-سلام مای لیدی!

لیدی باگ به کت خیره شد و بعد از چند دقیقه به خودش اومد و به صورتش زد و گفت-کت!

اومد جلوتر و با دستاش کنار چشمشو نوازش کرد و با لحنی که دل سنگ رو هم اب میکنه گفت-داشتی گریه میکردی؟

کت نوار در جواب به لیدی باگ که با لحن آروم و زیبایی گفته بود نمیدونست چی بگه که مچ لیدی باگ رو گرفت و روی صورتش نشوند و با چشمای گربه ایش گفت-نه

لیدی باگ عصبی دستش رو کشید و چون با کت اختلاف قدی داری ، دستش رو بالا برد و روی شونه های کت نشوند و گفت-کت! تو فکر میکنی من نمیتونم بهت کمک کنم؟

کت نوار دوباره یکی از دست های لیدی باگ که رو شونش نشسته بود رو گرفت و بوسید...چند مدت کوتاه چشماش رو بست تا بتونه رو عشقش متمرکز بشه...سنگینی نگاه لیدی باگ رو روی خودش احساس میکرد...بلخره چشماش رو بتز کرد و دست لیدی باگ رو رها کرد و گفت-همه چی یروزی درست میشن! مهم نیست تا کِی ادامه داره اما...ما تو هر شرایطی راجب به هر چیزی باید پایدار بمونیم!

لیدی باگ که از رفتار عجیب کت نوار متعجب بود بعد از چند دقیقه مکث گفت-آره...درسته اما...

-اما؟

لیدی باگ نمیدونست چیزی که داره میگه واقعا به زندگیش کمک میکنه یا نه اما نظر واقعیش رو گفت-اما میدونی...بعضی چیزا هستن که تو واقعا خسته میشی بس این همه کار و تلاش میکنی! شاید برای افرادی که قوی هستن قابل تحمل باشه اما...

بغضش رو احساس کرد...ادامه داد-ا...اما کسایی...م...مثل من، ن...نمیتونن ادامه بدن! او...اونا دیگه خسته شدن کت! اونا دیگه محتاج کسی میشن و به اونا تکیه میکنن...اگرم نکنن، زندگیشون انقدر خسته کننده و پر از عذاب و سختی خواهد بود که دیگه، دیگه...

آب دهانشو قورت داد و چشماش رو بست که باعث شد قطرات اشک زیر چشم هاش بریزن! کت نوار با تعجب به لیدی باگ گفت-ل...لیدی باگ! م...من واقعا متاسفام!

-برای چی؟

-ب...برای اینکه باعث شد اشکت در بیاد...ب...بخدا من منظوری نداشتم فقط...

قبل ازینکه حرفشو تموم کنه تا بتونه کمکی به لیدی باگ کرده باشه، سنگینی لیدی باگ رو روی خودش حس کرد که متوجه شد لیدی باگ خیلی محکم بغلش کرده!

کت نوار با تعجب به لیدی باگ نگاه کرد و بعد از چند ثانیه محکم اون رو به بغل گرفت ، حس خیلی خوبی داشت! هم برای لیدی و هم برای کت! لیدی باگ گریه نمیکرد اما کت نوار به راحتی میتونست ضربان بالای لیدی باگ از شدت درد رو حس کنه! همه ی اینها نشونه ی ضعفیه که لیدی باگ داره...و کت نوار متوجه همه ی اینها شده و سعی داره حالشو بهتر کنه! آروم دم گوش لیدی باگ گفت-باشه...باشه اروم باش

لیدی باگ چشماش رو بسته بود و ازین خوشحال بود که الان جاییه که ارامش زیادی داره و با اینکه ضربان قلبش خیلی بالا رفته و مضطرب هم هست! اما میتونه کمی فکر کنه...میتونه به این فکر کنه که چیکار باید بکنه...در چه موردی؟ کت یا آدرین!

درحالی که تو بغل کت بود اروم طوری که فقط کت که بغلش کرده میتونه بشنوه گفت-ولی هموز یکی دوستم داره!

