گرفت. منم درباره رفتم سراغ فلیکس. شاید بهت باشه ازش بپرسم که آیا کسی رو به اسم ادرین اگرست میشناسه. یا شاید باهم فامیل باشن.
تا اونجایی که یادم میاد توی خانواده پدرش،کسی رو با فامیلی ویجستر نداشتن. اما شاید خویشاوند مادری ادرینه.
+مرینت بنظرت رنگ لیمویی واسه لباس ساقدوشا قشنگتره یا نقره ایی
حواسم نبود و الكى جواب دادم:
_اوهوم آره
+آره چيه؟ميگم ليمويى يا نقره اى؟حواست كجاس؟
_كلويى؟
+بله؟
گوشيم رو روشن كردم و يكى از عكس هاي خودم و ادرين رو آوردم
_يه چیزی داره ديوونم ميكنه.نگا كن.فليكس خيلى شبيه اين نيست؟
+اين...همون ادرينه؟
با سر تاييد كردم.با دقت به عكس نگاه كرد.
+عاو...چه جیگر بوده!

_هِییی!

+چرا.خيلي شبيهن.ولى....ادرين موهاش بلندتره,بلونده,قدش از تو خيلی بلندتره و همچنين صورتش جمع و جور تره
_توجه داشته باش اين عكس مال ده سال قبله.
+به احتمال هشتاد درصد يا برادرشه,يا پسرعمو.فاميليش چی بود؟
_اگرست بود كلو.اگرست.
+پس پسرعموش نيست.مكه اينكه فاميليشو عوض كرده باشه كه اونم توى اف بى آى قانوني نيست.پسرداييش چی؟ من خودم خيلي شبيه دختردايیمم
اشتباه كردم پاي كلويى رو كشيدم تو ماجرا.حالا ديگه ولم نميكنه
_مادرش ويجستر نبود.
جوش آورد: 
+اييش چه ميدونم!اصلا چرا بعد اين همه سال باز دنبال شباهت اطرافيان باهاش ميگردي؟فراموشش كن.اون رفته پي زندگيش
_ميدونم...ببخشيد وقتتو گرفتم
از واقعيت هاي تلخ متنفرم.
کلویی راست میگه.شاید فقط شبیهشه.ادرین احتمالا الان به اجبار پدرش مدرک دکتراشو گرفته و به عنوان یه پزشک کار میکنه. فلیکس فقط کسیه که دست روزگار برای آزار بیشتر من جلوی روم گذاشته.

لوکا از اتاق کنترل بیرون اومد.
+خب گایز.آزمایشان نشون میدن که قاتل هیچ شباهت موروثی با مقتول نداشته و اون تار مو متعلق به کسی نیست جز خودش.همسایه ها تعمیرکاری رو دیدن که دقیقا همون روز قتل از خونه پنسی ویز،یعنی مقتول،بیرون اومده.
فلیکس بلند شد و مدارک رو از لوکا گرفت و گفت:
+پس قاتل با پرونده قبلی که اثر انگشت داشت فرق داره..
کلویی پرسید:
+از کجا این مسئله رو اثبات کردن که اون قاتل یه زنه؟
_زن ها مقدار بیشتری آمینو اسید ترشح میکنن.اثر‌ انگشتش جنسیتشو لو داد
+همینه!
فلیکس این جمله رو با لحن حیرت زده گفت و همه بهش زل زدن.صداش رو صاف کرد و گفت:
+یعنی...خیلی خوبه که به مسائل تسلط کامل داری.
_متشکرم
+پس باید اون رو کنار بذاریم
روبروی تابلوی نقشه ایالت ایستاد و خط کش و پرگار برداشت.
+این منطقه رو تا شعاع ده کیلومتری درنظر میگیریم.
جی جی:و منتظر یه قتل دیگه میمونیم؟
+متاسفانه بله.
_این اصلا عاقلانه نیست که جون یه آدم دیگه رو فدا کنیم.شاید طرف اصلا قاتل زنجیره‌ای نباشه!من مخالفم.
جی جی به حمایت از من گفت:
+حق با مرینته.بهتره بازجویی محلی رو شروع کنیم


هعی...

شاید ما را در پس این دوری،دیداریست❤️

فلیکس همینجوریش رو مخ بود،شباهتش با عشق مرینت رو مخ ترش کرد😂

دونت فورگت تو کامنت❤️