سلین که بیشتر از هارمونی به فکر کار و حرفه اش بود، با دقت گوش میداد و هارمونی به ظاهر میشنید ولی در ذهنش آهنگ مینواخت!

مرینت گفت-آدرین آگراست هم...

هارمونی سه متر از جا پرید و با ذوق گفت-آدرین؟تو...تو گفتی آدرین؟

مرینت با تعجب به او خیره شد و گفت-آره خب...میخواستم درباره ی سبک بازیگریش صحبت کنم!

-همین طوری بی دلیل؟

-خب آخه شماها خودتون پرسیدید بازی کدوم بازیگرا رو دوست داری!

هارمونی طوری از زیر میز به پای سلین زد که به احتمال زیاد جایش کبود میشد!سلین چشم غره ی اساسی ای به هارمونی رفت و جای خاک کفش او روی شلوار لی اش را تکاند و گفت-خب داشتی میگفتی!

-آره...من واقعا نقش هایی که ایشون برای بازی کردن انتخاب میکننو دوست دارم چه منفی چه مثبت!هیچ وقت نمیتونم توی کاراش ایراد پیدا کنم!

مرینت حرف میزد و سلین گوش میداد. پیامکی برای موبایلش آمد و نامحسوس موبایل را برداشت تا نگاهش کند...اس ام اسی از طرف هارمونی:

مشنطحسنسمسجصمثپسجیحسنثمیمسجسممقسحزمسمشججسمش!

نگاه عاقل اندر سفیهانه ای به او که با ذوق نگاهش میکرد انداخت و به ادامه ی صحبت های مرینت گوش سپرد.

******

-وای سلیـــــــــــــــــــن!

-میشه وسط خیابون اسممو نعره نزنی؟ملت میشناسنمونا!

-تو چقدر فاز منفی ای!الهی مردم روی صورتت نقاشی کنن!

-الان حوصله ندارم.

-هیچ وقت نداری شفتالو!

سلین آهی کشید و گفت-نمیدونم پیشنهاد کار رو چه جوری بهش بدیم.

-ندونستن داره؟ما دو تا کی هستیم؟کارگردان!اون کیه؟بازیگر!عین آدم بهش پیشنهاد میدیم!خواست قبول کنه، نخواست هم...مجبورش میکنیم!در هر صورت باید قبول کنه!

سلین نچ نچی کرد و گفت-چی بگم من به تو!

هارمونی با ذوق بازویش را چسبید و گفت-ببین داره سوار ماشین میشه!

سلین رد نگاه او را گرفت و مرینت را دید که سوار تاکسی میشد و میرفت...هارمونی رویاپردازانه گفت-چقدر این دختر شیرینه...گله...دوست داشتنیه...عشقههههههه!

-گوشم کر شد برو اون ور!

-حالا وقتشه با آدرین صحبت کنیم.

-برو بابا حال ندارم!

هارمونی با حیرتی طنز آمیز گفت-چه بی شخصیت!

سپس طلبکارانه ادامه داد-سلین خانوم باید هر دوشونو کامل از اول آگاه کنیما!

-ببین این فیلم زیادی عاشقانه ست...مطمئنی مرینت قبول میکنه؟

-حالا در اون حدم که عاشقانه نیست!اما مطمئنم فروش خوبی میره.

-کل موضوع توی دو ساعت خلاصه میشه؟اون همه فراز و فرود!

-نه بابا قصد دارم تقسیم بندی کنم و هر فیلمی که بیرون میاد دنباله دار باشه...باید یه مجموعه فیلم بسازیم.

-به نظرت حدودا چند تا قسمت شه؟

-هفت یا شاید هشت تا!

-یه پا هری پاتر میخوای بسازی که!

-برای علاقه مند کردن این دو تا به هم، حاضرم صد قسمتیش هم بکنم.

-مگه روپرت و اِما(بازیگرای نقش رونالد و هرماینی) در واقعیت عاشق هم شدن که اینا بشن؟

-حالا من امیدوارم...اگه هم خدایی نکرده علاقه مند نشن، ضرر مالی نمیکنیم.

-البته الان یادم اومد که روپرت یه مدت روی اما کراش زده بود!

-چقدر بده کراش زدنت جهانی بشه...حالا بیخیال!از اما خوشم نمیاد...بنجامین به مدیربرنامه های آدرین زنگ زده.

-خب؟

هارمونی با تمسخر گفت-آقا وقت نداره فعلا!شاید قصد داشته باشه توی یه سریال بازی کنه و در این صورت دیگه امکان نداره حالاحالاها بتونه پیشنهادمونو قبول کنه!