کت چشماش رو باز کرد و همونطور که سرش رو شونه ی لیدی باگ و سر لیدی باگ رو شونه ی کت بود لیدی باگ دوباره گفت-اون دوستم داره...

کت نوار گفت-کی؟

لیدی باگ کت رو محکم تر بغل کرد و گفت-تو

کت نوار بعد ازینکه متوجه شد نفسش رو بیرون داد و دباره چشماش رو بست...دوباره دستاس رو در کمر لیدی باگ حملخ کرد و با لحن گربه ای گفت-اهوم

-تو هنوزم دوستم داری

-درسته

-تو...تو واقعا دوستم داری؟

کت نوار چشماس رو باز کرد و چونه اش رو از روی شونه ی لیدی باگ برداشت و با این کار، لیدی باگ هم مجبور به این شد که چونه اش رو از شونه ی کت نوار برداره! کت گفت-معلومه که دارم! ای...این چه حرفیه؟

لیدی باگ دوباره غمگین شد...گفت-تاحالا شده فکر کنی کسی دوستت نداره و اضافی ای؟

-لیدی باگ...

لیدی باگ دوباره بغضش گرفت...گفت-کت من میخوام باهات دردودل کنم💔

کت نوار نشست و دوتا دستای لیدی باگ رو گرفت و گفت-بگو...هر چی میخوای رو بگو...من گوش میدم! بهت قول میدم، هر چیزی که تو خودت ریختی رو بگو...بگو تا خالی شی...خواهش میکنم

لب لیدی باگ میلرزید...تا موقعی که گریه اش گرفت...

شروع به گریه کردن کرد...یه کمی هق هق کرد تا بتونه خالی شه و حرف بزنه...بعد از اینکه یدره هق هق کرد گفت-کت...ک...کسی نیست که دوستم داشته باشه...م...من خیلی تنهام کت نوار! من...من دوست داشتم تنها باشم تا کسی پیشم نباشه...چون من قبلا خیلی خوش بخت بودم و همه دوستم داشتن...الان همه باهام دشمنن، همه میخوان منو اذیت کنن، من فقط میخواستم کمی تنها باشم همین...م...من فقط میخواستم یکمی تنها باشم! ش...شاید تند خویی کرده باشم...اما من...من که کاری نکردم💔

کت نوار با به یاد اوردن حرفای بد بقیه...دلش پودر شد...

《-دختره ی نادون! خیلی پاستوریزه و نادونه!
-وقتی میبینم میخوره زمین دلم خنک میشه
-اوووو هیچکی دوستم نداره من خیلی تنهاممم! ایش دختره ی چندش
-وای چه اعتماد به نفسی داره! میگه تا وقتی من اینجام کسی آسیب نمیبینه! ایش بمیره دختره ی پر اعتماد به نفس!
-جاهل جاهل جاهل! اون یه جاهله!
-واقعا نمیفهمم منظورش ازینکه زوج نیستن چیه؟  آخه چقدر ادم میتونه انقدر نازنازو و بی لیاقت باشه!
-عرضه ی هیچیو نداره! اسم خودشم گذاشته قهرمان!
-اون نه تنها که قهرمان نیست...چیز دیگه ای هم نیست!》

اشک تو چشمای کت نوار حلقه زد...لیدی باگ گریه میکرد...بعد، لیدی باگ هم نشست و دوباره بغل کت نوار رفت...قلب کت نوار خیلی بد سوخته بود...خیلی بده که حرفای مزخرف هیتر ها روت تاثیر بذاره و تو رو عذاب بده...خیلی بده که دیر درکشون کنی یا...خیلی بده که بخوای غم یک نفرو ببینی و علاوه براین که کاری در قبالش نمیکنی، مسخره هم میکنی!

کت نوار میتونست کاملا تنهایی که الان لیدی باگ داره و نیاز به یه نفر که پشتش باشه رو میخوادو داشته باشه، طوری که بازم میتونه ضربان قلب لیدی باگ که هر لحطه بخاطر ضعف لیدی باگ، ضعیف تر میشه رو احساس کنه...اون چیزی که تو بدن همه وجود داره قلبه! اگه بشکونیمش، دیگه نمیتونیم درستش کنیم!

