تک پارت
به سرور بفرست😐
اشکاش تمومی نداشتن. بارون رگباری میبارید و هیچ نوری تپی شهر دیده نمیشد. قطعا تلخ ترین خداحافظی عمرش بود. روی صندلی نشستذو منتظر لیدی باگ موند که بیاد. یک ساعت، دو ساعت و سه ساعت گذشت ولی نیومد که نیومد. پوزخندی زد. لابد داشت با پسر مورد علاقه ش و یا ریناروژ وقت میگذروند. پس با سگرمه هایی در هم کاغذی رو برداشت و شروه کرد به نوشتن نامه. انگشتر رو توش گذاشت و با دلی پر از غم، به سمت خونه برگشت.
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
مرسنت از رفتار های آلیا دیوونه شده بود. سه ساعت پیش با کت قرار داشت و باید میرفت ولی آلیا مخشو خورده بود بسکه از شگفت انگیز بودن ابرقهرمانی براش حرف زده بود. دستشو روی میز کوبوند و گفت:«هیسسسس. آلیا من باید برم... کت منتظرمه..» آلیا گفت:«مرینت... کت کیلو چنده دختر. من پیشتم ولش» مرینت بدون توجه کلمات تبدیل رو روی زبون جاری کرد و به سمت ایفل حرکت کرد. بارون هنوز بند نیومده یود اومده بود و به جای کت، فقط یه نامه روی میز بود. با چهره ای پر از سوال نامه رو برداشت و شروع به خوندن کرد.:
ʚبانوی من سلام. وقتی این نامه رو میخونی به این معناست برای همیشه این شهر رو ترک کردم. هرچی منتظرت موندم نیومدی. این دفعه هم نیومدی و دلم بیشتر شکست. ولی مهم نیست، این دل سالهاست پودر شده. میدونی، من فهمیدم که هویتت رو به آلیا گفتی و از خودم شرمنده شدم که نتونستم گربه مورد اعتماد تو باشم. اما دیگه هیچ اهمیتی نداره. دیگه کت نواری وجود نداره. قول نمیدم از خودم محافظت کنم. میدونم نمیتونم فراموشت کنم. امیدوارم بتونی به گربه لایق و قابل اعتماد پیدا کنی.امیدوارم اون مثل من عاشقت نشه.من رکورد ابراز عشق رو شکوندم ولی خب دیگه،عشقم نافرجام بود.میدونم یه روز نشده فراموشم میکنی.برای بار آخر میگم،دوستت دارم......لیدی باگ ɞ
اشک توی چشمام حلقه زده بود. اون چیکار کرده بود... اگه آدرین همچین رفتارایی با اون داشت چیکار میکرد؟ اون فقط عاشق بود. جیغ کشید:«نرووووووو کت نواررررررر برگرددددددد» اما دیگه دیر شده بود. کت نوار با دلی پر از غم، رفته بود. تازه فهمید که احساساتی بهش داشته. هق هق رو از سر گرفت. توی حال خودش بود که آدرین رو دید که به سمتش میدوعه. گفت:«بانوی من.... یعنی چیزه لیدی باگ.... میگم تو..... هه... هه.... میگم.... کیفم اینجاعه؟» لیدی باگ ماتش برده یود. گفت:«یه بار دیگه یگو...» آدرین گفت:«کیفم کجاعه...» لیذی باگ گفت:«نه.. نه قبلشو بگو» آدرین گفت:«میگم تو؟» لیدی باگ گفت:«تو گفتی بانوی من.... تو کت نواری آدرین.... تروخدا بگو آره...» آدرین سرشو انداخت پایین و گفت:«آره.... هستم.... یعنی بودم..» لیدی باگ نفس عمیقی کشید و طی یه حرکت غیر منتظره خودشو توی آغوش آدرین پرتاب کرد و گفت:«تنها کسی لایق کت نوار بودنه تویی» اصلا خجالتش رو نسبت بهش فراموش کرده بود. آدرین هم متقابلا در آغوشش گرفت. چند دقیقه سکوت کرده بودن که لیدی باگ از آغوش آدرین دل کند و به سمت میز رفت وحلقه کت نوار رو ب ادشت و داد دستش. گفت:«آدرین... کسی که دوستش داشتم تویی.... از این به بعد میشیم همون تیم دو نفره... قبوله؟» ادرین که حالا کت نوار بود گفت:«هنوزم نمیخوای هویتتو بهم بگی؟» مرینت خندید و گفت:«من فقط یه دوستم» کت نوار خیلی خوشحال شد.هر دوتا کسی که دوستشون داشت یکی بودن.گفت:«دوست در واقع نحوه ابراز علاقمون بهمه.مگه نه؟»لیدی باگ زد زیر خنده.روی قندلی ها و روبه روی هم نشستن.دستاشونو به هم گره کردن و تنها ساعت ها هم رو تماشا کردن و محو چشم هتی هم بودن. اون شب بهترین شب عمرشون بود. تا آخرش بارون بارید. انگار اسمون براشون خوشحال بود و اشک شوق میریخت. شادوماث هم انگار بیخیال کارش شده بود. بالاخرت فهمیده بود که مردت نباید زنده بشه و فقط شادی پسرشو میخواست. دیگه خشکو سرد نبود و به سلیقه آدرین احترام گذاشته بود. بالاخره زجر های مرینت و صبر کت نوار تموم شد. تضمین نمیکنم به خوبی و خوشی زنذگی کنن. چون زندکی پستی و بلندی خودشو داره، ولی اگه صبر کنی و خودتو به خدا بسپری.... پایان خوشت زودتر میرسه... اونا در دستی و بلندی های زندگی خودشونو به خدا سپردن و به هم تکیه کردن و در نتیجه، به سعادت رسیدند.
میدونم بد بود نیاز به گفتن نیست
بقول ریحانا اعتماد به نانفس دارم😂