-حالا میخوای چی کار کنی؟

-نمیدونم. امیدوارم بتونم قانعش کنم.

******

-هارمونی این طرف!

با لبخند سرش را به آن سمت چرخاند و گفت-بفرمایید.

-زمزمه هایی اطراف هست که میگه شما قصد دارید بخشی از سودتونو صرف خیریه کنین؟

هارمونی قاطعانه گفت-من خودم این پول رو شخصا صرف حیوانات بومی و بی سرپرست و آسیب دیده میکنم!

نگاه همه رنگ تعجب گرفت؛ دوربین ها با سرعت بیشتری عکس گرفتند و همهمه ها بالا رفت. هارمونی دستش را دو طرف تریبون گذاشت و گفت-قبل از این که سوالی بپرسید، اجازه بدین خودم توضیح بدم...مشارکت توی کار خیر، صرفا پول دادن به خیریه نیست!و لزوما نباید وقف انسان ها بشه!

مکثی کرد و با جدیت بیشتری ادامه داد-عقیده ی من، اینه که جون یک انسان و یک حیوان، به یه اندازه باارزشه!

همهمه ها بیشتر شد...سلین که پشت پرده ایستاده بود، دستش را بر پیشانی خود زد و غرید-مرده شورشو ببرن که باز یه بساط جدید درست کرد!

بنجامین با بیخیالی گفت-اون فقط عقیده شو گفت!باید به عقایدش احترام بذاری.

هارمونی سرش را بالاتر گرفت و دقیقا دهانش را پشت میکروفون نگه داشت و گفت-مجموعه ی فیلم «شکفتن در زمستان»، خبر از داستان شکوفه هایی میده که شور و شوق بیشتری برای نشون دادن خودشون دارن و همین مسئله باعث میشه تا توی زمستون بشکفن!معجزه از این بزرگ تر؟بزرگ تر از به هم خوردن یه چرخه ی طبیعی که بارها و بارها تکرار میشه و در حالت معمول نباید تغییر کنه، ولی دچار تغییر میشه؟شکفتن در زمستان، روایتگر دخترای بی سرپرستیه که هر کدوم زندگی مختلفی دارن!ماجراهای متفاوت!اونا هم عشق رو تجربه میکنن و اتفاقا حقشونه!

سکوت کوتاهی کرد و ادامه داد-همه حق دارن!حیوانات هم حق دارن!حق زندگی، حق این که بهشون عشق بورزیم و فکر نکنیم بی ارزشن!

دستانش را در هم قلاب کرد و با لحنی کاملا قاطع گفت-چهل درصد سود من‌ به عنوان کارگردان، بنجامین گرنت که تهیه کننده ست و تعداد دیگه ای از عوامل، صرف امور خیری میشه که تک تکشون به حیوانات مربوطه...حرف دیگه ای ندارم. ممنون!

دستش را با لبخند در هوا تکان داد و بی توجه به سوالات متداولی که میشد و جمعیتی که نامش را صدا میزدند، به پشت پرده رفت. سلین خواست غر بزند که هارمونی سریع گفت-سلین حوصله ی سرزنش ندارما!پول خودمه، دلم میخواد خرج حیوونا کنم!

سلین نفس کلافه ای کشید و چیزی نگفت. موبایل بنجامین زنگ خورد؛ نگاهی به صفحه ی آن انداخت و با ناباوری گفت-مدیربرنامه ی آگراسته!

هارمونی با ذوق گفت-مصاحبه ی زنده کار خودشو کرد.

******                                     

هر دو برای دیدن آدرین استرس داشتند ولی اکنون که او رو به رویشان نشسته بود و با لبخند و روی خوش صحبت میکرد، تمام استرس ها از وجودشان پر کشید و دریافتند که آدرین تا چه اندازه خوش اخلاق است!

آدرین با همان لبخند همیشگی گفت-منو ببخشید که تا الان فرصت نکردم باهاتون تماس بگیرم...قصد داشتم بازی توی سریال دیگه ای رو قبول کنم ولی حرفای شما...

به هارمونی نگاه کرد و ادامه داد-منو تحت تاثیر قرار داد... تصمیم گرفتم بیشتر با هم صحبت کنیم.

هارمونی که ماتش برده بود و به میز خیره شده بود! سلین به طور نامحسوس سقلمه ای به بازوی او زد و زیر لب گفت-هی!

هارمونی که بیش از حد غرق نقشه هایش برای نزدیک کردن مرینت و آدرین به یکدیگر شده بود و کم کم کار داشت به جاهای باریک میکشید، سرش را با شتاب به چپ و راست تکان داد و زیر لب گفت-یا خدا اینا چی بود!