کت نوار سعی کرد لیدی باگ رو اروم نگه داره، آرومِ آروم...بذاره بریزه بیرون...بذاره خالی شه...خالیِ خالی

لیدی باگ هق هقش کمتر شد و بعد از مدتی کوتاه سکوت کرد...هر دوشون تو سکوت بشر میبردن، جفتشون چشماشونو بسته بودن، جفتشون به ضربان قلب همدیگه گوش میدادن، جفتشون یکی شده بودن!

کت نوار اروم گفت-لیدی باگ...

تو چشماش نگاه کرد و دوتا دستاش رو بالا برد و روی صورت لیدی باگ نشوند و گفت-به من نگاه کن

لیدی باگ روی چشمان کت نوار متمرکز شد...کت نوار با صدایی که تقریبا بلند بود و سرشار از حرص بخاطر هیتر های لیدی باگ بود گفت-رو شخصیت واقعیت تمرکز کن!

لیدی باگ فقط به کت نوار نگاه میکرد...کت نوار با صدای بلند تر و استرس بیشتر برای لیدی باگ گفت-مهم نیست پشت سرت چی میگن! مهم نیست کیدوستت داره کی نداره! مهم نیست اونایی که دوست داشتن حالا بهت پشت کردن!!  همونی باش که هستی!! مهم اینه که همونی هستی که واقعا هستی!! یه دختر مهربون ، خوشگل ، جذاب ، احساسی ، جدی با چشمای آبی که خر کی ببینه غرقش میشه!

ادامه داد-و مهم تر از همه ، اون قلب کوچولوت اون تو!




لیدی باگ...چیزی نمیشنید...ضربان قلبش بالا رفت و تند تند نفس نفس میزد! اما...اما میدونست این حسی که داره حس خوبیه! حسی به راه خوش بختی...اون حس ، بهش همه چیز رو نشون داد! این که واقعا کی هست و باید چیکار کنه!!

حرکاتش دست خودش نبود...فقط تو چشمای کت نگاه میکرد...دستش رو از دور شونه ی کت بیرون اورد و روی شونه ی کت گذاشت...کت بلخره گفت-لیدی باگ...

-کت...

هر دوشون میتونستن برق داخل چشم های همدیگه رو ببینن! اون حس عجیب اما آشنا...

تا موقعی که..

همون اتفاق که کت منتظرش بود افتاد

-کت نوار...دوستت دارم

با این حرف لیدی، قلب کت نوار محکم کوبید و کت نوار بلافاصله گفت-منم دوستت دارم مای لیدی

همونموقع بود که جفتشون بی وقفه چشماشونو بستن ، صورتشونو به هم نزدیک کردن که لب هاشون به هم برخورد کرد...

این حس...بزرگترین قدرت ، یعنی "عشق" بود!


چیزی که منتطرش بودید💜

خب احتمالا متوجه پیامش شدید!

اینکه واقعا چرا به لیدی باگ هیت میدین؟ چونکه عاشق کت نمیشه اره؟ واقعا براتون متاسفام که به طور مسخره ای این حرفو میزننینااااا!!!!!! مثلا چرا؟ همون اول میومد عاشق کت میشد وقتی قبلش عاسق یکی دیگه شده؟ درضمن، بخاطر اینکه رو کت مثلا غیرت دارین و اینا؟😐واقعا براتون متاسفام!

و واقعا نمیدونم چجوری پشیمون میشین و از کار زشتتون دست بردارین، اصلا نمیتونین بهش هیت بدین! نبایدم بدین چه دلیلی میتونه داشته باشه؟؟؟؟ لیدی باگ هر جوری که باشه ، کسی که منو درک میکنه(حرف هامو) لیدی باگ رو دوست خواهد داشت!

این پارتم گود بود خدایی😐انچه خواهید خواند نداریم اام پارت بعدو زود میدم💜بای بای