نگاهش را روی صورت آدرین سوق داد و گفت-اممم...راستش ما واقعا خوشحالیم که تو چنین تصمیمی گرفتی آدرین! بذار من برم سر اصل مطلب...به نظر من، تو شایسته ترین فرد برای نقش جیکوب که در واقع منجی ژاکلین هستش، هستی!

-خب...میشه یه کم از طرح کلی فیلم توضیح بدین؟

هارمونی به سرعت کاغذ های منگنه شده به یکدیگر را از داخل کیفش بیرون کشید و آن را روی میز گذاشت و گفت-بفرمایین...این طراحی مقدماتی قسمت اول مجموعه ست.

آدرین کمی برگه ها را بالا و پایین و مطالعه کرد و با لبخند پر رضایتی گفت-نقش یه ناجی...به نظرتون برای من مناسبه؟

هارمونی با نیشخندی عمیق سرش را به نشانه ی تایید تکان داد و سلین با لبخندی کمرنگ و محو گفت-کاملا!

آدرین دست به سینه شد و با لبخند محجوبی گفت-نظر خودمم همینه.

هارمونی خنده ی کوتاهی از سر ذوق سر داد و خواست بگوید:«پس حله، ما بقیه ی کارا رو راست و ریست میکنیم!» که آدرین پرسید-نقش اول مونث رو کی ایفا میکنه؟

هارمونی به مِن و مِن افتاد و سلین اوضاع را درست کرد-آم...هارمونی با مشورت با مسئول انتخاب بازیگر و چند نفر دیگه از عوامل، خانم دوپن چنگ رو برای نقش ژاکلین عالی دیده.

آدرین در فکر فرو رفت و در حالی که اخم روی پیشانی اش نقش بسته بود، متفکرانه و آهسته گفت-مرینت دوپن چنگ؟

هارمونی از این که نام مرینت را از زبان او شنیده است، قهقهه ی بلندی سر داد! آدرین و سلین با تعجب نگاهش کردند که تک سرفه ای کرد و با جدیت گفت-عذر میخوام...بله، مرینت دوپن چنگ!

-راستش من...متاسفانه زیاد با دقت به بازی ایشون توجه نکردم؛ ولی آوازه شونو شنیدم!

حال هارمونی گرفته شد و نگاه پر از افسوسش را به سقف رستوران دوخت.سلین گفت-خب...ما فکر میکنیم سبک بازی شما و ایشون با همدیگه جوره!

-واقعا؟

-آره صد درصد!

هارمونی با ذوق گفت-الان با مرینت تماس میگیرم، اگه کاری نداره بیاد این جا!

آدرین به سرعت گفت-نه نه نمیخواد مزاحمش بشیم!بهتره توی موقعیت مناسب تری با هم ملاقات کنیم.

هارمونی پرسشگرانه به آدرین نگریست و او ادامه داد-یه دیدار رسمی تر!

هارمونی در دل گفت:«بمیری الهی پسر!»

******

با غیظ در اتومبیلش را گشود و نشست و بی درنگ موبایلش را از جیبش بیرون کشید و ضربه ای روی اسم نینو زد.

صدای نینو شنیده شد-چی شد؟چطور گذشت؟

-نینو من نمیتونم این کارو کنم!

-چرا؟معلوم هست چته؟

-راضی نمیشم!

-مگه میخوای ازدواج کنی؟یه فیلمه!

-یه فیلم؟؟؟مجموعه ش حداقل هفت قسمته!

-مشکل تو اینه؟

آدرین سکوت کرد و به نقطه ی نامعلومی خیره شد...صدای نینو آمد-هوی!

-نه!

-پس چی؟

آدرین نفس عمیق و کلافه اش را بیرون فرستاد و بدون گفتن حرف دیگری تماس را قطع کرد و موبایلش را روی داشبورد گذاشت و ماشین را به حرکت در آورد...

******

سه هفته بعد...

هارمونی با ذوق کف دستانش را به هم زد و گفت-وای سلین!امروز این دو تا همدیگه رو میبینن!

-من که چشمم آب نمیخوره.

-مرض بگیری!انقد نفوس بد نزن.


 

آنچه خواهید خواند:"مرینت به احترام او برخاست و آهسته نگاهش بالا آمد و..."

"از تماس دستانشان هارمونی صورت خود را چنگ زد..."

 

یعنی آدرین میاد؟نمیاد؟فحش میده؟میمیره؟

فرضیه ی من: آدرین اگه بیاد، با آرپیچی میپره وسط و نعره زنان شروع میکنه شلیک کردن و همه از جمله مرینت سوراخ سوراخ میشن

 

نظر یادتون نره گلا

این پارت تقدیم به آنیلا جون و مهسا جون